منتقدان سینمایی از «درخت گردو» آخرین ساخته محمدحسین مهدویان میگویند
تـلـــخ بـــیپــایــان
جشنواره فیلم فجر مهم ترین رویداد سینمایی ایران است كه امسال سی و هشتمین دوره آن را پشت سر میگذاریم. جشنوارهای با فراز و نشیبهای بسیار كه هم توانسته بستر پیشرفت سینمای ایران در مجامع بین المللی را فراهم كند و هم اینكه بعضا حواشی و داوریهای آن موجب انتقادها و اعتراضات كارگردانان و عدم حضور آثارشان در این جشنواره بوده است؛ اما در این میان نمیتوان به راحتی از كنار فیلمهایی گذشت كه مانند یك سند تاریخی برای مردم ایران به شمار میروند. «درخت گردو» آخرین ساخته محمدحسین مهدویان دقیقا مانند یك سند تاریخی در نمایش گوشهای از آنچه طی هشت سال جنگ تحمیلی بر مردم ما گذشته عمل میكند. این فیلم زندگی خانواده قادر مولانپور را در بحبوحه بمباران شیمیایی روستاهای سردشت در تابستان سال 1366 بیان میكند. این فیلم روایتی است واقعی از مردمانی كه امروز دیگر برای خیلی از ما فراموش شدهاند. بعد از اكران این فیلم در سینمای رسانه جشنواره فیلم فجر، منتقدان سینما اظهار نظرهای متفاوتی درباره این فیلم داشتند كه در گزارش امروز جامجم برخی از آنها را میخوانید.
محمد جلیلوند، منتقد سینما تعداد فیلمهای دفاع مقدسی در این دوره از جشنواره فجر را اندك میداند. او به جامجم میگوید: رویدادهای تاریخی همیشه منبع الهام بسیاری از فیلمنامهنویسان سراسر جهان بوده و سینما هم به عنوان یك هنر-صنعت عموما نسبت به آن روی خوش نشان داده است. دراین میان، جنگها نقش مهمی در شكلگیری آثار سینمایی داشته و به قدری دارای اهمیت هستند كه یك گونه سینمایی را به وجود آوردهاند. اتفاقی كه در سینمای ایران با عنوان سینمای دفاع مقدس رخ داده و هر ساله شاهد تولید آثاری در این باب هستیم. در سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر هم با اندك نمونههایی در این گونه برخورده ایم كه از آن میان، درخت گردو، ساخته محمدحسین مهدویان بسیار مورد استقبال اهالی رسانه در پردیس سینمایی ملت قرار گرفته و به نظر در اكران عمومی هم میتواند برای مخاطبان سینمای ایران حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد. او درباره فیلم توضیح میدهد: مهدویان پایه فیلم خود را براساس ماجرای حمله شیمیایی عراق به منطقه سردشت در تابستان 1366 بنا نهاده و با سبكی نزدیك به مستند- داستانی (به لحاظ نوع روایت و همچنین فرم)، قصه اش را روایت میكند. فیلم در سه دوره زمانی مابین سالهای 66 تا 95 روایت میشود كه یك راوی (خانم معلم جوان روستای مرزی كردنشین)، آنها را به هم متصل میكند. پس از فصل كوتاه حضور اهالی روستا بر بالین مردی رو به احتضار در حالی كه برف همه جا را پوشانده، قصه به روزهای پیش از بمباران شیمیایی سردشت رفته و پس از معرفی موجز قهرمان فیلم (قادر)، نقطه عطف پرده نخست شكل میگیرد. جایی كه هواپیمای عراقی پس از خالی كردن بمبهای شیمیایی خود، آخرین بمبش را در روستایی مرزی میریزد. آن هم درست جایی كه سه فرزند قادر و همسر پا به ماهش (مریم)، حضور دارند. مهدویان پس از این فصل نفسگیر و تكان دهنده كه با استفاده از دوربین16 میلی متری به مستند نیز نزدیك شده، عوارض هولناك حمله شیمیایی را در نماهای نزدیك به نمایش گذاشته و قادر و خانوادهاش را در نقطه طلایی كادر دوربین خود قرار میدهد.
جلیلوند میافزاید: همچنین چند سكانس تاثیرگذار و درخشان در نیمه نخست فیلم به چشم میخورد كه كاملا تماشاگر را تحت تاثیر قرار داده و میتواند در اكران عمومی به برگبرنده فیلم تبدیل شود كه اوج آن را در سكانس زیر دوش رفتن قادر و فرزندان آسیب دیده شیمیاییاش در گرمابهای قدیمی مشاهده كرد. اتفاق تكان دهنده دیگری كه برای قادر رخ میدهد، نقطه عطف میانی فیلمنامه درخت گردو را شكل داده كه تماشاگران را در بیم و امید نسبت به سرانجام كار او و خانواده اش قرار میدهد. در عین حال بخش مربوط به حضور قادر، معلم جوان روستا (هما) و همسر پزشكش احمد در دادگاه لاهه بابت جنایتهای جنگی رژیم عراق در بمباران سردشت، به خوبی با بخشهای دیگر فیلم جفت و جور شده و به اصطلاح از فیلم بیرون نمیزند. به خصوص دیالوگ درخشان قادر بابت مظلومیت كردها در زمان جنگ كه صدایشان هیچ گاه در مجامع بین المللی شنیده نشده است. ابراهیم امینی و همكار فیلمنامه نویس او حسین حسنی، در پرداخت شخصیتها پرنوسان عمل كرده و فیلم از این نقطه آسیب دیده است. برای مثال تنها كافی است شخصیت قادر را در كنار دكتر قرار دهید تا نوسان شدید ذكر شده را كاملا لمس كنید. درست مانند اتفاقی كه در بازی بازیگران درخت گردو هم رخ داده و بازیها یكدستی لازم را ندارند.
او در خاتمه یادآور میشود: برگ برنده اصلی فیلم هم بازی كاملا متفاوت پیمان معادی در نقش قادر است كه متمایز از تمامی فیلمهای كارنامه بازیگری اوست. او در ایفای این نقش مسلما تحقیق زیادی روی مردان قوم كرد انجام داده و به لحاظ زبان بدن نیز خود را به آنها نزدیك كرده است. در نقطه مقابل، مهران مدیری قرار دارد كه حضورش در چنین فیلمی یك علامت سوال بزرگ در ذهن تماشاگر به وجود میآورد! حضوری بی رمق و فاقد حس آن هم در یك ملودرام ضدجنگ كه بازیگر نقشی كلیدی در برانگیختن احساس تماشاگر دارد. مهدویان در درخت گردو به لحاظ فرم دنباله روی فیلمهای قبلی اش بوده با این تفاوت كه در آن دوربین آرامش بیشتری پیدا كرده و تنش به اندازهای را به تماشاگران فیلم منتقل میكند. از سوی دیگر نمیتوان از درخت گردو گفت و اشارهای به موسیقی حیرت انگیز و تاثیرگذار آن ساخته حبیب خزایی فر نكرد كه برگرفته از موسیقی منطقه كردستان بوده و مكمل فوقالعادهای برای تصاویر فیلم به حساب میآید و فضای عاطفی آن را تشدید میكند.
اثری برای جریحه دار كردن احساسات مخاطب
افشین علیار، منتقد سینما محمد حسین مهدویان را متخصص بازسازی رخدادهای اجتماعی مینامند. او در گفتوگو با جامجم یادآور میشود: محمد حسین مهدویان با ساخت فیلم ایستاده در غبار، ماجرای نیمروز، لاتاری و رد خون توانست جایگاهی ویژه در سینمای ایران داشته باشد. فیلمسازی جسور كه دغدغه ساخت فیلمهای دهه شصتی دارد و قصد او ساخت فیلمهای ملی است. او درباره برههای از تاریخ معاصر میسازد و اساسا كار مهدویان به عنوان یك هنرمند به تصویر كشیدن گوشهای از واقعیتهای ملی است. او چشم مخاطب را نسبت به شنیدهها باز میكند و به همین دلیل مهدویان را میتوانیم متخصص ساخت آثار دهه 60 و بازسازی رخدادهای اجتماعی بدانیم.
این منتقد سینما با تاكید بر این كه این فیلم برگرفته از یك قصه واقعی است، تصریح میكند: مهدویان در آخرین فیلم خود یعنی «درخت گردو» به برهه تاریخی مهمی پرداخته است. بمباران سردشت كه در دهه 60 اتفاق افتاد كه در این بمباران تعداد زیادی از هموطنان ما فوت كردند یا شیمیایی شدند. مهدویان در پنجمین اثر سینماییاش از توپ و تفنگ و مسائل امنیتی و جاسوسی فاصله گرفته. او قصه واقعی از یك خانواده را به تصویر كشیده و دردمندی یك پدر یا شوهر را به طور واضح نشان داده است، اما نقد اساسی به فیلم «درخت گردو» در وهله نخست در مضمون است. مهدویان در طرح موضوع مثل همیشه موفق بوده، اما پرداخت او به یك اتفاق یا حادثه فاقد درام پردازی شكل گرفته. مهدویان كه با شگرد خاص خود در درام پردازی ید طولایی دارد در این فیلم سعی كرده با احساسات مخاطب بازی كند و اساسا جریحه دار كردن حسی بیننده، اولویت مهم این اثر محسوب میشود!
او ادامه میدهد: فیلمساز یك خانواده پنج نفره در فیلمش دارد كه در روند قصه از این خانواده فقط یك پدر میماند و البته یك دختری كه در همان نوزادی گم میشود. راوی قصد دارد با روایتهای دانای كلی فیلم را جلو ببرد، اما وجود این راوی به خط اصلی این فیلم آسیب رسانده است. از سوی دیگر زمانی كه راوی قصه را روایت میكند میبایست در تمامی فصلها و نماها حضور داشته باشد، اما هما به عنوان راوی گاهی صدایش میآید و بعد 15 دقیقه خبری از او نیست. اساسا درباره بمباران شیمیایی سردشت مستندهای زیادی ساخته شده و درخت گردو هم میتواند یك مستند باشد كه اشك مخاطب را دربیاورد، اما این فیلم به دلیل نداشتن درام لازم و قصهای مناسب نمیتواند تاثیر دراماتیك داشته باشد. فیلم به شدت از نبود مصالح كافی در درام پردازی رنج میبرد و دوربین مهدویان دنبال اوس قادر است. فیلمساز اصرار دارد بگوید با مرگ سه بچه او همچنان مردی صبور است كه فریاد نمیكشد و حتی كمی نگاهش به مرگ فرزندانش روشنفكرانه است! اما با مرگ همسرش در بیمارستان بی تابی میكند و فریادهای او یعنی باز شدن زخمهایش. فیلمساز آرام در یك خط اصلی حركت میكند و مخاطب دنبال یك اتفاق دراماتیك است، اما مهدویان ترجیح میدهد دو جنازه را روی دوش اوس قادر در لانگ شات نشان بدهد تا مخاطب بیشتر دلسوزی كند. با این كه درخت گردو ظرفیت لازم را برای قصهگویی دارد، اما مهدویان سعی بر آن دارد كه اوس قادر را در تنگناهای احساسی میان آسیبهای روحی پنهان كند. حالا موقعیت مناسبی است كه مهدویان از فیلم اولش تقلب كند و این فیلم را به راوی بسپارد، این گونه مخاطب بهتر میتواند با موقعیت فیلم همذاتپنداری كند.
علیار در پایان خاطرنشان میسازد: درخت گردو میتوانست فیلم بهتری باشد، اما این كه چرا مهدویان برای نقش دكتر از مهران مدیری استفاده كرده، بازیگری كه اساسا كمدین است و با ورود او به فیلم مخاطب یاد دورهمی و اول ماركت میافتد و این كه چرا اوس قادر كسی كه این همه مصیبت كشیده در این سن و سال اینقدر سر حال است، از سوالات اساسی فیلم است! در نهایت فیلمساز تصویری از مرگ او به ما نشان نمیدهد و فیلم را با روایت هما به پایان میرساند. محمدحسین مهدویان ساختار در سینما را میشناسد، اما بهتر نیست كه تكنیكهای دیگر را هم امتحان كند؟ قابها و میزانسن و نوع فیلمبرداریهادی بهروز یا حتی شلوغی داخل كادر مخاطب را به یاد «ایستاده در غبار» یا «ماجرای نیمروز» میاندازد.
بغضی كه رهایم نمیكند
مصطفی جلالی فخر، پزشك و منتقد سینما، جشنواره فیلم فجر امسال را تلخ ترین جشنواره تمام عمرش قلمداد میكند و میگوید: چه غروب غریبی شد. در تاریكی سینما، در غربت خودم گرفتار شدم و هنوز بغض مانده، رهایم نكرده است. در این تلخ ترین جشنواره تمام عمرم به تماشای درخت گردو نشستم. از زهر تلختر. تراژدی تمام عیار. خیلی زود، در تنگنای تنگ اندوه گرفتار شدم و هق هق بی صدا و بی قراری شانههایم و غریبههای كناری كه جز نگاه متعجب، اجازه كار بیشتری برای خود نمیدیدند. فیلم چونان لنگرگاهی، كشتی اندوه تلنبار شده ام را فراخوانده بود. تا جایی كه دیگر حس كردم توان ادامه ندارم و چند دقیقه آخر، از سالن خارج شدم و... خلوتی بی نگاه غریبه.
مام قادر، از سردشت تا دادگاه لاهه
«درخت گردو» داستان زندگی قادر مولانپور است. مردی كه اهالی سردشت او را با نام وه ستا قادر و مام قادر میشناسند. او 29 سال هر روز به همسر و فرزندانش فكر كرد. روز هفتم تیر سال 1366 در روستای محل زندگیاش رش هرمی مشغول بنایی بود كه ناگهان هواپیماهای رژیم بعث به وسیله بمبهای شیمیایی از نوع گازخردل روستایش را بمباران كردند. زن و فرزندانش به شدت مصدوم شدند و او همراه آنان راهی شهرهای مهاباد، تبریز و ارومیه شد تا جان آنها را نجات دهد. اما گاز خردل كار خودش را كرده بود. آنها یكی یكی از دست رفتند. مام در خاطراتش تعریف كرده یكی از فرزندانش از او آب میخواهد، او میرود با آب برمیگردد، اما فرزندش دیگر زنده نبوده و داغ این آخرین دیدار را برای همیشه بر دلش میگذارد. قادر مولانپور در خاطرات خود برای اطرافیان تعریف كرده كه برای دفن هر فرزندش به تنهایی با تهیه یك آمبولانس از تبریز راهی سردشت میشده و آنها را زیر درخت گردو دفن میكرده است. همسرش هم در آن روزهای سیاه و شوم حامله بوده كه در یكی از بیمارستانهای تبریز در شرایطی سخت، وضع حمل كرده،. او كه برای دفن یكی دیگر از فرزندانش از تبریز راهی سردشت شده بود وقتی بازمی گردد با جسد بی جان همسرش روبه رو میشود. مام قادر تصمیم میگیرد از كنار این اتفاق ساده نگذرد و تمام تلاش خود را برای خونخواهی میكند. او با چند نفر از اعضای انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی سردشت و جانبازان شیمیایی این شهر راهی لاهه هلند شد تا در دادگاه محاكمه یكی از دلالهای سلاحهای شیمیایی عراق شركت كند، هر چند با بیان سرگذشت خود، همه حضار را تحت تاثیر قرار دارد. بعد از حرفهایش دادگاه نیم ساعت تعطیل شد و در نهایت صحبت او و سه نفر دیگر از سردشتیها باعث شد فرانس فانراد، تبعه هلندی و دلال و فروشنده مواد تهیه سلاح شیمیایی به حكومت صدام به 17 سال زندان محكوم شود. فقط 17 سال زندان برای اتفاقی كه صدها شهید و جانباز شیمیایی در سردشت بر جا گذاشت. مام قادر 11 دی 95 درگذشت و زیر همان درخت گردویی كه فرزندانش را دفن كرده بود، به خاك سپرده شد.
رنجهای ناتمام مام قادر
رنجهای مام قادر تمامی ندارد. پسرش آزاد از خواهر گمشدهای كه پدر هرگز فراموشش نكرد، حرف میزند، آنها كه درخت گردو را دیده اند هم میدانند ماجرای دختر گمشده چیست. مام قادر اعضای خانواده اش را یكی یكی میبرد و زیر درخت گردو به خاك میسپارد. وقتی همسرش را هم میبرد و دفن میكند، برمی گردد تا نوزاد را تحویل بگیرد. اما اثری از نوزاد نیست. او هر چه بیشتر میگردد، كمتر به نتیجه میرسد و تا پایان عمر اشك میریزد برای همسر و فرزندان از دست رفته و دختری كه نمیداند كجای ایران است و با چه كسانی زندگی میكند. روایت غم انگیزی است دیگر... پدری كه هرگز دخترش را نمیبیند و دختری كه نمیداند پدرش قهرمانی است كه برای یافتنش هر كاری توانسته انجام داده و به هیچ رد و نشانهای از دخترش نرسیده است...
مدیری و معادی از «درخت گردو» گفتند
مهران مدیری و پیمان معادی دو بازیگر فیلم حرفهای جالبی دربارهاش زدهاند. مدیری با حضور در نشست رسانهای فیلم در جشنواره از فیلم گفت و معادی هم كه در سالن حضور نداشت، تلفنی حرفهایش را بیان كرد.
مدیری با عینك آفتابی به سالن آمده و گفت نخوابیده و گریه كرده. او عنوان كرد: « سال ۶۶ در سردشت حضور داشتم و تقریبا بخش بزرگی از این اتفاقات را از نزدیك دیدم. دوستی من با كارگردان، تهیهكننده، پیمان معادی و همچنین موضوعی كه خاطرات بسیاری را برای من زنده كرد در كنار این كه من عاشق مردم مهربان و آدم حسابی كرد هستم، دلایلی بودند كه نمیتوانستم در فیلم حضور نداشته باشم. دوست داشتم به كسانی كه در دوران جنگ با مهربانی میزبان ما بودند، ادای دین كنم.»
مدیری از سختیهای كار هم گفت: «ما صبح زود بیدار میشدیم و بیدار شدن در آن ساعت برای من فاجعه بود، چندبار ساعت ۶ صبح حركت كردیم و به سنندج رفتیم و ساعتها در راه بودیم. همچنین در مسیر پنج ساعت در راه بودیم، به بهانههای مختلف به بانه میرفتیم و عذاب میكشیدیم.» پیمان معادی هم تلفن زد به مهدویان و از سردشت و مردم كرد گفت: «سیمرغ و بازتاب بینالمللی برایم اهمیتی ندارد؛ فیلم بسیار مهمتر از این حرفهاست. من هم عاشق كردها هستم و از مردم كردستان تشكر میكنم كه به من اجازه دادند لباس فاخرشان را بر تن كنم. آنها درهای خانههایشان را به روی ما باز كردند و اجازه بازی و نشان دادن یك دوره زمانی و یك رویداد از مردم ایران را دادند. امیدوارم حق مطلب را ادا كرده باشم و میخواهم جلوی این مردم كه طی سالیان رنج كشیدهاند، سر تعظیم فرود آورم.»