کوچ از محبسی  به کوشکی

 روایت روز حسین -5 پنجشنبه  پنجم  محرم

کوچ از محبسی به کوشکی


جماعتی از اعیان و اشیاخ کوفه، بر تلی ایستاده بودند و نظاره می‌کردند و می‌گریستند و می‌گفتند: بارخدایا، نصرتی نازل کن.
یکی گفت: ای دشمنان خدا، چرا خویش به زیر نمی‌آیید و نصرتی نمی‌کنید؟ 
پس سخت‌تر گریستند.
            
یکی از یاران حسین گفت: ببینید حسین را، که باکش از مرگ نیست.
حسین گفت: شکیب ورزید ای بزرگ‌زادگان، مرگ شما را پلی است که از سختی و شدت‌تان می‌گذراند و به بهشت گسترده و نعمت جاویدتان می‌رساند. کدام از شما خوش نمی‌دارد که از محبسی به کوشکی کوچ کند؟ و برای خصم‌تان کوچ است از کوشکی به محبسی.
پدرم از رسول خدا حدیث کرد مرا، که گفت: «دنیا زندان است از برای مؤمن و بهشت است از برای کافر و مرگ پلی است مؤمنان را به سوی بهشت‌شان و پلی است کافر را به سوی دوزخ‌شان.» نه دروغ گفتم و نه دروغ شنیدم.
و مردان حسین، نزدیک حسین می‌شدند و می‌گفتند: سلام بر تو، ای زاده رسول، الوداع.
و حسین پاسخ‌شان می‌گفت: و بر تو سلام، رو که در پی‌ات روانم.
پس این آیه می‌خواند: و برخی از آنان عهد به سر بردند و برخی چشم در راهند.
پس حمله می‌بردند و جنگ می‌کردند تا کشته می‌شدند.
            
و یاران حسین یکان‌یکان کشته می‌آمدند و پیدا بود، که بسیار اندک بودند و دشمنان ده‌تن ده‌تن کشته می‌شدند و پیدا نبود، که سخت بسیار بودند. تا آن‌گاه که جز خاندان حسین کس از برای حسین نماند.  
و آخرین کس از یاران حسین که کشته آمد، سُوَید بن عمرو بن ابی‌مطاع بود و نخست کس از خاندان حسین که جنگ آورد و کشته شد، علی‌اکبر بود بزرگ‌فرزند حسین.