گفتوگو با دانشجو یانیكه تندیس ملی فداكاری گرفتهاند
فداییان ایران!
اتفاق خیلی عجیبی نیست؛ این كه دانشجو باشید و همزمان با دوران دانشجویی كار كنید؛ این روال زندگی عادی خیلی از دانشجوهاست اما برخی دانشجوها داستانشان فرق میكند. مثل كسانی كه تندیس ملی فداكاری را گرفته اند؛ افرادی كه مانند خیلی از دانشجوها، كار میكنند اما در قبال كاری كه انجام میدهند حقوقی نمیگیرند؛ در واقع این فعالیت داوطلبانه و البته نوع فعالیت انتخابیشان، تنها و اساسیترین تفاوت آنها با دیگر دوستان و همكلاسیهایشان است و همین تفاوت، آنها را به جشنواره تندیس ملی فداكاری دانشجویان ایران رسانده است. كسانی كه هركدام به نحوی كار مهم و فعالیت داوطلبانهای در حوزههای مختلف با مصداقهای فداكاری، دفاع از كشور، ارائه خدمات پیشگیرانه و امدادرسانی در حوادث و رخدادهای طبیعی انجام دادهاند و طبیعتا كارشان قابل قدردانی است؛ كسانی كه اتفاقات دور و برشان، برایشان مهم بوده است.
این جوانایرانی
میپرسیم همزمانی این فعالیتها با درس و دوران دانشجویی، اتفاقی نبود كه شما را از درس و كارهای دیگر عقب بیندازد که او میگوید: شاید اگر پیگیر این فعالیتها نبودم، میتوانستم بیشتر درس بخوانم و دانشگاه بهتری قبول بشوم اما واقعا از راهی كه آمدهام راضی هستم. همیشه دوست داشتم وقت آزادم را به جای پارك و بازیهای رایانهای، برای كارهایی بگذارم كه تاثیرات مثبتی در جامعه داشته باشد و خب این تفكرم به روزهای دانشجویی هم كشیده شد. فكر میكنم این روزها، فضای بیتفاوتی در جوانها حاكم شده است و به نظر من نباید اجازه بدهیم این ویژگی ادامهدار شود. جوانها باید حواسشان به دور و اطرافشان باشد و اینقدر بیاهمیت از كنار موضوعات و آدمها و مشكلات رد نشوند.
من مادر هستم؛ با افتخار
مهتاب نیكی رشیدی، یكی دیگر از دانشجویان تحسین شده است. او دانشجوی كارشناسی رشته ارتباط تصویری دانشگاه شریعتی تهران است. او را بهزیستی شهر كرمان به این جشنواره معرفی كرده است« در تمام روزهایی كه از جلوی شیرخوارگاه مادر كرمان رد میشدم، دلم میخواست یك روزی برسد كه بتوانم وارد آنجا شوم و برای بچههایش مادری كنم. برای همین وقتی 17سالم شد، رفتم و درخواستم را مطرح كردم. اوایل قبول نمیكردند اما من هشت ماه تمام تلاش كردم تا بتوانم به خواستهام برسم و بالاخره رسیدم و آنها من را جزوی از خودشان دانستند و به من اعتماد كردند.» حالا او چند سال است برای نوزادان شیرخوارگاه و كودكان معلول مركز توانبخشی، مادری میكند« من یك مادر افتخاری هستم. در واقع شیرخوارگاه مادر شهر كرمان و مركز فیاضبخش هركدام چیزی حدودی 80 كودك دارند كه من مادر افتخاری همه آن نوزادان و كودكان معلول هستم.» خانم رشیدی به صورت افتخاری اما به طور رسمی، كارمند این دو مجموعه است كه بابت حضور و فعالیتهایش، هیچ حقوق و مزایایی دریافت نمیكند.
یك تفكر خانوادگی
نگهداری از این همه نوزادان و كودك به نظر خیلی سخت میرسد؛ موضوعی كه مهتاب نیكی رشیدی به هیچ عنوان آن را قبول ندارد« سخت؟ اصلا دربارهاش این طوری صحبت نكنید. من از بودن با بچهها و مراقبت كردن از آنها لذت میبرم. شاید باورتان نشود ولی از وقتی كه دانشگاه تهران قبول شدم و به خاطر كلاسهایم، نمیتوانم چند روزی در هفته را به بچههایم سر بزنم، روزی نیست كه دلم برایشان پر نكشد. برای همین وقتی در كرمان هستم، سعی میكنم تمام ساعتهایم را در كنار آنها بگذرانم.» او وقتی متوجه تعجبمان میشود، میگوید:ندیدهاید چه ارتباط عاطفی عمیقی بین یك مادر و فرزند وجود دارد؟ مادر دلتنگ بچههایش نمیشود؟ خب من هم مادرشان هستم و دلم برایشان تنگ میشود دیگر.
وقتی از آینده این راهی كه در پیش گرفته است میپرسیم با جوابی روبه رو میشویم كه خیلی انتظارش را نداشتیم« به خودم قول دادهام هر زمانی كه ازدواج كردم، یك كودك دچار معلولیت را به فرزندخواندگی قبول كنم. آخر میدانید چه است؟ هركسی برای سرپرستی بچهها میآید، یك بچه سفید و خوشگل و تپل میخواهد. اما كمتر كسی تقاضای یك بچهای را كه دچار نقص و معلولیت هست، دارد.» وقتی از اطمینان او برای این تصمیم میپرسیم، میفهمیم او پدر و مادری با چنین تفكری داشته است.«پدر و مادر من والدینی هستند كه روی حضور من در خانه خیلی حساس هستند و تنها دلیلی كه من میتوانم به خاطر آن، شبها به خانه نروم، ماندن در شیرخوارگاه یا پرورشگاه و بودن در كنار بچهها است.»
مشتری همیشگی سازمان
یوسف پاكنژاد، معرفیشده سازمان انتقال خون كشور به جشنواره دانشجویان فداكار است. او دانشجوی ارشد رشته حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه رفسنجان و یكی از پر رفت و آمدترینها آدمها به سازمان انتقال خون رفسنجان است.« از 18 سالگی شروع به اهدای خون به طور مستمر كردم. در واقع در آن سالها من مطالعات زیادی داشتم و عضو پویشهای مختلفی مثل حمایت از حیوانات، اهدای عضو، اهدای خون و ... بودم كه این روند اهدای خون را جدیتر از بقیه پویشها ادامه دادم. در آن زمان آنقدر نتایج خوب از اهدای خون دیده بودم كه خیلی از همكلاسیها و دوستانم را به این كار تشویق میكردم. » این طور كه ما فهمیدیم، بدن كسانی كه به طور متعدد خونشان را اهدا میكنند به این سیستم عادت میكند و به صورت روانی لازم میدانند كه هر سه ماهیكبار این كار را انجام بدهند. حالا آقای پاكنژاد عضو شناخته شده سازمان انتقال خون شده است و او را نه فقط به خوندادنهای مرتب كه به كارهای پژوهشیاش در این باره هم میشناسند؛ شاید برای همین هم او گزینه خوبی برای معرفی توسط سازمان انتقال خون به این جشنواره بوده است.« اگر یادتان باشد، چند سال پیش خونهای آلودهای وارد ایران شد كه رئیسجمهور وقت فرانسه هم با وقاحت اعلام كرد بله ما این خونها را فرستادیم. من در این رابطه پژوهشی انجام دادم كه خیلی مورد استقبال سازمان انتقال خون قرار گرفت و شاید همان پژوهش دلیلی برای انتخاب من در این جشنواره بود.»
به رسم رفاقت
اما موضوعی كه آقای پاكنژاد را از دیگر اهدا كنندگان خون متمایز كرده است، اطلاعات علمی او درباره اهدای پلاكت و پلاسمای خون بوده است «اوایل دوران دانشجوییام بود كه یكی از همكلاسیهایم به سرطان مبتلا شد و به پلاكت خون برای ادامه درمانش نیاز داشت. من و دوستانم تحقیق كردیم و فهمیدیم كه چقدر منابع پلاكت خون ما كم است؛ برای همین خودمان دست به كار شدیم و پلاكت خونمان را اهدا كردیم. اوج ماجرا آنجا بود كه زمانی كه برای این كار به سازمان انتقال خون مراجعه كردیم، دیدیم كه چقدر این اتفاق كم میافتد و همه از اهدای پلاكت و پلاسمای خون میترسند. همین علتی بود برای اینكه من در این رابطه پژوهشهایی انجام بدهم و اتفاقا به این نتیجه برسم كه كسانی كه پلاكت و پلاسمای خونشان را اهدا میكنند، بدنشان در مقابل سرطان خون مقاومتر است.» به نظر آقای پاكنژاد، احتمالا زمانبر بودن اهدای پلاكت و پلاسما كه نیاز به آزمایشهای مختلف دارد، كمی استقبال از آن را كم كرده است. شاید هم اسمش كمی برای مردم نگرانكننده باشد در صورتی كه هیچ مشكلی پیش نمیآید.