نسخه Pdf

گذر آرام زندگی؟

گذر آرام زندگی؟

زهره ترابی / روزنامه نگار

نویسنده‌ای گفته هنگام بازگشت از بنارس دیگر همان آدمی نیستی كه به بنارس رفته بودی. گلستان در خاطراتش تعریف می‌كند كه در كرانه رود گنگ پلكانی وجود دارد كه زنان و مردان سالخورده با لباس سفید روی آن می‌نشینند. «پنجاه شصت نفر، عین مجسمه. بی‌حركت، ساكن و چشم‌دوخته به جریان آرام آب. چشم‌دوخته به گذر آرام زندگی.» این سالمندان منتظر آمدن كشتی نیستند. نشسته‌اند تا مرگ سراغ‌شان بیاید. در همان زمانی كه گلستان آنجا بوده واقعا یكی از آنها خم می‌شود، می‌افتد و زندگی‌اش به پایان می‌رسد. 
این تصویر تكان‌دهنده ربطی به آنچه كه ما برای سال‌های دورمان تصور می‌كنیم، ندارد. آرامش آن چند نفر و انتظارشان برای مرگ با اضطرابی كه جامعه ما با آن درگیر است نسبتی ندارد. واقعیت این است كه وضعیت معیشتی در این سال‌ها سالمندی را ترسناك‌تر از قبل كرده. در خبرها آمده كه ایران تا 20 سال بعد سالمندترین كشور منطقه خواهد بود. برای خیلی از ما كه آن زمان در دسته سالمندان قرار می‌گیریم، اولین دغدغه نزدیك شدن به پایان زندگی نیست. مشكلات اقتصادی جلوتر از هر فكر و خیالی ایستاده‌اند و مثل سدی نمی‌گذارند كه فكر آدم به سمت دیگری برود: «تا آن موقع می‌توانم خانه‌ای برای خودم بخرم؟»، «اگر به اندازه حالا نتوانم كار كنم مخارج زندگی را از كجا تامین كنم؟» 
و «هزینه‌های سرسام‌آور درمان را چطور بپردازم؟»
منتشر شدن این آمار در كنار اخبار گرانی و افزایش آمار ابتلا به بیماری‌های مختلف، پازل ترسناكی را برای مردم می‌سازد. پازلی كه در آن تصویر آینده خوشایند نیست. گریزی از سالمندی نیست، ولی بر ناامیدی و اضطراب و ترس از آینده، می‌توان غلبه كرد. شاید اگر وضعیت درمانی بهبود پیدا كند و خبرهای خوشی از ثبات اقتصادی به گوش مردم برسد دورنمای دوران بازنشستگی خوشایندتر شود.