جنایت بدون سرنخ
پروندهای كه میخواهم برایتان بگویم، از جمله پروندههایی است كه با گذشت سالها آن را بهخوبی بهیاد دارم. چرا كه در این پرونده نهتنها متهمان بلكه خود مقتول نیز تمامی سرنخها ر ا از بین برده بود. با كشف جسد در اطراف شهرستان ارومیه ما راهی محل شدیم. با حضور در صحنه با جسد مرد جوانی روبهرو شدیم كه به نظر میرسید از بالای پل به پایین پرتاب شده بود. مقتولی كه لباس به تن داشت اما كفشی به پا نداشت، مدرك شناسایی كه هویت او را برملا كند هم به دست نیامد. دور گردن قربانی طنابی پیچیده شده بود كه در معاینات اولیه متخصصان پزشكی قانونی علت مرگ را خفگی با طناب اعلام كردند. بررسیها در رابطه با كشف این پرونده ادامه داشت تا اینكه سه روز پس از كشف جسد، زن میانسالی به اداره جرایم جنایی آمد و از ناپدید شدن پسرش خبر داد و گفت: «چهار روز قبل، پسرم برای كاری از خانه خارج شد و قرار بود زود برگردد اما شب برنگشت. نیامدن پسرم به خانه چیز عجیبی نبود اما بعد از چهار روز بیخبری مرا به شك انداخت و باعث شد برای پیدا كردن جلیل از شما كمك بخواهم.» از آنجا كه مشخصات جلیل با مشخصات جسد مجهولالهویه مطابقت داشت از مادر جلیل خواستم به پزشكی قانونی برود و جسد را شناسایی كند و به این ترتیب راز هویت جنازه مجهولالهویه برملا شد.
تماسهایی از باجه همگانی
در تحقیق از خانواده جلیل به جایی نرسیدیم و سراغ دوستان مقتول رفتیم. طبق گفتههای دوستان جلیل، مرد جوان از تلفنكارتی زیاد تماس میگرفت و بیشتر تماس هایش را از باجههای همگانی برقرار میكرد. باید تماسهای مرد جوان را بررسی و تحقیقات را روی این شاخه متمركز كرده و شمارههایی كه قربانی با آن تماس گرفته بود را شناسایی میكردیم. در نهایت به دو شماره تلفن رسیدیم شمارههایی كه متعلق به خانههایی در شهرستان ارومیه بود. مشخصات مالكان دو خانه به دست آمد و در رابطه با آنها تحقیق صورت گرفت. مالكان هر دو خانه هیچ نسبتی با مقتول نداشته و از طرفی هیچ سابقهای در رابطه با خرید و فروش موادمخدر نداشتند، درحالی كه تحقیقات ما نشان میداد جلیل در كار مواد مخدر است.
ما هیچ ارتباطی بین جلیل و دو خانه به دست نیاوردیم و نكته مهمتر این بود كه یكی از دو خانه خالی بود. بررسیهای ما همچنان ادامه داشت تا اینكه یكی از دوستان مقتول، موضوع جدیدی را به ما گفت. او گفت كه آخرین بار جلیل را در حال صحبت كردن در باجه همگانی در خیابانی دیده كه نزدیك یكی از دو خانه مرموز بود.
تماسهای مرموز
در تحقیقات صورت گرفته مشخص شد صاحبان دو خانه باهم نسبت خانوادگی دارند. یكی از خانهها متعلق به مرد جوانی به نام اصغر و خانه دیگر متعلق به پدر اصغر است. از طرفی مشخص شد اصغر به صورت شیفتی در ادارهای مشغول به كار بوده و زمانی كه در اداره بوده، جلیل با خانه او تماس گرفته است. اما زمانی كه شیفت مرد جوان تمام شده و او به خانه برمی گشت، تماسهای قربانی با خانه او نیز قطع میشد. تماسهای مرموز جلیل این فرضیه را برای ما مطرح كرد كه جلیل با همسر اصغر ارتباط داشته و با حضور مرد جوان در خانه این تماسها قطع شده است. مدتی كه همسر اصغر در خانه پدرشوهرش بود، تماسها با آنجا بر قرار میشد. تمامی تماسها نیز با قتل جلیل پایان یافته و دیگر هیچ تماسی برقرار نشده بود. از طرفی تحقیقات ما نشان میداد روز جنایت اصغر مرخصی گرفته است.
اعتراف به جنایت
با احتمال دست داشتن زوج جوان در این جنایت هر دوی آنها بازداشت شدند. اصغر در تحقیقات گفت: «جلیل را من كشتم، با كمك همسرم. او به ناموس من نظر داشت و برای همین او را از سر راه برداشتم. شغلم طوری است كه مدام شیفت هستم و چند شب در هفته خانه نیستم. مدتی قبل به همسرم و رفتارهای او شك كردم، او را برای مدتی زیر نظر گرفتم و درنهایت متوجه شدم او با مرد ناشناسی ارتباط تلفنی دارد. وقتی موضوع را با افسانه - همسرم - در میان گذاشتم اول كتمان كرد اما بعد به رابطه تلفنی با جلیل اعتراف كرد. ظاهرا یكی از روزهایی كه من شیفت بودم فردی به اشتباه با خانهمان تماس میگیرد و همین تماس آغازی برای برقراری تلفنی افسانه با مردی به نام جلیل بود.»
نقشهای برای جنایت
او ادامه داد: «همسرم میگفت بیگناه است و این جلیل بوده كه با تماسهای پی در پیاش او را اذیت كرده است. افسانه میگفت چند بار به جلیل هشدار داده و از او خواسته دیگر با خانهمان تماس نگیرد، اما پسر جوان بدون توجه به اخطارهای او به تماسهایش ادامه داده بود. باید از جلیل انتقام میگرفتم، بههمین دلیل با همسرم نقشه قتل او را كشیدیم.
روز حادثه از افسانه خواستم با جلیل تماس برقرار كند و از او بخواهد تا به خانه ما بیاید. افسانه هم طبق نقشهمان، ماموریت مرا به خارج از شهر به جلیل خبر داد و او را به خانه دعوت كرد. ساعاتی بعد جلیل از باجه همگانی نزدیك خانه تماس گرفت و زمانی كه مطمئن شد من خانه نیستم، به خانهمان آمد. طبق نقشهمان، من در گوشهای از خانه مخفی شده بودم. زمانی كه جلیل وارد خانه شد، كفشهایش را در مقابل در ورودی در آورد و وارد خانه شد. در همین موقع من از مخفیگاهم بیرون آمدم و با چاقو به او حمله و با طنابی او را خفه كردم. بعد هم جسد را به خارج شهر بردم.
با اعتراف زوج جوان به جنایت، آنها با قرار بازداشت موقت روانه زندان شدند و راز قتل پروندهای كه حتی مقتول آن نیز هیچ سرنخی از خود به جا نگذاشته بود، برملا شد.
تماسهایی از باجه همگانی
در تحقیق از خانواده جلیل به جایی نرسیدیم و سراغ دوستان مقتول رفتیم. طبق گفتههای دوستان جلیل، مرد جوان از تلفنكارتی زیاد تماس میگرفت و بیشتر تماس هایش را از باجههای همگانی برقرار میكرد. باید تماسهای مرد جوان را بررسی و تحقیقات را روی این شاخه متمركز كرده و شمارههایی كه قربانی با آن تماس گرفته بود را شناسایی میكردیم. در نهایت به دو شماره تلفن رسیدیم شمارههایی كه متعلق به خانههایی در شهرستان ارومیه بود. مشخصات مالكان دو خانه به دست آمد و در رابطه با آنها تحقیق صورت گرفت. مالكان هر دو خانه هیچ نسبتی با مقتول نداشته و از طرفی هیچ سابقهای در رابطه با خرید و فروش موادمخدر نداشتند، درحالی كه تحقیقات ما نشان میداد جلیل در كار مواد مخدر است.
ما هیچ ارتباطی بین جلیل و دو خانه به دست نیاوردیم و نكته مهمتر این بود كه یكی از دو خانه خالی بود. بررسیهای ما همچنان ادامه داشت تا اینكه یكی از دوستان مقتول، موضوع جدیدی را به ما گفت. او گفت كه آخرین بار جلیل را در حال صحبت كردن در باجه همگانی در خیابانی دیده كه نزدیك یكی از دو خانه مرموز بود.
تماسهای مرموز
در تحقیقات صورت گرفته مشخص شد صاحبان دو خانه باهم نسبت خانوادگی دارند. یكی از خانهها متعلق به مرد جوانی به نام اصغر و خانه دیگر متعلق به پدر اصغر است. از طرفی مشخص شد اصغر به صورت شیفتی در ادارهای مشغول به كار بوده و زمانی كه در اداره بوده، جلیل با خانه او تماس گرفته است. اما زمانی كه شیفت مرد جوان تمام شده و او به خانه برمی گشت، تماسهای قربانی با خانه او نیز قطع میشد. تماسهای مرموز جلیل این فرضیه را برای ما مطرح كرد كه جلیل با همسر اصغر ارتباط داشته و با حضور مرد جوان در خانه این تماسها قطع شده است. مدتی كه همسر اصغر در خانه پدرشوهرش بود، تماسها با آنجا بر قرار میشد. تمامی تماسها نیز با قتل جلیل پایان یافته و دیگر هیچ تماسی برقرار نشده بود. از طرفی تحقیقات ما نشان میداد روز جنایت اصغر مرخصی گرفته است.
اعتراف به جنایت
با احتمال دست داشتن زوج جوان در این جنایت هر دوی آنها بازداشت شدند. اصغر در تحقیقات گفت: «جلیل را من كشتم، با كمك همسرم. او به ناموس من نظر داشت و برای همین او را از سر راه برداشتم. شغلم طوری است كه مدام شیفت هستم و چند شب در هفته خانه نیستم. مدتی قبل به همسرم و رفتارهای او شك كردم، او را برای مدتی زیر نظر گرفتم و درنهایت متوجه شدم او با مرد ناشناسی ارتباط تلفنی دارد. وقتی موضوع را با افسانه - همسرم - در میان گذاشتم اول كتمان كرد اما بعد به رابطه تلفنی با جلیل اعتراف كرد. ظاهرا یكی از روزهایی كه من شیفت بودم فردی به اشتباه با خانهمان تماس میگیرد و همین تماس آغازی برای برقراری تلفنی افسانه با مردی به نام جلیل بود.»
نقشهای برای جنایت
او ادامه داد: «همسرم میگفت بیگناه است و این جلیل بوده كه با تماسهای پی در پیاش او را اذیت كرده است. افسانه میگفت چند بار به جلیل هشدار داده و از او خواسته دیگر با خانهمان تماس نگیرد، اما پسر جوان بدون توجه به اخطارهای او به تماسهایش ادامه داده بود. باید از جلیل انتقام میگرفتم، بههمین دلیل با همسرم نقشه قتل او را كشیدیم.
روز حادثه از افسانه خواستم با جلیل تماس برقرار كند و از او بخواهد تا به خانه ما بیاید. افسانه هم طبق نقشهمان، ماموریت مرا به خارج از شهر به جلیل خبر داد و او را به خانه دعوت كرد. ساعاتی بعد جلیل از باجه همگانی نزدیك خانه تماس گرفت و زمانی كه مطمئن شد من خانه نیستم، به خانهمان آمد. طبق نقشهمان، من در گوشهای از خانه مخفی شده بودم. زمانی كه جلیل وارد خانه شد، كفشهایش را در مقابل در ورودی در آورد و وارد خانه شد. در همین موقع من از مخفیگاهم بیرون آمدم و با چاقو به او حمله و با طنابی او را خفه كردم. بعد هم جسد را به خارج شهر بردم.
با اعتراف زوج جوان به جنایت، آنها با قرار بازداشت موقت روانه زندان شدند و راز قتل پروندهای كه حتی مقتول آن نیز هیچ سرنخی از خود به جا نگذاشته بود، برملا شد.