مروری بر رمان مسیح بازمصلوب اثر نیكوس كازانتزاكیس
کلیسا علیه عیسی؟
اگر از احوالات این روزهای بنده بپرسید حال لیوانی را دارم كه مدام آب گرم و سرد تویش میریزند و در آستانه ترَكخوردگی قرار دارد. نه! نگران نشوید. همه چیز آرام است و من خیلی هم خوشحالم. یعنی از شدت خوشحالی دارم ترك برمیدارم. همین هفته قبل، یلدای باستانی را جشن گرفتیم و با كرسی و انار و هندوانه سلفی گرفتیم؛ اینروزها هم كریسمس را جشن میگیریم و با كاج و جوراب و بابانوئل عكس میگیریم. خب! بنده حق ندارم دچار بحران هویت بشوم و سر درگم بمانم كه من كجام؟ اینجا كجاست؟ بگذریم... . میلاد حضرت مسیح، پیامبری كه پیش ما مسلمانان هم جایگاه ویژهای دارد و معتقدیم با ظهور امام زمان(عج) رجعت میكنند. همین چند روز قبل بود، پس خوب است كه كمی اطلاعاتمان را هم درباره ایشان بالا ببریم. به همین مناسبت در این شماره كتاب «مسیح باز مصلوب» را مرور میكنیم و بخشهایی از آن را هم میخوانیم. لطفا قبل از اینكه وارد متن اصلی شویم به این نكته توجه كنید كه كتاب «مسیح باز مصلوب»، سرشار از اتفاقات هیجانانگیز و شخصیتهای ریز و درشت است كه مدام غافلگیرتان میكنند و آدرنالین خونتان را بالا میبرند، اما چون ما نمیخواهیم و نمیتوانیم كتاب را اسپویل یا افشا كنیم، دهانمان مُهر كرده و دوخته شده است! بنابراین فقط خلاصهای از فضا و اتفاقات كلی كتاب را با هم میخوانیم:
منصوره رضایی / دانشجوی دكترای زبان و ادبیات فارسی
«مانولیوس» چوپان كه شخصیت اصلی داستان است، برای ایفای نقش «مسیح» انتخاب میشود و به «یاناكوس» ساده و مهربان كه بازرگان است و از طریق سفر به روستاهای دیگر اجناس خود را میفروشد، نقش یكی از حواریون حضرت عیسی را میدهند. «میشل» كه فرزند رئیس دهكده است نیز در نقش یكی از حواریون عیسی مسیح و بنابر تصمیمات، «كستاندیس» صاحب كافه روستا در نقش سومین نفر از حواریون حضرت مسیح انتخاب میشود. در ادامه «پانایوتیس» كه مردی خودشیفته و انتقامجو است، نقش یهودا و «كاترینا»ی بیوه نیز نقش مریم را قبول میكند؛ كاترینا زن بدنامی است و انتخابش برای ایفای نقش حضرت مریم با حواشی فراوانی همراه است. این داستان توسط حكمران منصوب از طرف دولت عثمانی پیش میرود و جنگ و دعواها با كشته شدن یوسف ــ پسری كه آقا از تركیه با خودش آورده و همدم و مونس اوست ــ شروع و با یك اتفاق غیرقابل پیشبینی تمام میشود؛ اتفاقی كه با خواندنش حتما شوكه میشوید.
نیكوس كازانتزاكیس در واقع، مسیح و كلیسایی كه برای زنده نگه داشتن دین و آیین مسیح بر پا شده را در مقابل هم قرار میدهد و اثبات میكند كه سردمداران كلیسا فقط از نام مسیح سوءاستفاده میكنند و از هیچ پلیدی فروگزار نكردهاند. در نقد تند و تأثیر رمان مسیح باز مصلوب همین را بگوییم كه كلیسا انتشار آن را برای مدتی ممنوع كرده بود. از آن بدتر این است كه وقتی نیكوس كازانتزاكیس، نویسنده كتاب، فوت كرده هیچ كلیسایی حاضر نشده كفن و دفن او را بر عهده بگیرد و سرانجام در قبرستان افراد مجهولالهویه دفن شده است! «مسیح باز مصلوب»، فقط كلیسا و مسیحیت امروزی را نقد نمیكند بلكه درباره سوءاستفاده از تمام ادیان سخن میگوید.
برای آشنایی با زبان و شیوه نگارش این رمان، بخشی از دیدار مانولیوس و كاترینا را با هم میخوانیم:
مانولیوس: همچنان كه راه میرفت به مغز خود فشار میآورد تا كلماتی را كه بایستی به كاترینا بگوید و شیوهای را كه بایستی برای گفتن آنها به كار ببرد تا كلام خدا بهتر به دل بیوهزن بنشیند بیابد. «در خواهم زد، او خواهد آمد و در به روی من خواهد گشود... از دیدن من تعجب خواهد كرد. دوباره در را خواهد بست و ما با هم داخل خانه خواهیم شد...» او قبلا حیاط خانه بیوه زن را دیده و نترسیده بود؛ میخكها و ریحانها و چاه آب را هم دیده بود... اما درون خانه چطور؟ مانولیوس دستخوش وحشت شد. ایستاد تا نفس تازه كند. با خود اندیشید: «در درون خانه حتما تخت خوابی هم هست...» ذهنش مغشوش شد. دیگر نمیدانست به بیوه زن چه بگوید. حتی دیگر نمیدانست چه عذری برای این كار خود بتراشد كه چرا چنین ساعتی از شب از كوه فرود آمده و در خانه او را زده است... مانولیوس با وحشت تمام از خود پرسید: «این كه بود كه میخندید؟ این چه بود كه به زانوی من خورد و آن را تا كرد؟» و بهراستی او صدای حرف و خنده بیوه زن را در درون خود شنیده بود و هنوز پرههای دماغش از تندی عطر او میسوخت. چشمان خود را بهسوی آسمان بلند كرد و فریاد زد: «خدایا كمكم كن!» اما آن شب آسمان به نظرش بسیار بلند و خدا بسیار دور آمد. خدایی كه حرف نمیزد. ...مانولیوس ترسید... بیوهزن چشمان خود را درّاند و هی نگاه كرد و نگاه كرد تا ناگهان دست جلوی چشمان خود گرفت، خود را در آغوش مانولیوس انداخت و شروع به ناله و زاری كرد و جیغزنان گفت: آهمانولیوس! عشق من!... بار دیگر سكوت برقرار شد. مانولیوس باز گفت: خواهر! من میخواهم روح تو را نجات بدهم و تنها با نجات توست كه خود من هم نجات خواهم یافت. نجات روح من بسته به رهایی روح تو است. كاترینا یكهای از شوق خورد و بانگ برآورد: روح من وابسته به روح توست مانولیوس؟ پس روح مرا بگیر و آن را به هرجا كه میخواهی ببر. به مسیح بیندیش...»