نسخه Pdf

نابــرده رنـــــج...!

نابــرده رنـــــج...!

طبق آمار موثق داخلی و بین المللی و نمودارهای دقیق، نصف عمر ما در دوران دانش آموزی صرف این میشه که با دقت تمام و با جزئیات کامل به دوستان، اقوام، همکلاسی ها و خلاصه همه بگیم که:«تابستان خود را چگونه گذراندیم» اما این همه ماجرا نیست. ما بخش عمده دیگه از وقتمون رو برای یک مساله مهم دیگه خرج می کنیم. اینکه توضیح بدیم «شغل پدرمان چیست و در آینده می خواهیم چه کاره شویم!». یعنی جامعه شناسان هم موندن تو اهمیت و نقش این دو تا سوژه انشا در رشد اجتماعی ما. اما مهمتــــرین ســــــوژه زندگـــــی همه ما فقـــــط و فقط یه چیــــزه. اینکه بالاخره بفهمیم «علم بهتر است یا ثروت؟!»

زهرا قربانی

انشای یک دهه نودی
همیشه برای من سوال بوده است که مگر خرگوش و اسب آبی و کوآلا چشان است که آبجی منیژه من را گودزیلا صدا می کند. گرچـــــه فکر می کنم اصولا بزرگترها باید به بچه های کوچکتر از خودشان این را بگویند و من هم بعدها باید بچه های کوچکتر را همینطوری صدا بزنم. اما چون موضوع انشا را به انتخاب خودمان گذاشته بودند و من رویم نمی شود بگویم که تابستان خود را چگونه گذرانده ایم و بابایم هم رویش نمی شود بگویم شغلش چیست مجبورم بروم سراغ دعوای همیشگی علم و ثروت. البته بابا مجید خیــــــلی زحمت می‌کشد. مـــــــــــــادرم می گوید با اینکه او در سه شیفت که نمی دانم کجاست و نباید هم به کسی بگویم کار می کند، باز وقتی به خانه بر می گردد دستش از پایــــــش درازتـــــــر است. البتــــــــه من یک شب متــــــر کردم و دیدم اینطور نیست. با این حال هر وقت بحث پول در خانه ما مطرح می شود، بابایم یاد چرک کف دستش می افتد.
من نمی دانم وقتی باباها در سه شیفت که خیلی جـــــای بدی است کــــار می‌کنند و دنبال چرک کف دست می گردند، آن وقت چرا ما باید هفته ای دو روز برویم حمام؟! اما این را می دانم که پول، هم از علم و هم از ثروت خیلی مهمتر می باشد.

گردن کج
یکی از عوامل موثر در به دست آوردن دل بزرگترها همین گردن کج است. البته دانشمندان هنوز نتوانسته اند نسبت دقیق زاویه گردن را با میزان پول به دست آمده در چنین مواردی پیدا کنند اما یک نوجوان اهل آفریقای جنوبی انقدر گردنش را کج کرد که توانست کل اموال خاندان پدری را از چنگشان در بیاورد. گرچه دیگر هیچ وقت گردنش صاف نشد!

پول زور
مورد دیگر که آن هم طرفداران خاص خودش را دارد، به این شکل است کـــــــه در بزنگـــــاه هـــــا، از والــــــــدین طلب پول می کنند. مثلا وقتی برای آبجی بزرگه خواستگار اومده و شما در خونه رو قفل کردید و همه کلیدها را هم برداشته اید. طبیعتا خانواده مجبور به همراهی با رفع نیاز مالی شما خواهند شد. در مورد شخص پدر، پنهان کردن کنترل تلویزیون یا تهدید به سوزاندن پیژامه ایشان نیز جواب می دهد.

 عیدی
بالاخره سال نو هم نزدیک است. می دانیم که به دلیل شیوع ویروس کرونا شاید امسال از عیددیدنی و به تبع آن از عیدی محروم شوید ولی هرگز فراموش نکنید کـــــــه برای هر روز در خــــــانه مــــــاندن مــــی‌توانید عیدی مجزا از پدر و مادر دریافت کنید. آن ها قطعا ترجیح خواهند داد که شما را با یک عیدی در منزل نگهدارند تا اینکه خدای نکرده شاهد مریضی تان به خاطر بیرون رفتن از خانه باشند!

برو کار می کن
واقعیت این است که جامعه شناسان معتقدند به زودی نوجوان های نسل z. یعنی همین شما دهه هشتادی ها، از لحاظ مالی به اندازه ای رشد می کنید که حتی امکان قرض دادن به پدر و مادرتان را هم خواهید داشت. روش های نوین درآمدزایی از طریق فضای مجازی که امروزه خیلی از نوجوان های باهوش و توانمند به سراغشان رفته اند گواه همین ماجراست. البته اولویت با درس خواندن است ولی لااقل در ایام تعطیل می توانید به کسب تجربه کاری و درآوردن پول هم فکر کنید. فقط باید به خودتان بگویید تنبلی ممنوع!

تاریخچه پول
اساسا انسان های اولیه از دو راه نیازهاشون رو برطرف می کردن.شکار و تولید. معمولا هم این دو تا کار نیازهای اصلی شون رو برآورده می کرد. یعنی روزگــــارشــــــون به جــــــایی رسیــــــــده بود که خونواده هاشون رو شکار می کردن و حیوانات رو تولید!! یه چیزی شبیه همین. خلاصه کارشون راه میفتاد. ولی خب جلوتر که اومدن دیدن نمی تونن همه چیز رو شکار یا تولید کنن. بالاخره آدمیزاد یه امکاناتی داره؛ یه محدودیت هایی داره. یعنی آتیش و غذا و لباس و همسر و چاقو و وای فای و نبشی واسه سقف کاذبو که نمیشه همشو خودت به دست بیاری؛ میشه؟

کم کم انسان ها به فکر معاوضه کالاهشون افتادن. یعنی مثلا طرف یه گوسفند می داد جاش 10 تا نون سنگک می گرفت. فقط هم کالا در برابر کالا نبود. خدمات هم همین طوری بود. یعنی می خواستی بری حموم عمومی باید با خودت نیم کیلو گندم می بردی. گرچه مورد داشتیم تو یونان طرف رفته بوده حموم، گندمم نداشته به بهانه کشف تازه همینجوری _بوووووق – اومده وسط خیابون. اصلا تو یونان معروفه هر کی با خودش گندم نمی برده حموم می گفتن چرا ارشمیدس بازی در میاری؟!! اما مشکل کجا پیش می اومد؟ اولا اینکه کالاها نسبت به هم ارزش های متفاوتی داشتن. یعنی طرف برای یه لیوان اورانیوم غنی‌شده‌اش ممکــــــن بود ازت ســـــــه تا گـــــــاو شیرده بگیره تازه پسر کوچیکتم با خودش ببره برای کار. از طرف دیگه ممکن بود نتونی طـــــرف معاملـــــــه خودت رو پیـــــدا کنــــــــی. یعنی فکر کن هیچ کس حاضر نباشه یه لقمه نون بهت بده چون تو فقط سنگ پا برای فروش داری.

بله این مشکلات بود که یه سری کالاها شدن واسطه. یعنی می تونستی در مقابل هر چیزی که نیاز داری از اون جنس بدی. مثــــــــلا صــــــدف. توی مناطــــــــق نزدیـــــک به ســــــــاحل دریــــــا از صدف بر ای معاملاتشون استفاده می‌کـــــردن. یا در منــــــاطق سرسبـــز، جناب گاو، کالای واسطه معاملات بود. البته مشکل این بود که خیلی از این کالاها مصرفی بودن. یعنی ممکن بود کپک بزنن یا فاسد شن. یا اینکه گشنه ات شه هر چی پول و سرمایه داری بخوری. تا اینکه بالاخره انسان ها تونستن سنگ های قیمتی رو کشف کنن. یعنی طلا و نقره رو.

​​​​​​​خلاصه طــــــلا و نقــــــــره هم دیگــــــــه فاسد نمی شدن؛ هم یه جورایی کمیاب بودن و باعث می شد ارزش گذاری کالاها با اون راحت باشه. این شد که یواش یواش برای حمل و نقل راحت، اون ها رو تبدیل به سکه کردن. خلاصه مردم که دیدن حمل و نقل سکه ها سخته و تازه ممکنه دزد هم بهشون بزنه. کم‌کم سکه هاشون رو سپردن به خزانه دولت. و دولت ها هم به اونها یه رسید می دادن که بتونن به همه اثبات کنن اون اندازه سرمایه توی خزانه دولت دارن. اتفاقی که افتاد این بود که مردم کم کم از همون رسیدها برای مبادله کالاهاشون استفاده می کردن و دیگه نیازی نمی دیدن برن سراغ اصل سکه ها. این بود که دولت ها به اون کاغذهای رسید هویت جدید دادن و پول کاغذی تولید شد. منظورم همون چرک کف دسته.
ضمیمه قفسه کتاب