نسخه Pdf

از دانشگاه مالزی تا بساط مواد مخدر

گفت و گو با دختری كه برای تامین هزینه‌های مواد مخدرش سرقت می‌كرد

از دانشگاه مالزی تا بساط مواد مخدر

هیچ وقت تصور نمی‌كرد روزگار كاری كند كه او را از كرسی دانشگاه‌های خارج از كشور به همدستی با یك سارق حرفه‌ای برساند. یك عشق زود گذر روزگارش را به باد داد و زندگی‌اش را خراب كرد. دانشجوی فوق لیسانس كشورهای خارجی حالا به اتهام سرقت بازداشت شده است. دختر جوان از جزئیات سرقت‌ها و اتفاقاتی كه برایش رخ داد می‌گوید.
  به نظر می‌رسد از خانواده ثروتمندی هستی؟
بله. پدر و مادرم برای خودشان كسی هستند. پدرم تاجر است و مادرم پزشك. من در زندگی هیچ كمبودی نداشتم و تنها فكرم درس خواندن بود. دیپلمم را كه گرفتم به یكی از دانشگاه‌های معتبر مالزی رفتم، لیسانس معماری‌ام را در آنجا گرفتم و یك سال بعد تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به یكی از كشورهای اروپایی بروم. همه كارهایم را انجام دادم و در دانشگاه مورد نظرم در مقطع فوق لیسانس رشته دلخواهم پذیرش گرفتم. آن زمان با پسری آشنا شدم كه به شدت دل به او باخته بودم. به او قول دادم در تمام مدتی كه در حال تحصیل هستم به او پایبند باشم و برای تحصیل به دانشگاه مورد نظرم رفتم، اما نتوانستم دوری‌اش را تحمل كنم و با این‌كه در این مدت مدام باهم در ارتباط بودیم اما به خاطر او درس و دانشگاه را رها كردم و به تهران برگشتم.
  و پسر مورد علاقه ات چه كرد؟
هیچ. چند ماه بعد مرا رها كرد. من صدمات زیادی از كامران خوردم. هم درسم را رها و كلی ضرر مالی كردم و هم این‌كه در زمانی كه با او دوست بودم معتاد شدم. یعنی كامران مرا با اعتیاد آشنا كرد. رفتن كامران بزرگ‌ترین لطمه‌ای بود که در زندگی‌ام خوردم. من همه جوره باخته بودم. نمی‌توانستم دوری‌اش را تحمل كنم و
 همین مساله باعث شد در جست و جوی راهی باشم كه نبود او را پر كند.
  چه شد كه سر از سرقت درآوردی؟
یكی از فروشندگان موادم بهروز نام داشت. در 
رفت و آمدهایی كه برای خرید مواد با او داشتم، كم‌كم به او وابسته شدم. بهروز نبود كامران را برایم پر كرد، اما من روز به روز بیشتر به مواد وابسته می‌شدم و همین وابستگی باعث می‌شد كه هزینه بیشتری را پرداخت كنم. پول‌های توجیبی و پس‌اندازم كفاف هزینه مواد مخدرم را نمی‌داد. وقتی بهروز پیشنهاد كرد كه باهم به سرقت برویم و از درآمد خوب این كار گفت، استقبال كردم.
  شگرد سرقت‌هایتان چطور بود؟
من و بهروز و دو نفر از دوستانش سوار ماشین می‌شدیم و در خیابان‌های بالای شهر پرسه می‌زدیم. با دیدن خانه در حال ساخت، بهروز و دوستانش وارد خانه می‌شدند و من به عنوان زاغزن داخل ماشین به انتظار می‌نشستم. اگر خودروی پلیسی عبور می‌كرد یا كسی قصد داشت وارد ساختمان در حال ساخت شود سریع به آنها خبر می‌دادم.
  چه وسایلی سرقت می‌كردید؟
هر چیزی كه می‌شد آن را فروخت همدستانم سرقت می‌كردند.
  با وسایل سرقتی چه می‌كردی؟
وسایل سرقتی را در كانكس‌هایی كه اجاره كرده بودند انبار می‌كردند و بهروز با پیدا كردن مالخر مناسب آنها را می‌فروخت.
  پشیمانی؟
خیلی. عشق یك طرفه زندگی مرا به نابودی كشاند. ای كاش هرگز به ایران برنمی‌گشتم. ای كاش هرگز با كامران آشنا نمی‌شدم. ای كاش هیچ‌وقت لب به مواد مخدر نمی‌زدم. وقتی برای اولین بار مواد مخدر را دیدم كامران می‌گفت كه این مواد حالم را خوب می‌كند اما نمی‌دانستم نه تنها حالم كه زندگی‌ام را هم به نابودی می‌كشاند.