قاتل مرموز
در هشت شماره قبلی خواندید: مرد ناشناسی در تماس با سرگرد مصطفی از قتل دختری در جاده حاشیه ای شهر خبر داد. بعد از این تماس ، کارآگاه راهی محل شد و با جسد دختری رو به رو شد که در تحقیقات بعدی مشخص شد دختر دانشجویی به نام سهیلا است. مقتول قبل از قتل مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود. در ادامه کیف سهیلا پیدا شد که قاتل در دفترچه یادداشت دختر جوان از پدر و مادر او عذرخواهی کرده بود و ادعا داشت مجبور به این قتل شده است. تحقیقات برای دستگیری قاتل ادامه داشت تا این که او در تماس با کارآگاه راز دومین جنایتش را فاش کرد .این بار بعد از قتل جسد قربانی را پشت تپه ای رها کرده بود. با بررسی محل کشف جسد ، مشخص شد این زن هم قربانی نیت شیطانی شده و قاتل او را هم مثل اولین قربانی خفه کرده بود. قاتل در این جنایت برای کامل شدن پازلش، اسکناسی را داخل دهان قربانی قرار داده بود.تحقیقات نشان داد، قاتل در پوشش مسافر بر قربانی ها را سوار می کند. تحقیقات ادامه داشت که قاتل در تماس با سرگرد راز سومین جنایت را فاش کرد. این بار هم زن جوانی قربانی شده بود. در حال بررسی صحنه بودند که رئیس اداره بررسی صحنه جرم کارآگاه را صدا زد و خواست به کنار جسد بیاید. باتوجه به بویی که از لباس مقتول به مشام می رسید به نظر رسید او در یک دامداری کار می کند اما وقتی سرگرد از مادرش تحقیق کرد، دریافت مقتول هیچ ارتباطی با دامداری ندارد. کارآگاه سپس با تصور کشف سرنخ خوبی از قاتل ، از روسای کلانتری های شهر خواست در اداره آگاهی جمع شوند تا بتوانند زود قاتل را دستگیر کنند.
امیرعلی حقیقت طلب تپش
روسای کلانتری که نکات مورد تاکید سرگرد را یادداشت کرده بودند، از اداره آگاهی یکراست به کلانتری ها رفتند و جستجوها را آغاز کردند. کارآگاه مصطفی و رئیس بررسی صحنه جرم هم در اداره منتظر اطلاعات ماموران کلانتری ها بودند تا با جمعبندی اطلاعات به نتیجه برسند.
دکتر هم در این فاصله تماس گرفت و آزار و اذیت آخرین قربانی را تائید کرد و گفت: بر روی بدن مقتول آثار خونمردگی دیده می شود و به احتمال زیاد او با قاتل درگیری شدیدی داشته و قصد داشته از دست او فرار کند که مانند قربانیان قبلی ناکام مانده و به قتل رسیده بود.
زمان به سرعت می گذشت و احتمال وقوع قتل دیگر توسط قاتل دور از انتظار نبود. بعد از ساعت ها جستجو و تحقیقات نامحسوس سرانجام سه دامداری شناسایی شدند که کارگرانی در آنجا کار می کردند که پژو 405 داشتند.
با شناسایی این سه نفر، تحقیقات بر روی آنها متمرکز شد. نخستین مظنون مرد 47 ساله ای به نام محمد بود که در یکدامداری نگهبان بود . محمد به دور از خانواده اش زندگی
می کرد و آنها در شهر دیگری بودند. او ماهی دو روز مرخصی می گرفت و به دیدن آنها می رفت.
دومین مظنون ، سعید 26 ساله بود که به عنوان دامپزشک در یک دامداری فعالیت داشت. او از شش ماه قبل با تمام شدن درسش مشغول به کار شده بود.
آخرین مظنون هم مرد 35 ساله ای به نام سامان بود. او صاحب یک دامداری کوچک بود . مردی متاهل که به تاز گی از همسرش جدا شده بود. کارآگاه بعد از بررسی سابقه سه مظنون پرونده ، نام محمد را از لیست کنار گذاشت. در روزهایی که قتل رخ داده بود او در دامداری حضور داشت و نمی توانست قاتل مورد نظر آنها باشد. بین سعید و سامان هم احتمال قتل از سوی سامان بیشتر بود. او به تازگی از همسرش جدا شده بود و انگیزه کافی برای انتقام از زنان را داشت. دادستان اعتقاد داشت باید هر سه مظنون را دستگیر کنند و بازجویی ها سریع شروع شود اما سرگرد نظر دیگری داشت. «قاتلی به این خونسردی به راحتی اعتراف نمیکند. ما باید او را با دلایل کافی یا هنگام شکار طعمه دستگیر کنیم تا راه فراری برای کتمان حقیقت نداشته باشد.»
بعد از توضیح کارآگاه مصطفی ، دادستان هم قانع شد . سه تیم از کارآگاهان پلیس آگاهی مامور شدند که سه مظنون را به صورت نامحسوس زیر نظر بگیرند . قاتل به زودی برای شکار طعمه جدید دست به کار می شد و می توانستند او را سر بزنگاه دستگیر کنند. ادامه دارد