كلاسِ همه كلاسها
هدی برهانی / آموزگار
در این چند سالی كه معلم كتابخوانی بودهام اول مهر فامیل و آشنا به شوخی میگویند سال تحصیلی برای تو هم شروع میشود برای معلم ریاضی هم شروع میشود. به خیال خودشان هم دارند شوخی فاخری میكنند كه اگر آن را توییت میكردند هزاران هزار بار پسندیده میشد و یك «فیو استار» تپل روی شاخش بود، اما خبر ندارند با این شوخی دارند حال و روز جامعه ما را تصویر میكنند. جامعهای كه در آن اگر نمره ریاضیات 20 باشد و هیچ كتابی در زندگانیات نخوانده باشی، محبوبتری تا اینكه نمره ریاضی ات 17 باشد و كتابهای بسیاری خوانده باشی.
در چنین جامعهای من اول مهرها را به انتظار مینشینم تا دوباره از پس گرمای آتشین تابستان از راه برسند و من به خلوت امن خودم با بچهها در كلاس كتابخوانی پناه ببرم. آنجا كه بدون دغدغه جبر و هندسه و ارشمیدس و مندلیف ساعتی به مطالعه مینشینیم و داستان میخوانیم. داستانهایی از زندگی سراسر هیجان بشر، داستانهایی از غمها، شادیها، موفقیتها، شكستها، با بزرگترها گاهی زیرآبی میرویم و از عشق میخوانیم با كوچكترها كه بزرگترین دغدغهشان خواهر كوچكتری است كه دفترشان را پاره كرده، داستان تعامل خانواده خرسها با فرزند جدید را مطالعه میكنیم.
من مثل معلمهای ریاضی و ادبیات یك كتاب برای تمام سال ندارم، من باید در طول سال صد جلد كتاب كودك بخوانم تا نهایتش یكی را برای خواندن در كلاس انتخاب كنم. كلاس كتابخوانی این طوری میگذرد. پر از كتاب. پر از خواندن. پر از داستان. داستانهایی از زندگی، داستانهایی از تاریخ، از معلم بشر؛ كلاس كتابخوانی كلاس همه كلاسهاست. آنجایی است كه در آن میشود همه چیز آموخت. از چه؟ از داستانی ساده. در كلاس كتابخوانی برای هفت سالهها تا هفتاد سالهها درس هست. میشود روبهروی مدیران 30 ساله پركار نشست و از هانسل و گرتل آموخت كه نباید به هر در سبزی روی خوش نشان داد. میتوان با مادرانی 20 و چند ساله «مهمان مامان» خواند و روزهای آینده و فداكاریهای مادرانه را تجسم كرد. میتوان با پیرمردهای 70 ساله داستان آقای اسكروچ و سرود كریسمس را خواند و ترسید از اینكه پیرمردها گاهی در سالهای پس از جوانی صبرشان كم میشود!
اول مهرهای كلاس كتابخوانی اگرچه برای هیچكدام از اولیای همیشه نگران كه مدام دنبال كلاسهای تقویتی و كتابهای كمكدرسی میدوند مهم نیست، اما، برای ما معلمهای كتابخوانی كه خیلیها اسمشان را هم نشنیدهاند، یك فرصت فوقالعاده است. فرصتی برای درس زندگی دادن و فرصتی بینظیرتر برای بچهها كه با لبخندهای پهن و شادابشان تمام طول ساعت به قصه تو گوش میدهند و وقتی پایان داستان را نیمهكاره رها میكنی برایش دهها پایان متفاوت میسازند. كلاس كتابخوانی كلاسِ كلاسهاست. كلاس بینظیر آموختن.
در چنین جامعهای من اول مهرها را به انتظار مینشینم تا دوباره از پس گرمای آتشین تابستان از راه برسند و من به خلوت امن خودم با بچهها در كلاس كتابخوانی پناه ببرم. آنجا كه بدون دغدغه جبر و هندسه و ارشمیدس و مندلیف ساعتی به مطالعه مینشینیم و داستان میخوانیم. داستانهایی از زندگی سراسر هیجان بشر، داستانهایی از غمها، شادیها، موفقیتها، شكستها، با بزرگترها گاهی زیرآبی میرویم و از عشق میخوانیم با كوچكترها كه بزرگترین دغدغهشان خواهر كوچكتری است كه دفترشان را پاره كرده، داستان تعامل خانواده خرسها با فرزند جدید را مطالعه میكنیم.
من مثل معلمهای ریاضی و ادبیات یك كتاب برای تمام سال ندارم، من باید در طول سال صد جلد كتاب كودك بخوانم تا نهایتش یكی را برای خواندن در كلاس انتخاب كنم. كلاس كتابخوانی این طوری میگذرد. پر از كتاب. پر از خواندن. پر از داستان. داستانهایی از زندگی، داستانهایی از تاریخ، از معلم بشر؛ كلاس كتابخوانی كلاس همه كلاسهاست. آنجایی است كه در آن میشود همه چیز آموخت. از چه؟ از داستانی ساده. در كلاس كتابخوانی برای هفت سالهها تا هفتاد سالهها درس هست. میشود روبهروی مدیران 30 ساله پركار نشست و از هانسل و گرتل آموخت كه نباید به هر در سبزی روی خوش نشان داد. میتوان با مادرانی 20 و چند ساله «مهمان مامان» خواند و روزهای آینده و فداكاریهای مادرانه را تجسم كرد. میتوان با پیرمردهای 70 ساله داستان آقای اسكروچ و سرود كریسمس را خواند و ترسید از اینكه پیرمردها گاهی در سالهای پس از جوانی صبرشان كم میشود!
اول مهرهای كلاس كتابخوانی اگرچه برای هیچكدام از اولیای همیشه نگران كه مدام دنبال كلاسهای تقویتی و كتابهای كمكدرسی میدوند مهم نیست، اما، برای ما معلمهای كتابخوانی كه خیلیها اسمشان را هم نشنیدهاند، یك فرصت فوقالعاده است. فرصتی برای درس زندگی دادن و فرصتی بینظیرتر برای بچهها كه با لبخندهای پهن و شادابشان تمام طول ساعت به قصه تو گوش میدهند و وقتی پایان داستان را نیمهكاره رها میكنی برایش دهها پایان متفاوت میسازند. كلاس كتابخوانی كلاسِ كلاسهاست. كلاس بینظیر آموختن.