نسخه Pdf

شلیك به «بی‌بی»

شلیك به «بی‌بی»

صدای شلیك گلوله سكوت روستا را شكست. اهالی سراسیمه از خانه‌های خود بیرون آمدند . كسی نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده. یكی می‌گفت حتما كفتار به روستا زده، آن یكی حرفش را رد می‌كرد و می‌گفت این وقت سال كفتار كجا بود. زمزمه‌ها و گمانه زنی‌ها ادامه داشت تا این‌كه این بار صدای شیون و زاری دوباره فضای روستا را پر كرد.

صدای گریه از خانه بی‌بی لیلا بود. اهالی به سمت خانه حركت كردند. به ده قدمی خانه رسیده بودند كه در باز شد و مردی سیاهپوش سراسیمه از خانه بیرون آمد و در سیاهی شب گم شد. چند نفر از زنان وارد خانه شدند و صدای شیون و زاری بلندتر شد. یكی از آنها از در بیرون آمد و گفت: «رضا، بی‌بی‌رو كشت.»
مردان كه طاقت نداشتند وارد خانه شدند. پیكر بی‌بی كنار حوض افتاده بود و دخترش كنار او بی‌تابی می‌كرد. رئیس شورای روستا گوشی تلفن را از جیبش بیرون آورد و موضوع را به پاسگاه منطقه گزارش داد. چند دقیقه بعد، گشت پلیس با چراغ‌های گردان وارد روستا شد و مقابل خانه بی‌بی ایستاد. 
قاتل مشخص شد، رضا پسر كوچك بی‌بی. همه از شنیدن نام او به‌عنوان قاتل شوكه شده بودند. پسری آرام و سر به زیر. ماموران در خانه در حال تحقیق بودند كه رضا در چارچوب در ظاهر شد. سلاح كلتی در دستش بود. انگار كسی را در خانه نمی‌دید. سلاح از دستش رها شد و با گام‌های لرزان خود را بالای سر بی‌بی رساند. با دیدن صورت مادر، بغضش تركید. سرباز جوان به سمت او رفت اما استوار جلویش را گرفت. 
چند دقیقه بعد استوار، رضا را بلند كرد و به سمت گشت پلیس برد. چراغ‌های گردان بنز روشن شد و رضا به پاسگاه انتقال یافت. پسر جوان وقتی در اتاق بازجویی مقابل استوار نشست، قفل زبانش باز شد. 
«آن‌قدر تحقیر شدم و سكوت كردم تا این‌كه مادرم قربانی این سكوتم شدم. از بچگی همه به من زور می‌گفتند و هروقت اعتراض می‌كردم، باید كتك می‌خوردم. همین اتفاقات باعث شد كمتر از خانه بیرون بروم و افسرده شده بودم. یك روز كه برای كاری به شهر رفته بودم در پارك با مردی آشنا شدم كه اسلحه می‌فروخت. قدرتی كه سلاح به من می‌داد، وسوسه‌ام كرد تا یك كلت بخرم. حس می‌كردم از این به بعد كسی حق ندارد به من زور بگوید. وقتی به خانه رسیدم، اسلحه را زیر رختخواب‌ها مخفی كردم. چند روزی بود كه بی‌بی، پیله كرده بود برو دنبال كار. حرف‌هایش عصبی‌ام می‌كرد. امشب هم سر شام دوباره حرف‌هایش را تكرار كرد. خیلی عصبانی شده بودم، انگار یك آدم دیگر شده بودم. می‌خواستم انتقام همه تو سری‌هایی را که خورده بودم از بی‌بی بگیرم. به سمت رختخواب رفتم و سلاح را برداشتم. كار با آن را بلد نبودم. لوله‌اش را به سمت بی‌بی گرفتم. شوكه شده بود. حس قدرت شیرین بود، نمی‌دانم چه شد انگشتم روی ماشه فشار آورد. صدای شلیك و بی‌بی كه غرق در خون روی زمین افتاد، آخرین صحنه‌ای است كه جلوی چشمانم است.»
سلاح قدرت نمی‌آورد
وجود سلاح در دست مردم زمینه ساز بروز ناامنی در جامعه می‌شود و به‌تدریج احساس امنیت از جامعه رخت بر می‌بندد و زمینه‌ساز كاهش اعتماد مردم و نارضایتی اجتماعی و به همان اندازه و بلكه بیشتر کاهش امنیت روانی و عدم احساس امنیت افراد جامعه می‌شود و زمینه‌های ایجاد ترس، گستاخی مجرمان، كاهش اعتماد مردم و نارضایتی اجتماعی ایجاد خواهد شد. از سوی دیگر تیراندازی در مراسم و بروز درگیری‌های مسلحانه از سوی افراد مجرم امروزه به یك تهدید واقعی برای امنیت روانی و اجتماعی جامعه تبدیل شده است. آمارها نشان می‌دهد بسیاری از قتل‌های خانوادگی به وقوع پیوسته با اسلحه شكاری بوده است كه به‌واسطه خشم، افراد دست به اسلحه برده و موجبات قتل یكی از اعضای خانواده را فراهم می‌كنند. به‌دلیل كاهش آستانه تحمل و افزایش خشونت در جامعه، وجود سلاح در خانه یكی از عوامل بروز قتل‌های خانوادگی است. متاسفانه برخی جوانان برای افزایش اعتماد به نفس و احساس قدرت اقدام به حمل سلاح سرد یا گرم می‌كنند. این افراد زمانی كه در موقعیت ضعف قرار می‌گیرند، به‌راحتی دست به سلاح می‌شوند و آینده خود و طرف مقابل را تباه می‌كنند و گاهی در مشكلات و بحران‌های زندگی جنایت‌های هولناكی را رقم می‌زنند.