فاصله یه حرف سادهست
حسین شکیبراد / دبیر «نوجوانه»
با توجه به اینكه دهه پنجاهیها خودشان را نسل سوخته میدانند و دهه 60 هم همینطور و ایضا دهه 70؛ دهه هشتادیها احتمالا نسل ته دیگاند. گرچه به لطف نچسب بودن روزگار بر وفق مرادشان، خیلی ظاهر خوبی دارند و ته چین وار از آب در آمدهاند. اما معلوم نیست چرا همچنان، همان نسلهای سوخته مذكور تمام تلاششان را میكنند تا به زور هم كه شده این قشر را از ماكروفر تنهاییهایشان بیرون بكشند؛ یعنی كافی است یك دهه هشتادی بخت برگشته، دو دقیقه با خودش خلوت كند (گرچه در این خلوت انس، بدون شك جناب موبایل غریبه نیست و حتما حضور پررنگی دارد!)؛ آنوقت است كه این جملات از كتاب نانوشتهای كه دست همه پدر و مادرها وجود دارد فریاد میشود كه:«بچه مگه تو درس و مشق نداری؟!» یا «چرا اون ماس ماسك رو نمیذاری كنار یه دقیقه بیای پیش ما» و جالبتر این كه «یه دقیقه بیا ببین بابات چی كارت داره» و این در حالی است كه یا پدر مورد نظر هنوز از سر كار به منزل بازنگشته یا اگر هست خودش هندزفری در گوش مبارك كرده و قوس كمرش بر روی تلفن همراه تنه به تنه كمان آرش میزند.
فاصله همیشه چیز خوبی نیست. رابطه پدر و مادر با فرزندان، رانندگی در اتوبان نیست كه اگر نزدیك هم شدند نگران تصادف باشیم. یا اتاق نوجوان، عابربانك نیست كه والدین مجبور باشند با فاصله مجاز از آن عبور كنند. نه اینكه حریم خصوصی را زیر سؤال ببریم ها؛ نه. منظور این است كه چرا باید آنچه در زمانهای قدیم شكاف نسلی نامیده میشد امروزه به درههایی عمیق تبدیل شده باشد؟!
حالا من كه نمیدانم چندتا از همان نسل سوخته كه در مقام ارزشمند پدری و مادری نسبت به شما دهه هشتادیها و خلاصه نوجوانهای عزیز قرار دارند، این قبیل نوشتهجات را در ضمیمه نوجوانه میخوانند و اگر بخوانند با دیدن قیافه این حقیر چقدر لیچار بار من و شما و سایر دست اندركاران و عوامل و خانواده رجبی و امثالهم میكنند كه:«بچه این خزعبلات رو نخون!». ولی خوب میدانم كه اگر شما بخواهید بلدید این فاصلهها را كم كنید.
كافی است به اندازه همان جسم سخت یا به قول پدر و مادر عزیز، ماس ماسك؛ برای خانوادهای كه بدون شك خیر شما را میخواهند احترام قایل شوی و توی خلوتت دعوتشان كنی و هم درد دلهایشان را بشنوی و هم مشورت بگیری. خلاصه اینكه باید پل بسازی از دل خودت تا قلب پدر و مادری كه قطعا دلسوز تواند. نكند غرور، سد راهت شود.
فاصله همیشه چیز خوبی نیست. رابطه پدر و مادر با فرزندان، رانندگی در اتوبان نیست كه اگر نزدیك هم شدند نگران تصادف باشیم. یا اتاق نوجوان، عابربانك نیست كه والدین مجبور باشند با فاصله مجاز از آن عبور كنند. نه اینكه حریم خصوصی را زیر سؤال ببریم ها؛ نه. منظور این است كه چرا باید آنچه در زمانهای قدیم شكاف نسلی نامیده میشد امروزه به درههایی عمیق تبدیل شده باشد؟!
حالا من كه نمیدانم چندتا از همان نسل سوخته كه در مقام ارزشمند پدری و مادری نسبت به شما دهه هشتادیها و خلاصه نوجوانهای عزیز قرار دارند، این قبیل نوشتهجات را در ضمیمه نوجوانه میخوانند و اگر بخوانند با دیدن قیافه این حقیر چقدر لیچار بار من و شما و سایر دست اندركاران و عوامل و خانواده رجبی و امثالهم میكنند كه:«بچه این خزعبلات رو نخون!». ولی خوب میدانم كه اگر شما بخواهید بلدید این فاصلهها را كم كنید.
كافی است به اندازه همان جسم سخت یا به قول پدر و مادر عزیز، ماس ماسك؛ برای خانوادهای كه بدون شك خیر شما را میخواهند احترام قایل شوی و توی خلوتت دعوتشان كنی و هم درد دلهایشان را بشنوی و هم مشورت بگیری. خلاصه اینكه باید پل بسازی از دل خودت تا قلب پدر و مادری كه قطعا دلسوز تواند. نكند غرور، سد راهت شود.