پیشنهاد
تلاش برای رنگدار كردن زنــدگــی
مریم طیبی / روزنامهنگار
تا به حال به تماشای بندبازی نشستهاید؟ لذت عجیبی دارد محو شدن در حركات بندباز، تلاشش برای ایجاد تعادل و بودن در لحظه؛ مساله اصلی بندباز تعادل است، حفظ تعادل.
سوكورو تازاكی بیرنگ و سالهای زیارتش، تصویر واقعیت زندگی انسان در عصر مدرن امروزی است. روایتی است از غرق شدن آدمی در گرداب تنهایی و مرگ.
داستان حول قسمتی از زندگی مهندس 36سالهای در ژاپن كه دلبسته ساختن است میگذرد. سوكورو (شخصیت اصلی داستان) تحتتاثیر اتفاقی مبهم كه در رابطه دوستانهاش در گذشته افتاده تنهایی عجیبی را تجربه میكند.
داستان روایت تلاش او برای زنده بودن و حس زندگی كردن در تاریكی روزگار و رنگ بخشیدن به زندگی بیرنگش است.
نام فامیل دوستان سوكورو تصادفا نام رنگهاست، آبی، قرمز و... موراكامی با قرار دادن شخصیتش در موقعیتی كه تكتك دوستانش را از دست داده و به یاد مرگ افتاده در جستوجوی راهی است كه آدمی بار دیگر میتواند از آن به رنگهای زندگی بازگردد.
داستان فضای سرد و بیروحی دارد، اما در عینحال ارتباط نهانی با لایههای زندگی انسان برقرار میكند. موراكامی با هنرمندی تمام به توصیفات مو بهموی تجربهها ی حسی و شهودی سوروكو میپردازد. داستان جایی رنگ سورئال به خود میگیرد، ولی نویسنده كار خود را بلد است و مخاطب را به آرامی به دل زندگی رئال برمیگرداند.
قرار نیست ما داستانی در باره فردی بیگانه و در شرایط دور از خودمان بخوانیم، داستان داستان خودمان است گمگشتیمان و بیقراریمان در بحبوحه سرعت زندگی انسان قرن 21. تلاش سوكورو برای رنگدار كردن زندگی، تلاش بشریت است برای فهم معنای زندگی برای پر كردن ظرف وجودی انسان، برای برطرف كردن حس پوچی. همه چیز هست، امكانات رنگ و وارنگ، اما باز هم انسان تنهاست، تنهاتر از همیشه در طول تاریخ.
سوكوروتازاكی جایی را نداشت كه برود، این انگار زمینه اصلی زندگیاش بود. جایی برای رفتن و جایی برای برگشتن نداشت. نه حالا و نه هیچ وقت دیگر. تنها جا برای او همین جایی بود كه الان در آن به سر میبرد... سوكورو میرفت و به زندگی بیرنگش ادامه میداد. بدون این كه مزاحم كسی شود.
موراكامی به راستی بندبازی حرفهای است، او یاس، ناامیدی و زندگی را جوری بند میزند و میان آنها تعادل برقرار میكند كه خواننده در سطر سطر كتابهایش مبهوت هنرمندی اوست.
سوكورو تازاكی بیرنگ و سالهای زیارتش، تصویر واقعیت زندگی انسان در عصر مدرن امروزی است. روایتی است از غرق شدن آدمی در گرداب تنهایی و مرگ.
داستان حول قسمتی از زندگی مهندس 36سالهای در ژاپن كه دلبسته ساختن است میگذرد. سوكورو (شخصیت اصلی داستان) تحتتاثیر اتفاقی مبهم كه در رابطه دوستانهاش در گذشته افتاده تنهایی عجیبی را تجربه میكند.
داستان روایت تلاش او برای زنده بودن و حس زندگی كردن در تاریكی روزگار و رنگ بخشیدن به زندگی بیرنگش است.
نام فامیل دوستان سوكورو تصادفا نام رنگهاست، آبی، قرمز و... موراكامی با قرار دادن شخصیتش در موقعیتی كه تكتك دوستانش را از دست داده و به یاد مرگ افتاده در جستوجوی راهی است كه آدمی بار دیگر میتواند از آن به رنگهای زندگی بازگردد.
داستان فضای سرد و بیروحی دارد، اما در عینحال ارتباط نهانی با لایههای زندگی انسان برقرار میكند. موراكامی با هنرمندی تمام به توصیفات مو بهموی تجربهها ی حسی و شهودی سوروكو میپردازد. داستان جایی رنگ سورئال به خود میگیرد، ولی نویسنده كار خود را بلد است و مخاطب را به آرامی به دل زندگی رئال برمیگرداند.
قرار نیست ما داستانی در باره فردی بیگانه و در شرایط دور از خودمان بخوانیم، داستان داستان خودمان است گمگشتیمان و بیقراریمان در بحبوحه سرعت زندگی انسان قرن 21. تلاش سوكورو برای رنگدار كردن زندگی، تلاش بشریت است برای فهم معنای زندگی برای پر كردن ظرف وجودی انسان، برای برطرف كردن حس پوچی. همه چیز هست، امكانات رنگ و وارنگ، اما باز هم انسان تنهاست، تنهاتر از همیشه در طول تاریخ.
سوكوروتازاكی جایی را نداشت كه برود، این انگار زمینه اصلی زندگیاش بود. جایی برای رفتن و جایی برای برگشتن نداشت. نه حالا و نه هیچ وقت دیگر. تنها جا برای او همین جایی بود كه الان در آن به سر میبرد... سوكورو میرفت و به زندگی بیرنگش ادامه میداد. بدون این كه مزاحم كسی شود.
موراكامی به راستی بندبازی حرفهای است، او یاس، ناامیدی و زندگی را جوری بند میزند و میان آنها تعادل برقرار میكند كه خواننده در سطر سطر كتابهایش مبهوت هنرمندی اوست.