نقدی بر کتاب خاطرات شفاهی دکتر سید حسین نصر
آلزایمر پهلوی
یونس فردوس روزنامهنگار
تطهیر پهلوی از آن اتفاقاتی است كه خیلی نرم و آرام در حال شدن است. اتفاقی كه در بوق نمیشود و مانند تزریق خیلی آرام در حال صورت گرفتن و پیگیری است. ظاهرا عدهای از سر خیرخواهی (با نیت روایت منصفانه تاریخ) یا از روی تعصب به دورانی كه پشت سر گذاشته شده دست به چنین تحریفی در تاریخ میزنند. هرچند در مرور تاریخ باید روایت همه طرفهای درگیر در ماجرا خوانده شود تا نتیجه درستی حاصل شود و اینطور نیست بگوییم كه دوران پهلوی همه روشنی بوده و سیاهی نداشته یا برعكس، بلكه باید سیاهی آن به مقداری كه بوده ضریب داده شود و اگر نقطه قوتی نیز هست به همان میزان نشان داده شود.
تطهیر پهلوی اتفاقی است كه به سادگی نمیتوان از كنار آن رد شد و اگر درست مرور كنیم میبینیم طی سالهای اخیر روایتهایی در زمینه تاریخ شفاهی تولید میشود كه شاید به عنوان روایت آلترناتیو بتوان از آنها اسم برد، ولی اتفاقی كه در پایان با آنها رقم میخورد چیزی جز سفیدنمایی دوران پهلوی و شخص محمدرضا پهلوی نیست. در حالی كه كافی است بین مردم كوچه و بازار رفت و آمد كنیم تا روایت دقیق را از زبان آنها بشنویم و شاید بتوان گفت سینههای آنها بهتر از هر كتابخانهای روایت روزهای پهلوی را در خود نگه داشته است.
یكی از آثاری كه شاید بتوان آن را به عنوان یكی از همین كتابها معرفی كرد كتاب «حكمت و سیاست» خاطرات دكتر سیدحسین نصر به كوشش حسین دهباشی از مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر است كه چندسال پیش با همكاری كتابخانه ملی ایران منتشر شده است. اثری كه شاید بر اثر مرور زمان یا فراموشی گوینده یا شاید هم ازباب خوشخدمتی به خاندان سلطنتی مملو از روایتهای مغشوش است. روایتهایی كه در آن دكتر نصر نگارش كتاب غربزدگی جلال آلاحمد را هم به خود نسبت میدهد و ماجراهایی را تعریف میكند كه برخی از آنها تكذیب شده، برای نمونه ماجرای دیدارش با رئیسجمهور اسبق كه از سوی دفتر اواین دیدار تكذیب میشد. حال در ادامه چند روایت از این كتاب را با هم مرور میكنیم.
در ماجرای تبعید امام خمینی از عراق به فرانسه، سیدحسین نصر ماجرا را اینطور روایت میكند: «وقتی آیتا...خمینی خواستند از عراق بروند صدام از شاه میپرسد كه آیا من بگذارم یا نه؟ شاه هم میگوید هر چه خودشان خواستند شما ممانعت نكنید. نمیدانم شما یادتان هست یا نه؟ شب خیلی قابل توجهی بود. آیتا... خمینی با همراهانشان میخواستند اول بروند كویت، میآیند به مرز كویت، سفیر وقت ایران در كویت نمیدانم عقلش كجا بود و در صندوقخانه گذاشته بود؛ میرود به امیر كویت میگوید كه ایشان را راه ندهند، این خبر كه به تهران میرسد به شاه اطلاع میدهند. شاه خیلی عصبانی میشود و فورا خیلی تند میگوید به سفیر بگویید این فضولیها را نكند و به امیر بگویید كه اگر خواستند بیایند كویت حتما بیایند، ولی تا وقتی آن خبر آمد و رفت و برگشت و اینها، آیتا... خمینی تصمیم میگیرند كه اصلا برگردند و صاف میآیند به فرودگاه بغداد و خب لابد در چند ساعت راندن از مرز كویت تا فرودگاه بغداد بهنحوی طیاره تهیه كرده بودند، میگویند ژیسكاردیستن تهیه كرده بود، خدا میداند، من نمیدانم كی تهیه كرده بود، من آن چیزها را اصلا وارد نیستم. ایشان میآیند به فرانسه.»
این در حالی است كه خروج اجباری امام خمینی(ره) از عراق به دستور محمدرضا پهلوی از مشهورات تاریخی است. همچنین ابراهیم یزدی و دکتر حسن حبیبی هر دو در خاطرات خود درباره تهیه بلیت سفر به پاریس اشاراتی كردهاند، ولی سیدحسین نصر این ماجرا را فراموش میكند و آن را به رئیسجمهور وقت فرانسه نسبت میدهد.
«وقتی ایشان در تركیه بودند، رفته بودند در شهری به نام بورسا كه از شهرهای قدیمی خیلی زیبای تركیه است كه در تركیه آسیایی است نه طرف استانبول؛ در واقع از طرف استانبول كه میآییم به آنكارا یكذره جنوبتر از آن جاده است و یك خیلیخیلی قشنگ. میگفتند تپههای خیلی زیبا دارد و منطقه خوبی دارد. یك خانه خیلی محترمانه كه الان هم هست برایشان گذاشته بودند، ایشان (منظورم امام خمینی است) گفتند كه خب اینجا منظرهاش خوب است، ولی من از نان اینجا خوشم نمیآید و از ایران برایشان نان میفرستادند. میگویند با طیاره نیروی هوایی ارتش میفرستادند به تركیه.»
این نیز بخش دیگری از یكی از روایتهای سیدحسین نصر است كه در كتاب به آن اشاره شده و احتمالا هر خواننده منصفی با كمترین میزان اطلاعات تاریخی بداند كه این نه با مشرب امام خمینی(ره) سازگار است و نه سند و گزارشی در تاریخ درباره آن دیده شده است و ادعای كذبی است كه از سوی مسؤول دفتر فرح پهلوی مطرح شده است. حتی وقتی به نحوه رفتار ساواك و شاه با مخالفان حكومتش نگاه میكنیم این ادعا تا حدودی عجیب و باورنكردنی به نظر میرسد كه شاه برای رهبر گروهی از معترضان سیاسی، با هواپیمای ارتش نان پخت ایران بفرستد!
«آیتا... خویی یك وزنه خیلی خیلی سنگین فقهی و دینی بود. در این جلسه ایشان چه گفت؟ این موضوع كه الان میگویم خیلی خیلی حساس است. من واقعا اصلا نمیخواهم این موضوع را بگویم برای اینكه یكعده را ناراحت خواهد كرد، خیلی سال هم از آن گذشته، در عین حال هم نمیشود نگفت چون یك حقیقت تاریخی است. همه چهارزانو پهلوی آیتا... خویی روی زمین نشسته بودیم، اتاق كوچك خیلی محقری بود. بعد از سلام و علیك، ایشان اول یك انگشتر به شهبانو داد و گفت این را بدهید برای حفاظت از پادشاه. بعد هم گفت پیام من این است، دستش را زد به عمامهاش كه روی سرش بود و گفت «به شاه بگویید عمامه ما علما را بگیرید و ببندید به لوله تفنگهای ارتش ایران». یعنی اتحادی پیدا شود بین علما حكومت ایران و نگذارید كه همه نظام بههم بخورد...» این روایت سیدحسین نصر هم مربوط به سفر فرح پهلوی به عراق است كه در آن سفر با صدام حسین دیدار كرده بود. اما آنچه واقعیت دارد عدم هماهنگی قبلی این دیدار است. دیداری كه به صورت ناگهانی سبب غافلگیر شدن آیتا... خویی شده و در واقع ایشان را در عمل انجام شده قرار داده بودند. حتی برخی منابع درباره كیفیت این دیدار نوشتهاند كه مرحوم خویی به صورت خوابیده این دیدار را انجام داده بودند و ماجرای نقلقول سیدحسین نصر زیرسؤال است. درباره انگشتر هم ظاهرا به درخواست فرح پهلوی آن انگشتر اهدا شده بود و روایت سیدحسین نصر مانند اغلب روایتهای كتاب بالا مخدوش و فاقد اعتبار است.
در مجموع به نظر میرسد كتاب حكمت و سیاست دچار نوعی آلزایمر است. به همین خاطر روایتهایی را از تاریخ برای مخاطب بیان كرده كه بسیاری از آنها از محكمات تاریخی است، اما انكار آنها توسط یكی از اعضای دربار پهلوی مایه تعجب است!
تطهیر پهلوی اتفاقی است كه به سادگی نمیتوان از كنار آن رد شد و اگر درست مرور كنیم میبینیم طی سالهای اخیر روایتهایی در زمینه تاریخ شفاهی تولید میشود كه شاید به عنوان روایت آلترناتیو بتوان از آنها اسم برد، ولی اتفاقی كه در پایان با آنها رقم میخورد چیزی جز سفیدنمایی دوران پهلوی و شخص محمدرضا پهلوی نیست. در حالی كه كافی است بین مردم كوچه و بازار رفت و آمد كنیم تا روایت دقیق را از زبان آنها بشنویم و شاید بتوان گفت سینههای آنها بهتر از هر كتابخانهای روایت روزهای پهلوی را در خود نگه داشته است.
یكی از آثاری كه شاید بتوان آن را به عنوان یكی از همین كتابها معرفی كرد كتاب «حكمت و سیاست» خاطرات دكتر سیدحسین نصر به كوشش حسین دهباشی از مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر است كه چندسال پیش با همكاری كتابخانه ملی ایران منتشر شده است. اثری كه شاید بر اثر مرور زمان یا فراموشی گوینده یا شاید هم ازباب خوشخدمتی به خاندان سلطنتی مملو از روایتهای مغشوش است. روایتهایی كه در آن دكتر نصر نگارش كتاب غربزدگی جلال آلاحمد را هم به خود نسبت میدهد و ماجراهایی را تعریف میكند كه برخی از آنها تكذیب شده، برای نمونه ماجرای دیدارش با رئیسجمهور اسبق كه از سوی دفتر اواین دیدار تكذیب میشد. حال در ادامه چند روایت از این كتاب را با هم مرور میكنیم.
در ماجرای تبعید امام خمینی از عراق به فرانسه، سیدحسین نصر ماجرا را اینطور روایت میكند: «وقتی آیتا...خمینی خواستند از عراق بروند صدام از شاه میپرسد كه آیا من بگذارم یا نه؟ شاه هم میگوید هر چه خودشان خواستند شما ممانعت نكنید. نمیدانم شما یادتان هست یا نه؟ شب خیلی قابل توجهی بود. آیتا... خمینی با همراهانشان میخواستند اول بروند كویت، میآیند به مرز كویت، سفیر وقت ایران در كویت نمیدانم عقلش كجا بود و در صندوقخانه گذاشته بود؛ میرود به امیر كویت میگوید كه ایشان را راه ندهند، این خبر كه به تهران میرسد به شاه اطلاع میدهند. شاه خیلی عصبانی میشود و فورا خیلی تند میگوید به سفیر بگویید این فضولیها را نكند و به امیر بگویید كه اگر خواستند بیایند كویت حتما بیایند، ولی تا وقتی آن خبر آمد و رفت و برگشت و اینها، آیتا... خمینی تصمیم میگیرند كه اصلا برگردند و صاف میآیند به فرودگاه بغداد و خب لابد در چند ساعت راندن از مرز كویت تا فرودگاه بغداد بهنحوی طیاره تهیه كرده بودند، میگویند ژیسكاردیستن تهیه كرده بود، خدا میداند، من نمیدانم كی تهیه كرده بود، من آن چیزها را اصلا وارد نیستم. ایشان میآیند به فرانسه.»
این در حالی است كه خروج اجباری امام خمینی(ره) از عراق به دستور محمدرضا پهلوی از مشهورات تاریخی است. همچنین ابراهیم یزدی و دکتر حسن حبیبی هر دو در خاطرات خود درباره تهیه بلیت سفر به پاریس اشاراتی كردهاند، ولی سیدحسین نصر این ماجرا را فراموش میكند و آن را به رئیسجمهور وقت فرانسه نسبت میدهد.
«وقتی ایشان در تركیه بودند، رفته بودند در شهری به نام بورسا كه از شهرهای قدیمی خیلی زیبای تركیه است كه در تركیه آسیایی است نه طرف استانبول؛ در واقع از طرف استانبول كه میآییم به آنكارا یكذره جنوبتر از آن جاده است و یك خیلیخیلی قشنگ. میگفتند تپههای خیلی زیبا دارد و منطقه خوبی دارد. یك خانه خیلی محترمانه كه الان هم هست برایشان گذاشته بودند، ایشان (منظورم امام خمینی است) گفتند كه خب اینجا منظرهاش خوب است، ولی من از نان اینجا خوشم نمیآید و از ایران برایشان نان میفرستادند. میگویند با طیاره نیروی هوایی ارتش میفرستادند به تركیه.»
این نیز بخش دیگری از یكی از روایتهای سیدحسین نصر است كه در كتاب به آن اشاره شده و احتمالا هر خواننده منصفی با كمترین میزان اطلاعات تاریخی بداند كه این نه با مشرب امام خمینی(ره) سازگار است و نه سند و گزارشی در تاریخ درباره آن دیده شده است و ادعای كذبی است كه از سوی مسؤول دفتر فرح پهلوی مطرح شده است. حتی وقتی به نحوه رفتار ساواك و شاه با مخالفان حكومتش نگاه میكنیم این ادعا تا حدودی عجیب و باورنكردنی به نظر میرسد كه شاه برای رهبر گروهی از معترضان سیاسی، با هواپیمای ارتش نان پخت ایران بفرستد!
«آیتا... خویی یك وزنه خیلی خیلی سنگین فقهی و دینی بود. در این جلسه ایشان چه گفت؟ این موضوع كه الان میگویم خیلی خیلی حساس است. من واقعا اصلا نمیخواهم این موضوع را بگویم برای اینكه یكعده را ناراحت خواهد كرد، خیلی سال هم از آن گذشته، در عین حال هم نمیشود نگفت چون یك حقیقت تاریخی است. همه چهارزانو پهلوی آیتا... خویی روی زمین نشسته بودیم، اتاق كوچك خیلی محقری بود. بعد از سلام و علیك، ایشان اول یك انگشتر به شهبانو داد و گفت این را بدهید برای حفاظت از پادشاه. بعد هم گفت پیام من این است، دستش را زد به عمامهاش كه روی سرش بود و گفت «به شاه بگویید عمامه ما علما را بگیرید و ببندید به لوله تفنگهای ارتش ایران». یعنی اتحادی پیدا شود بین علما حكومت ایران و نگذارید كه همه نظام بههم بخورد...» این روایت سیدحسین نصر هم مربوط به سفر فرح پهلوی به عراق است كه در آن سفر با صدام حسین دیدار كرده بود. اما آنچه واقعیت دارد عدم هماهنگی قبلی این دیدار است. دیداری كه به صورت ناگهانی سبب غافلگیر شدن آیتا... خویی شده و در واقع ایشان را در عمل انجام شده قرار داده بودند. حتی برخی منابع درباره كیفیت این دیدار نوشتهاند كه مرحوم خویی به صورت خوابیده این دیدار را انجام داده بودند و ماجرای نقلقول سیدحسین نصر زیرسؤال است. درباره انگشتر هم ظاهرا به درخواست فرح پهلوی آن انگشتر اهدا شده بود و روایت سیدحسین نصر مانند اغلب روایتهای كتاب بالا مخدوش و فاقد اعتبار است.
در مجموع به نظر میرسد كتاب حكمت و سیاست دچار نوعی آلزایمر است. به همین خاطر روایتهایی را از تاریخ برای مخاطب بیان كرده كه بسیاری از آنها از محكمات تاریخی است، اما انكار آنها توسط یكی از اعضای دربار پهلوی مایه تعجب است!