مدیونت هستیم...
مجید فضائلی روزنامهنگار
دیباچه گلستان را خواندهایم: «منّت خدای را عزوجل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزید نعمت. هر نفسی كه فرو میرود ممدّ حیات است و چون بر میآید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شكری واجب.» این حرف قرن هفتم است. چند قرن بعد، در همین جمعه صبح گذشته، وقتی كه هر كداممان به عجیبترین شكل ممكن از خواب پریدیم و شنیدیم كه قاسم سلیمانی شهید شده، فهمیدیم كه در هر نفسمان، فقط دو نعمت وجود ندارد.
این را وقتی فهمیدیم كه قفسه سینهمان تنگ شد و چشممان خیس، وقتی فهمیدیم «امنیت» عجب نعمت گرانبهایی است كه كمرمان خم شده بود، زانویمان سست. ما، امنیت داشتیم كه میتوانستیم راحت نفس بكشیم. ما راحت نفس میكشیدیم. حتی وقتی كه هر روز شاخصهای آلودگی هوا را چك میكردیم و عددهای عجیب و هشدارهایش را میدیدیم. ما راحت نفس میكشیدیم، حتی وقتی ریزگرد داشتیم. ما حتی وقتی كه بوی بد تهران و محدودیتهای ترافیكی و تعطیلی مدارس را داشتیم، باز هم راحت نفس میكشیدیم. راحت نفس میكشیدیم چون «امنیت» داشتیم.
شهادت حاجقاسم سلیمانی، جوری ما را لرزاند كه انتظارش را نداشتیم. زیرپایمان طوری خالی شد كه فكرش را هم نمیكردیم. ما این سالها و ماههای اخیر به خیلی چیزها فكر كرده بودیم؛ به گرانی، به تورم، به مواضع نادرست، به لبخندهای تلخ، به برجام، به قیمت بنزین، به دعواهای سیاسی، به انتخابات، به آن سلبریتی، به این مدیر ناكارآمد، به سیل، به كمآبی، به بیلیاقتی آن ژن خوب، به مربیان فوتبال خارجی، به دلار، به وس، به اعتراضات آبان ماه، به فلان برنامه تلویزیونی، به بهمان جمله آن سخنران، به آن دادگاه مبارزه با مفاسد اقتصادی، به آن تیرهای شلیك شده از تفنگ آقای شهردار سابق، به همه اینها و خیلی چیزهای دیگر فكر كرده بودیم. به این فكر كرده بودیم كه دیگر مسؤولانمان را دوست نداریم. به این هم فكر كرده بودیم كه مسؤولانمان هم دیگر ما را دوست ندارند. غریبه كه در میانمان نیست، ما حتی به این هم فكر كرده بودیم كه دیگر همدیگر را هم دوست نداریم. اسم و رسم علمی هم برایش ساختیم، اسمش را گذاشتیم سرمایه اجتماعی. پایش و ارزیابی انجام دادیم و نتیجه گرفتیم كه سرمایه اجتماعیمان به اسفلالسافلین رسیده است. همه را هم با یك چوب راندیم و حواسمان نبود كه همه این حرفها را روی زمینی میزنیم كه دور تا دورش آتش برافروخته شده است. داعش تا همین چند كیلومتری مرز ما رسیده بود، اما ما حسش نكردیم. ما پشت دیوار بلندی در پناه بودیم كه قاسم سلیمانی و همرزمانش ساخته بودند. حاج قاسم و امنیتی كه برای ما به ارمغان آورده بود، انگار خون رگهایمان شده بود.
حاج قاسم! ما آنجایی كه باید تو را استثنا میكردیم، نكردیم و آنجایی كه استثنایی بودی، حواسمان به تو نبود. ما حواسمان نبود كه اگر از آن رئیس دولت و این وزیر و آن مسؤول و این معاون و آن تصمیم و این سیاست و آن حرف و این حركت گله داریم، حساب تو را باید جدا كنیم. این حرف را از طرف همه میگویم. ما پشتمان به تو گرم بود. وقتی غر میزدیم هم پشتمان به تو گرم بود. وقتی كه مشكل پیش میآمد هم پشتمان به تو گرم بود.
حاجقاسم! این شكل از آدمها را ما در زندگیمان خیلی خیلی كم دیده بودیم؛ آدمهایی كه مبنای همهچیز ما باشند. از جمعیت چندین میلیونی تشییعكننده در اهواز و مشهد و تهران و قم و كرمان، مگر چند نفرشان تو را دیده بودند؟ ما، ندیده مدیون تو هستیم. به هر شكلی كه باشیم، مدیونت هستیم. تو آنچنان حصنی دور تا دور این سرزمین ساختی كه وحشیترین ابنای بشر هم توان ورود به آن را نداشتند. تو و همرزمانت، آنطوری از مقدسات ما دفاع كردی، كه در مخیله ما هم نمیگنجید. ما، با هر باور و هر اعتقادی وامدارت هستیم. تو، آنچنان اعتماد به نفسی به ما دادی كه جرات كنیم از مقابله با بزرگترین فرعون تاریخ بگوییم. حتی اینكه از انتقام و خونخواهیت حرف میزنیم را هم مدیون تو و هممسلكان تو هستیم. ما، اینجا به تو وفادار میمانیم و قدر زحمتی كه برای ساختن این اهمیت جمعی كشیدهای را میدانیم. حاجقاسم، وفاداری به تو، غیر از خونخواهی تو نیست.
این را وقتی فهمیدیم كه قفسه سینهمان تنگ شد و چشممان خیس، وقتی فهمیدیم «امنیت» عجب نعمت گرانبهایی است كه كمرمان خم شده بود، زانویمان سست. ما، امنیت داشتیم كه میتوانستیم راحت نفس بكشیم. ما راحت نفس میكشیدیم. حتی وقتی كه هر روز شاخصهای آلودگی هوا را چك میكردیم و عددهای عجیب و هشدارهایش را میدیدیم. ما راحت نفس میكشیدیم، حتی وقتی ریزگرد داشتیم. ما حتی وقتی كه بوی بد تهران و محدودیتهای ترافیكی و تعطیلی مدارس را داشتیم، باز هم راحت نفس میكشیدیم. راحت نفس میكشیدیم چون «امنیت» داشتیم.
شهادت حاجقاسم سلیمانی، جوری ما را لرزاند كه انتظارش را نداشتیم. زیرپایمان طوری خالی شد كه فكرش را هم نمیكردیم. ما این سالها و ماههای اخیر به خیلی چیزها فكر كرده بودیم؛ به گرانی، به تورم، به مواضع نادرست، به لبخندهای تلخ، به برجام، به قیمت بنزین، به دعواهای سیاسی، به انتخابات، به آن سلبریتی، به این مدیر ناكارآمد، به سیل، به كمآبی، به بیلیاقتی آن ژن خوب، به مربیان فوتبال خارجی، به دلار، به وس، به اعتراضات آبان ماه، به فلان برنامه تلویزیونی، به بهمان جمله آن سخنران، به آن دادگاه مبارزه با مفاسد اقتصادی، به آن تیرهای شلیك شده از تفنگ آقای شهردار سابق، به همه اینها و خیلی چیزهای دیگر فكر كرده بودیم. به این فكر كرده بودیم كه دیگر مسؤولانمان را دوست نداریم. به این هم فكر كرده بودیم كه مسؤولانمان هم دیگر ما را دوست ندارند. غریبه كه در میانمان نیست، ما حتی به این هم فكر كرده بودیم كه دیگر همدیگر را هم دوست نداریم. اسم و رسم علمی هم برایش ساختیم، اسمش را گذاشتیم سرمایه اجتماعی. پایش و ارزیابی انجام دادیم و نتیجه گرفتیم كه سرمایه اجتماعیمان به اسفلالسافلین رسیده است. همه را هم با یك چوب راندیم و حواسمان نبود كه همه این حرفها را روی زمینی میزنیم كه دور تا دورش آتش برافروخته شده است. داعش تا همین چند كیلومتری مرز ما رسیده بود، اما ما حسش نكردیم. ما پشت دیوار بلندی در پناه بودیم كه قاسم سلیمانی و همرزمانش ساخته بودند. حاج قاسم و امنیتی كه برای ما به ارمغان آورده بود، انگار خون رگهایمان شده بود.
حاج قاسم! ما آنجایی كه باید تو را استثنا میكردیم، نكردیم و آنجایی كه استثنایی بودی، حواسمان به تو نبود. ما حواسمان نبود كه اگر از آن رئیس دولت و این وزیر و آن مسؤول و این معاون و آن تصمیم و این سیاست و آن حرف و این حركت گله داریم، حساب تو را باید جدا كنیم. این حرف را از طرف همه میگویم. ما پشتمان به تو گرم بود. وقتی غر میزدیم هم پشتمان به تو گرم بود. وقتی كه مشكل پیش میآمد هم پشتمان به تو گرم بود.
حاجقاسم! این شكل از آدمها را ما در زندگیمان خیلی خیلی كم دیده بودیم؛ آدمهایی كه مبنای همهچیز ما باشند. از جمعیت چندین میلیونی تشییعكننده در اهواز و مشهد و تهران و قم و كرمان، مگر چند نفرشان تو را دیده بودند؟ ما، ندیده مدیون تو هستیم. به هر شكلی كه باشیم، مدیونت هستیم. تو آنچنان حصنی دور تا دور این سرزمین ساختی كه وحشیترین ابنای بشر هم توان ورود به آن را نداشتند. تو و همرزمانت، آنطوری از مقدسات ما دفاع كردی، كه در مخیله ما هم نمیگنجید. ما، با هر باور و هر اعتقادی وامدارت هستیم. تو، آنچنان اعتماد به نفسی به ما دادی كه جرات كنیم از مقابله با بزرگترین فرعون تاریخ بگوییم. حتی اینكه از انتقام و خونخواهیت حرف میزنیم را هم مدیون تو و هممسلكان تو هستیم. ما، اینجا به تو وفادار میمانیم و قدر زحمتی كه برای ساختن این اهمیت جمعی كشیدهای را میدانیم. حاجقاسم، وفاداری به تو، غیر از خونخواهی تو نیست.