حكایت ماهیگیر وارد و ماهیگیر اسكل
مردی برای ماهیگیری در فصل مجاز كنار دریاچه رفت و پس از آنكه قلاب ماهیگیری و طعمه و سطل یخ خود را آماده كرد، قلاب خود را به آب انداخت و شروع به ماهیگیری كرد. پس از او مرد دیگری نیز به كنار دریاچه آمد و او نیز پس از آماده كردن وسایلش قلاب خود را به آب انداخت و در كنار مرد اول به ماهیگیری پرداخت. مرد اول كه در ماهیگیری وارد بود، هر ماهیای كه میگرفت آن را در سطل یخی كه در كنار خود داشت میانداخت تا تازه بماند، اما مرد دوم كه اسكل به نظر میرسید به محض آنكه ماهی بزرگ میگرفت، آن را از قلاب رها میكرد و دوباره به داخل دریاچه میانداخت. مرد اول كه با دیدن رفتار مرد دوم متعجب شد، از او پرسید: چرا ماهیهای به این بزرگی را كه میگیری دوباره به دریاچه پرتاب میكنی؟ آیا مشكلی داری؟ مرد دوم گفت: تابه من كوچك است و ماهیهای به آن بزرگی به درد من نمیخورند. در این لحظه مرد اول كه مدرس دورههای موفقیت و خوشبختی بود دفتر یادداشت خود را از جیبش درآورد و در آن نوشت: گاهی ما همانند این مرد ماهیگیر شانسهای بزرگ، شغلهای بزرگ، فرصتهای بزرگ، رویاهای بزرگ و موقعیتهای بزرگی را كه زندگی به ما ارزانی میدارد، قبول نمیكنیم، چون سطح نگاهمان محدود است. وی كه در عین حال مدرس دورههای خداشناسی خلاق نیز بود ادامه داد: بلی، چون ظرف ایمانمان كوچك است. ما به مرد ماهیگیری كه ماهیهای بزرگ را دور میاندازد و تنها نیازش یك تابه بزرگتر است میخندیم، اما نمیدانیم خود نیز محتاج آنیم كه ظرف وجودی خود را بزرگتر كنیم و ایمانمان را قویتر نماییم. بلی، خداوند هیچگاه چیزی را كه شایستگی آن را نداریم به ما نمیدهد.
در این لحظه مرد دوم از مرد اول پرسید: در دفتر خود چهچیز یادداشت میكنی؟ مرد اول گفت: نكات مهم، كلیدی و سرنوشتساز. وی سپس كارت خود را به ماهیگیر دوم داد و وی را دعوت كرد كه در دورههای عقل معاش مقدماتی وی شركت كند و سرش را به نشانه تأسف تكان داد و به ادامه ماهیگیری مشغول شد.
در این لحظه مرد دوم از مرد اول پرسید: در دفتر خود چهچیز یادداشت میكنی؟ مرد اول گفت: نكات مهم، كلیدی و سرنوشتساز. وی سپس كارت خود را به ماهیگیر دوم داد و وی را دعوت كرد كه در دورههای عقل معاش مقدماتی وی شركت كند و سرش را به نشانه تأسف تكان داد و به ادامه ماهیگیری مشغول شد.