حكایت مرد میزبان و مرد مهمان و سیاستورزی
مردی به قصد انجام كاری اداری به مسافرت رفت. وقتی به شهر مقصد رسید سراغ یكی از دوستان قدیمیاش رفت كه در آن شهر ساكن بود. دوست مرد از او دعوت كرد شب را مهمان آنها باشد و تأكید كرد اگر به مسافرخانه یا هتل برود باید از روی جنازه وی رد شود. مرد دعوت دوستش را پذیرفت و مهمان او شد. فردای آن روز مرد مهمان برای انجام كار اداری از خانه مرد میزبان بیرون رفت و پس از پیگیری كار و مقداری تفریح و تفرج، هنگام غروب به خانه مرد میزبان بازگشت. كار اداری مرد مهمان دو هفته به طول انجامید و در این دو هفته مرد مهمان هرشب به خانه مرد میزبان میرفت و مرد میزبان و همسرش نیز از وی پذیرایی میكردند. بعد از دو هفته مرد میزبان همسرش را به كناری كشید و گفت: من اینبابا را یكشب به خانه دعوت كردم، اما او دو هفته است كه اینجا لنگر انداخته و رویم هم نمیشود به او چیزی بگویم. به نظرت چه باید بكنیم؟ همسر مرد میزبان گفت: باید تدبیری بیندیشیم. مرد میزبان گفت: من هم كه همین را گفتم. همسر مرد میزبان گفت: با هم نزد او میرویم. در آنجا تو مرا جلوی او دعوا كن و كتك بزن و مرا مورد انتقاد و شماتت قرار بده كه چرا از دوستت پذیرایی شایستهای نمیكنم. شاید این اتفاق موجب شود او به خود بیاید و برود و از دست او خلاص شویم. مرد میزبان پذیرفت. سپس با همسرش نزد مرد مهمان رفتند و پس از سلام و احوالپرسی، ناگهان مرد میزبان شروع به ضرب و شتم همسرش كرد و او را بابت پذیرایی نامناسب از مهمان مورد سرزنش قرار داد. همسر مرد میزبان رو به مرد مهمان كرد و گفت: ای مرد مهمان، شما چند روز اینجا بودید و امشب هم از نزد ما میروید. آیا در این مدت از من كوتاهی یا بدسلیقگی یا پذیرایی نامناسب مشاهده كردهاید؟ مرد مهمان گفت: بهخدا نه. من دو هفته در خانه شما بودم و دو هفته دیگر هم خواهم ماند، اما از شما جز خوبی و احترام و پاكیزگی و پذیرایی شایسته در حد بهترین هتلها و خانههای بومگردی ندیدم. مرد میزبان متوجه شد كه با سیاستورزی نمیتواند مرد مهمان را متنبه كند. از همینرو برادرزنش را كه در خانه روبهرویی ساكن بود صدا كرد و دونفری دست و پای مرد مهمان را گرفتند و او را با احترام توی كوچه انداختند. مرد مهمان ضمن محكوم كردن این عمل، وسایلش را جمع كرد و برای اقامت به یك خانه بومگردی مراجعه كرد و صبح فردا كار اداریاش را در اسرع وقت به انجام رساند و به شهر خود بازگشت.