نسخه Pdf

تلاش به‌جای طلاق از همسر معتاد

بازگشت

تلاش به‌جای طلاق از همسر معتاد

این هفته در ستون بازگشت، سراغ زن جوانی رفتیم كه با مقاومتش توانست همسر معتادش را ترك دهد و او را به سمت زندگی سالمی ببرد.
من سعیده هستم، نه یك معتاد، بلكه همسر یك معتاد. وقتی ازدواج‌كردم، خودم را خوشبخت‌ترین زن روی زمین می‌دانستم. شوهرم همه چیز تمام بود. هم خودش و هم خانواده‌اش. مردی بسیار مودب، صبور، عاقل و باحیا. در پنج سالی‌كه با هم زندگی كردیم، حتی یك بار هم با صدای بلند با من صحبت نكرد و توهینی نشنیدم.
در مدتی كه همه به زندگی‌مان حسادت می‌كردند، متوجه حقیقت تلخی شدم كه وجودم را به آتش كشید و آن هم اعتیاد همسرم بود. شوهرم رفتارهای مشكوكی داشت. وقتی به دستشویی می‌رفت، حداقل نیم‌ساعت در آنجا می‌ماند. چرت می‌زد و حالت خواب‌آلودگی داشت. همین حالت‌های عجیب باعث شد تا از اینترنت یا افرادی كه آنها را محرم زندگی‌ام می‌دانستم، پرس و جو كنم ‌كه متوجه شدم همسرم اعتیاد دارد. وقتی موضوع را به خودش گفتم و فهمید همه چیز را می‌دانم گفت كه همنشینی با دوست معتادش، آغاز اعتیاد او بوده و  ابتدا به مصرف شیره و بعد تریاك اعتیاد پیدا كرده است. 
برای من ‌كه عاشقانه زندگی و شوهرم را دوست داشتم، تحمل این وضعیت و نگاه‌های دیگران بسیار سخت بود. تصمیم گرفتم از همسرم جدا شوم، اما بعد از كمی فكر كردن در مورد عاقبت كارم، متوجه شدم طلاق راه‌حل خوبی برای اعتیاد نیست و تصمیم‌ گرفتم مبارزه كنم و روزها و شب‌های بسیار سختی را پشت سر گذاشتم.  چقدر اشك ریختم و از همه چیز ناامید بودم. 
در حالی ‌كه برای بقای زندگی مشترك مان تلاش می‌كردم، شوهرم مصرف هروئین را شروع كرد. یك روز با گریه به او گفتم شیره و تریاك بس نبود، حالا هرویین را هم اضافه كرده‌ای؟ آن روز حرفی زد كه تصمیم گرفتم تنهایش نگذارم. گفت از اعتیادش خسته شده و دلش می‌خواهد ترك كند. برای ترك اعتیاد به یك پزشك مراجعه كرده و آن پزشك كه هیچ مطالعه‌ای در مورد اعتیاد نداشت به همسرم گفته بود برای ترك راحت‌تر اعتیاد باید هرویین مصرف‌ كند.
گریه كردم و از خداوند برای نجات شوهرم و زندگی‌ام كمك خواستم. یك روز كه دنبال یك دكتر خوب برای ترك اعتیاد می‌گشتم، متوجه یك مركز ترك اعتیاد شدم. نمی‌خواستم این كورسوی امید را هم از دست بدهم. موضوع را به شوهرم گفتم، اما قبول نكرد و گفت همه راه‌های درمان اعتیاد را رفته و شكست خورده است.
تسلیم نشدم و باز هم از او خواستم برای یك بار هم كه شده به آن مركز ترك اعتیاد برود. 
شوهرم هم برای این‌كه من دست از اصرار كردن بردارم و به من ثابت‌كند كه اعتیاد هیچ درمانی ندارد، قبول كرد و با هم به آن مركز رفتیم و با همان یك باری كه به مركز درمان اعتیاد رفتیم، اخلاق و رفتار شوهرم تغییر كرد.
 مردی كه به هیچ قیمتی حاضر به درمان نبود، حالا طوری شده بود كه برای رفتن به آن مركز و شنیدن صحبت‌های راهنما و سایر معتادانی ‌كه می‌خواستند درمان شوند، لحظه‌شماری می‌كرد. خیلی سخت بود، اما خدا را شكر همسرم موفق شد اعتیادش را درمان كند. 
من هم روزی به فرد معتاد به چشم بد نگاه و فكر می‌كردم جای این آدم‌ها در خرابه است، اما الان متوجه شدم معتاد یك بیمار است و بیماری‌اش هم درمان دارد.