داستان خسرو و شیرین و اصلاحات ساختاری
خسروپرویز پادشاه ساسانی علاقه بسیاری به ماهی كبابی داشت و هرگاه ماهی كبابی میدید یا بوی آن به مشامش میرسید از خود بیخود میشد. روزی شخصی نزد خسروپرویز رفت و سه پرس سبزیپلو با ماهی سفید كبابی كه در بهترین رستوران ایران باستان طبخ شده بود با خود برد و تقدیم خسروپرویز كرد. خسرو پرویز كه از خود بیخود شده بود، دستور داد بهسرعت سفره بیندازند و هر سه پرس را خورد و گفت تا هزار سكه طلا به شخص جایزه بدهند. شخص هزار سكه را گرفت و به سمت گیت خروجی رفت تا از قصر خارج شود.
شیرین، همسر خسروپرویز كه منتقد بیتدبیریهای خسروپرویز و خواهان تغییرات و اصلاحات عمده در شیوههای اجرایی اداره كشور بود، وقتی این صحنه را دید، بهسرعت نزد خسروپرویز رفت و از این بخشش وی انتقاد كرد و گفت: تو با این كار توقع همگان را بالا میبری. زین پس هركس كار شایسته و قابلتقدیری انجام دهد، اگر به او هزار سكه بدهی، میگوید كار من اندازه سبزیپلو ماهی بود، و اگر كمتر از هزار سكه بدهی، میگوید كار من اندازه سبزیپلو ماهی هم نبود. در حالیكه چه خبر است؟
خسروپرویز گفت: راست میگویی. اما حالا كاری است كه كردهایم و چیزی است كه دادهایم و اگر پس بگیریم ضایع است. شیرین گفت: تدبیری دارم. شخص را تا نرفته احضار كن و بگو ماهیها نر بودند یا ماده. اگر گفت نر بودند، بگو هزار سكه جایزه ماهی ماده است، و اگر گفت ماده بودند، بگو هزار سكه جایزه ماهی نر است و در هرحال اشتباه شده است و باید پس بدهد.
خسروپرویز شخص را احضار كرد و سوال شیرین را از او پرسید. شخص كه خود ختم روزگار بود، گفت: این ماهیها نه نر بودند، نه ماده، بلكه خنثی بودند. و این هر 64 سال یكبار رخ میدهد و مال 64 سال اخیرش قسمت پادشاه شد.
خسروپرویز كه با شنیدن این پاسخ از خود بیخود شده بود، دستور داد 500 سكه دیگر به او جایزه بدهند. مرد 500 سكه دیگر را نیز گرفت و تعظیم كرد و به سمت گیت خروجی رفت. شیرین كه ناظر این صحنه بود بار دیگر بهسرعت نزد خسروپرویز رفت و گفت: خاك بر سر بیتدبیرت. تو قرار شد هزار سكه را از او بگیری، 500 سكه دیگر هم دادی رفت؟ خسرو گفت: خاك بر سر بیتدبیرم. حالا چه كنیم؟ شیرین گفت: فردا در همین ستون
میگویم.
شیرین، همسر خسروپرویز كه منتقد بیتدبیریهای خسروپرویز و خواهان تغییرات و اصلاحات عمده در شیوههای اجرایی اداره كشور بود، وقتی این صحنه را دید، بهسرعت نزد خسروپرویز رفت و از این بخشش وی انتقاد كرد و گفت: تو با این كار توقع همگان را بالا میبری. زین پس هركس كار شایسته و قابلتقدیری انجام دهد، اگر به او هزار سكه بدهی، میگوید كار من اندازه سبزیپلو ماهی بود، و اگر كمتر از هزار سكه بدهی، میگوید كار من اندازه سبزیپلو ماهی هم نبود. در حالیكه چه خبر است؟
خسروپرویز گفت: راست میگویی. اما حالا كاری است كه كردهایم و چیزی است كه دادهایم و اگر پس بگیریم ضایع است. شیرین گفت: تدبیری دارم. شخص را تا نرفته احضار كن و بگو ماهیها نر بودند یا ماده. اگر گفت نر بودند، بگو هزار سكه جایزه ماهی ماده است، و اگر گفت ماده بودند، بگو هزار سكه جایزه ماهی نر است و در هرحال اشتباه شده است و باید پس بدهد.
خسروپرویز شخص را احضار كرد و سوال شیرین را از او پرسید. شخص كه خود ختم روزگار بود، گفت: این ماهیها نه نر بودند، نه ماده، بلكه خنثی بودند. و این هر 64 سال یكبار رخ میدهد و مال 64 سال اخیرش قسمت پادشاه شد.
خسروپرویز كه با شنیدن این پاسخ از خود بیخود شده بود، دستور داد 500 سكه دیگر به او جایزه بدهند. مرد 500 سكه دیگر را نیز گرفت و تعظیم كرد و به سمت گیت خروجی رفت. شیرین كه ناظر این صحنه بود بار دیگر بهسرعت نزد خسروپرویز رفت و گفت: خاك بر سر بیتدبیرت. تو قرار شد هزار سكه را از او بگیری، 500 سكه دیگر هم دادی رفت؟ خسرو گفت: خاك بر سر بیتدبیرم. حالا چه كنیم؟ شیرین گفت: فردا در همین ستون
میگویم.