نسخه Pdf

کتابخانه رویاها

کتابخانه رویاها

فهمیه اسماعیلی

 از وقتی با پسری كتاب‌دوستِ كتاب‌خوانِ كتاب‌باز ازدواج كردم و رفتیم زیر سقف مستأجری، یكی از رؤیاهای هردومان این بود كه كتابخانه را جایگزین عنصر بی‌خاصیت بوفه ظروف قیمتی كنیم. 
مادرم گرچه هیچ‌كدام از تمناهای ما را برای شلوغ‌ نكردن خانه نپذیرفت، اما این پیشنهاد را قبول كرد و بالاخره كتابخانه شد جایگزین بوفه؛ چرا كه طبیعتا در خانه نقلی كمتر از 50 متر هر دو در كنار هم نمی‌گنجید و آن پسر كتاب‌دوست كتاب‌خوان كتاب‌باز به اصل وجود بوفه در منزل حساسیت خاصی داشت و دارد. كتابخانه را با هزار شوق‌ و ذوق تهیه كردیم و آوردیم و كتاب‌ها را چیدیم، درست همان جا كه هر دومان دوست داشتیم؛ در پذیرایی.
برای ما كه هنوز موفق به خرید خانه رؤیاهایمان نشده‌ایم، طراحی و سفارش كتابخانه دلخواه ممكن نیست و خیا‌لپردازی ما درباره خانه‌مان، فقط محدود به محل كتابخانه و رنگ و اندازه و مدلش است. چه خانه دل‌انگیزی می‌شود اگر یك اتاق جدا صرفا برای كتاب‌دوستی و كتاب‌خوانی و كتاب‌بازی داشته باشد!
بالاخره كتابخانه را خریدیم و آوردیم و چیدیم و لذتش را بردیم. حجم كتاب‌ها و چیدمانشان از نظر موضوعی و در عین‌حال رنگی و حجمی و قدی، بی‌نقص از آب در آمد و كلی كیف كردیم. همسر به‌سبب گره ‌خوردن كارش با كتاب و همتی كه در مطالعه دارد، هر چند وقت یك بار؛ با یك كیسه كتاب به خانه می‌آید، بدون این‌كه پیش‌بینی كند اضافه‌ شدن كتاب به كتابخانه‌ای كه از اول گنجایشش تكمیل است، دردسرساز می‌شود.
 البته همچنان كیف همسر جانم ادامه دارد و وقتی چهارزانو جلوی كتابخانه‌اش می‌نشیند، درست می‌شود پسر ده‌دوازده‌ساله دهه ‌شصتی كه بازیكن محبوب تیم سرخ‌پوشش را از تلویزیون رنگی می‌بیند. با همان برق چشم و بی‌قرار نشستن. حالا بعد از گذشت چند سال از ازدواجمان، من مانده‌ام و یك كتابخانه در حال متلاشی‌ شدن از ازدیاد كتاب و تعداد زیادی كتاب كه كنار كتابخانه روی هم چیده شده‌اند؛ كتاب‌هایی كه با دیدنشان حرص من درمی‌آید از بی‌نظمی چیدمان و گردگیری‌شان. بماند كه با ضجه‌هایم درباره شلوغی خانه، الان صندوق عقب ماشین هم تبدیل شده به كتابخانه سیار.
حالا با این حجم كتاب‌ها، بیشتر از هر وقتی به كتابخانه‌مان در منزل جدید فكر می‌كنم. به‌به، چه كتابخانه‌ای بشود! می‌خواهیم یكی از دیوارها را كامل كتابخانه كنیم تا سقف.
 مدلش را هم از الان انتخاب كرده‌ایم و به توافق رسیدیم. قیمتش را هم برآورد كرده‌ایم. می‌خواهم در یك طبقه كتاب‌های مذهبی و نفیس بچینم، یك طبقه‌اش را پر كنم از شعرهای مولوی و حافظ و سعدی و اخوان و نیما و سهراب. طبقه كناری‌اش را هم اختصاص می‌دهم به شعر شاعران جدیدتر. یك طبقه را پر می‌كنم از رمان‌های خارجی و طبقه دیگرش را رمان‌های ایرانی می‌چینم. جاهایی را هم خالی می‌گذارم برای نویسندگان فردا یا نوشته‌های بعدی نویسندگان امروز.