خبرنگار فرهنگ  در دل آشوب

خبرنگار فرهنگ در دل آشوب


«فقط شما صد نفر مردمید؟!» در ادامه هم اشاره كرد به چند هزار خودرویی كه توی ترافیك گیر افتاده بودند و گفت: «اینها مردم نیستند؟!» عاقله‌مرد مثل دیگران، پشت ترافیك بزرگراه شهید محلاتی در جنوب‌شرق تهران گیر افتاده ولی ترجیح داده بود از ماشینش پیاده شده و با جماعتی كه نقطه غائله را بسته بودند رو در رو
حرف بزند.
ظاهرا ماجرا ارتباطی به وظایف یك خبرنگار فرهنگی نداشت ولی برای این‌كه تحلیل و برداشتم از اتفاقاتی كه دارد می‌افتد، نه مبتنی بر دیده‌ها و شنیده‌های دست چندم رسانه‌ای كه از كف میدان باشد، زده بودم به دل ماجرا و حالا چراغ خاموش میان جمعی از اغتشاشگران تقاطع اتوبان‌های محلاتی و امام علی(ع) ایستاده و شاهد مكالمه چند نفر از مردم با تعدادی جوان نقاب‌زده بود كه گارد ریل‌ها را كنده و ایستگاه‌های اتوبوس را تخریب و همه را جمع كرده وسط اتوبان و آتش زده
بودندشان.
عاقله‌مرد موقع خطاب قرار دادن جوانان نقاب‌زده، عصبیتی در رفتارش دیده نمی‌شود. همین هم باعث شده بود كه طرف مقابل حرفی برای گفتن نداشته باشد. معدل سنی چندانی هم نداشتند. از نوجوان‌های پانزده شانزده ساله تا جوانانی در نهایت 30 ساله! مشخص بود كم‌سن و سال‌ترها از روی هیجان تین‌ایجری و تجربه آنارشیستی قاطی ماجرا شده‌اند.
مشخص بود آرامش عاقله‌مرد، جماعت نقاب‌زده را برده گوشه رینگ! عاقبت یكی‌شان هیجانی پرید توی بحث كه بالاخره باید از یك جایی شروع كرد.
عاقله‌مرد این مرتبه آرام‌تر از مرتبه قبل جلوی جوان در آمد كه: «این طوری؟» و همزمان اشاره كرد به تل آتشی كه وسط بزرگراه شعله گرفته بود و گفت: «حداقل یه كوره‌راه باز كنید مردم اینجوری اسیر و ابیر نشن!» و بدون این‌كه منتظر موافقت یا مخالفت جمع بماند، خودش رفت سمتی كه شعله‌های كمتری بود شروع كرد به باز كردن باریك‌راهی برای عبور و مرور. ماشین‌ها یكی یكی شروع كردند به رد شدن و همزمان با نگاه‌هایی كه ته‌شان، نگرانی و دلهره موج می‌زد ما-من هم قاطی جماعت نقاب‌زده بودم بدون این‌كه نقاب زده باشم-را نگاه می‌كردند!
نقاب نداشتم و بین آن جوانان و نوجوانان هیستریك، رفتار متفاوت‌تری داشتیم. چیزی كه مستعد مشكوك شدن بود و ظن. همین هم شد كه برگشتم سمت موتور و محمد-دبیر گروه حوادث روزنامه-كه ترجیح داده بود همانجا بایستد.
تا مرا دید گفت: «آتیش كن بریم! الانه كه یگان ویژه از راه برسه!» سوئیچ موتور را باز كرده و استارت زدم. تماس گرفته بود دفتر فرمانده انتظامی تهران بزرگ و شرح ماوقع كرده بود.