نسخه Pdf

درس و درد!

درس و درد!

منصوره رضایی / دانشجوی دكتری زبان و ادبیات فارسی

دوستان عزیز و كتابخوان! می‌دانیم كه دلتان برای درس و كتاب و مدرسه و دانشگاه یك ذره شده و مثل زندانیانی كه چوب‌خط آزادیشان را روی دیوار سلولشان حك می‌كنند یا مثل بچه‌هایی كه مدام از مادرانشان می‌پرسند چند تا خواب دیگه بكنیم مدرسه‌ها باز می‌شه؟ شما هم این روزها دارید لحظه‌شماری می‌كنید كه از رخوت و سستی و 
بخور و بخواب تابستان رها شوید و به آغوش گرم مدرسه و دانشگاه برگردید! متأسفانه غم و شادی دنیا درهم است و بوی خوش پاییز و خنكای دل‌انگیزش با شروع مدارس درهم آمیخته شده و اجازه یك نفس راحت روی برگ‌های خش‌خش كن را ازمان دریغ كرده. (می‌دانم الان می‌گویید با خودت چند چندی و نه به آن تعریف و تمجیدت، نه به این ذم و تخریبت! من هم پاسخ می‌دهم كه باید روزنامه‌نویس باشی تا بدانی به‌دست آوردن دل همه اقشار با دوزهای مختلف خ.خوانی چقدر سخت است.)
به هر روی، حالا كه چه بخواهیم و چه نخواهیم، مدرسه‌ها دارد باز می‌شود و شادی ما آغاز می‌شود؛ بهتر است به جای آه و ناله، یك كتاب خوب با حال و هوای مدرسه بخوانیم و لذت ببریم. جناب جلال آل‌احمد در كتاب «مدیر مدرسه» یك( با فتحه بخوانید) یك مدرسه‌ای را ترسیم كرده كه تمام مدارس و دانشگاه‌های ما در برابرش قصر و بلكه بهشت هستند و معلم‌هایمان هم در مقایسه با معلم‌های آن مدرسه، حوریان بهشتی‌اند. البته قبل از توضیح و حرف و حدیث درباره كتاب مذكور، گفتن این نكته ضروری است كه رمان مدیر مدرسه یك اثر نمادین و سیاسی - اجتماعی است. یعنی منظور جلال آل‌احمد از مدرسه، جامعه است و طبق همین نماد، پیدا كنید پرتقال‌فروش را... .
همان‌طور كه از اسم این اثر مشخص است شخصیت اول داستان، مدیر است و محل رخ دادن اتفاقات، مدرسه است. البته این آقای مدیر از اول مدیر نبوده و بعد از چند سال گچ خوردن و با بچه‌ها
 سر و كله زدن از شغل شریف معلمی خسته می‌شود و جهت تنوع و كسب درآمد بیشتر با لطایف‌الحیلی به مقام مدیریت مدرسه ارتقا پیدا می‌كند. اولش كه وارد مدرسه می‌شود همین‌طور كه با دُمش گردو می‌شكسته در مقام ناجی علمی- فرهنگی- اخلاقی- همه چی! به فكر سر و سامان دادن مدرسه می‌افتد. مثلا جو می‌گیردش و از ناظم مدرسه می‌خواهد تركه‌اش را بگذارد كنار و دیگر، بچه‌ها را تنبیه بدنی نكند. اما هرچه زمان پیش می‌رود و ذوق آقای مدیر فروكش می‌كند و چشم‌هایش باز می‌شود، می‌فهمد اوضاع مدرسه خراب‌تر از این حرف‌هاست و به قول معروف، سگ می‌زند و گربه می‌رقصد. این وسط، مدیر می‌ماند و حوضش. تازه می‌فهمد كار، بیخ دارد و خانه از پای‌بست ویران است. مثلا می‌فهمد فراش یا خدمتكار، همه‌كاره مدرسه است و درآمدش از تمام معلم‌ها و حتی خود مدیر هم بیشتر است. یا با خیلی از پارتی‌بازی‌ها و زیرمیزی بگیری‌ها! آشنا می‌شود و حسابی قاطی می‌كند. البته درست است اوضاع مدرسه و اداره فرهنگ (آموزش و پرورش فعلی) و كلا وضع مملكت، وخیم بوده اما جناب مدیر هم شانس ندارد و از وقتی وارد مدرسه می‌شود، هرچه بدبختی و بدبیاری هست بر سرش آوار می‌شود. به قول انوری شاعر: هر بلایی كز آسمان آید/ گرچه بر دیگری روا باشد/ بر زمین نارسیده می‌گوید: خانه مدیر كجا باشد! 
یكی از بلاهایی كه مدیر دچارش می‌شود تصادف معلم كلاس چهارم با ماشین یك آمریكایی است. شاید فكر كنید تصادف معلم برای خودش بلا محسوب می‌شده نه برای مدیر مدرسه اما اگر بدانید كه مدیر به چه بدبختی دیه تصادف را از طرف آمریكایی می‌گیرد اما همان روز، پدر معلم تشریف می‌آورد مدرسه و می‌گوید از شكایت منصرف شده‌اند، چون آمریكاییه! قول داده پسرش را در یك جای نان و آب‌دار استخدام خواهد كرد. این‌چنین مدیر می‌فهمد كه كاسه داغ‌تر از آش شده و دلش به حال خودش می‌سوزد. اما بدبختی‌های مدیر به همین‌جا ختم نمی‌شود و در این گیر و دار، معلم كلاس سوم را هم به جرم طرفداری از شوروی دستگیر می‌كنند. فقط باید مدیر یا ناظم یا معلم باشید كه بفهمید بی‌معلم بودن دو كلاس، یعنی چه. مدیر كه تا خرخره در بدبختی فرو رفته، یك روز صبح كه پشت میز وسوسه‌انگیز مدیریت نشسته، با داد و بیداد پدر یكی از دانش‌آموزان مواجه می‌شود كه چند عكس خاك بر سری! دست گرفته و ادعا می‌كند معلم پسرش به بچه‌ها داده تا به عنوان كاردستی، تزیین‌شان كنند! و این چنین برق از كله مدیر می‌پرد و قشقرقی به پا می‌كند آن طرفش ناپیدا. 
به همه اینها گربه رقصاندن‌های گاه و بیگاه ناظم را هم اضافه كنید. صبر كنید! مشكلات مدیر به همین‌جا ختم نمی‌شود. یعنی مشكلی در مدرسه پیش می‌آید كه مشكلات قبلی، پیشش شكلات بوده‌اند! مشكلی كه اینجا نمی‌گوییم چون هم از ذكرش معذوریم و هم می‌خواهیم شما را بگذاریم توی خماری تا خودتان بروید كتاب را بخوانید و كله تكان بدهید. فقط همین را می‌گوییم كه این مشكل، آن‌قدر جدی و اساسی هست كه كارد را به استخوان مدیر می‌رساند. 
مدیر مدرسه، اثر مشهور جلال آل‌احمد در سال 1337 - یعنی چند سال پس از كودتای 28مرداد ـ نوشته شده و هنوز هم جزو پرفروش‌ترین رمان‌های فارسی است. این داستان هم مانند سایر آثار جلال، نثر صمیمی، ساده و روانی دارد و با ضرب‌المثل‌ها و كنایه‌های جذاب جلال همراه است. همان‌طور كه گفتیم چون آن سال‌ها خفقان بر كشور حاكم بوده و بسیاری از شاعران و نویسندگان در بایكوت نوشتاری به سر می‌بردند، آنها هم مجبور بودند حرف دلشان را در قالب نماد یا سمبل بگنجانند. مثلا همین مدرسه، نماد جامعه آن زمان بوده و مدیر، نماد ناجی یا مصلح شكست‌خورده. در پایان، قسمتی از این كتاب را می‌خوانیم تا علاوه بر شخصیت‌ها با زبان و حال و هوایش هم آشنا شویم:
« ناظم جوان رشیدی بود كه بلند حرف می‌زد و به راحتی امر و نهی می‌كرد و بیا برویی داشت و با شاگردهای درشت روی هم ریخته بود كه خودشان ترتیب كارها را می‌دادند و پیدا بود كه به سرخر احتیاجی ندارد و بی‌مدیر هم می‌تواند گلیم مدرسه را از آب بكشد. معلم كلاس چهار خیلی گنده بود. دو تای یك آدم حسابی. توی دفتر اولین چیزی بود كه به چشم می‌آمد، از آنهایی كه اگر توی كوچه ببینی خیال می‌كنی مدیركل است. لفظ قلم حرف می‌زد... معلم كلاس اول باریكه‌ای بود سیاه‌سوخته. با ته‌ریشی و سر ماشین‌كرده‌ای و یخه بسته. بی‌كراوات. شبیه میرزابنویس‌های دم پستخانه. حتی نوكرمآب می‌نمود. ساكت بود و حق هم داشت. می‌شد حدس زد كه چنین آدمی فقط سر كلاس اول جرأت 
حرف زدن دارد و آن هم فقط درباره آی با كلاه و صاد وسط و از این حرف‌ها.» 
ضمیمه کلیک
تیتر خبرها