3 روایت از گروههای مردمی كه از چاردیواری خانه بیرون آمدهاند تا همپای كادر بیمارستان با كرونا مبارزه كنند
ویروسكُشان
روزی كه ویروس كرونا وارد كشور شد، بعضیها زانوی غم بغل گرفتند، خیلیها از زیرساختهای بد درمانی و نبود ماسك و مواد ضدعفونیكننده نالیدند. خیلی زود اما شرایط به شكل دیگری تغییر كرد. زنان و دختران، چرخهای خیاطی خود را از كمد درآوردند و شروع كردند به دوخت و دوز ماسك، مردان هم دست به كار شدند و با الكل و وایتكس، مواد ضدعفونیكننده ساختند. حالا دیگر نه جنس، سن، شهر و نژاد مهم نبود، آنچه كه اهمیت داشت، از بین بردن دشمن مشترك، یعنی ویروس تاجدار كوچك بود. همین شد كه كارخانهها تغییر كاربری دادند و حتی مساجد و خانهها به محل كمكرسانی تبدیل شدند. كسانی كه شاید تا دیروز، زندگی ساده و آرام خود را داشتند، اما حق شهروندی و وظیفه انسانی، آنها را به میدان نبرد و مبارزه كشاند. روایتهای زیر نمونههایی از زندگی آدمهایی هستند كه از چاردیواری خانههایشان بیرون آمدهاند تا به جنگ ویروس كرونا بروند.
لیلا شوقی
كارگاه تولید ماسك و روپوش
شهر: دامغان
فاطمه حیدریهایی معلم است. 29 سال دارد و فوقلیسانس هوش مصنوعیاش را چند سالی میشود كه گرفته. رشته تحصیلیاش هیچ ربطی به ماسك و لباس بیمارستان و پزشكی ندارد. شغلش هم همینطور. سالها معلم كامپیوتر بوده و امسال در سمت كارشناس فرهنگی در كانون امام خمینی دامغان كار كرده. آنجا مشغول برگزاری كلاس فرهنگی و هنری برای دانشآموزان بوده تا روزهای آخر بهمن كه با اعلام خبر ورود ویروس كرونا تمام برنامهها لغو شده. فاطمه میتوانست برود خانهشان و از روزهای تعطیلیاش استفاده كند. با بچههایش بازی كند، برایشان كتاب بخواند، شیرینیهای مختلف بپزد و كارهایی را انجام بدهد كه در حالت عادی وقتی برای آن نداشته. اما دغدغههای اجتماعیاش اجازه نداد تا خانهنشین شود. خواهرش پرستار بیمارستان بود و از وضعیت آنجا خبر داشت. اخبار رسمی را هم دنبال میكرد و میدید كه استان سمنان به نسبت جمعیتش از همان روزهای اول جزو درگیرترین استانهاست. فاطمه نمیتوانست نسبت به این موضوع بیتفاوت باشد. به خاطر همین با مدیر كانون صحبتكرد تا از ظرفیت محیط كارشان برای تولید ماسك استفاده كند. خودش میگوید اگر همراهیهای خانم عطایی، مدیر مجموعه نبود، نمیتوانستند این كار را شروع كنند. اولین مشكل سر راهشان تهیه تجهیزات، مواد اولیه و نیروی انسانی بود كه با كمك مردم حل شد. «با اعلام آمادگی بسیج فرهنگیان و حضور خواهران جهادگر بخشی از نیروی انسانی و مواد اولیه آماده شد. مانده بود چرخ خیاطی. بخشی از چرخها را در كانون داشتیم كه با تعمیرات آماده استفاده شد. در فضای مجازی هم اعلام كردیم و تعدادی چرخ دیگر را از خانه فامیلها و دوستان تهیه كردیم. حتی بعضی از این خیرین نوعروسانی بودند كه با كمال میل جهیزیهشان را در اختیار ما قرار دادند.»
خوان بعدی آماده كردن فضای كار بود. بخشی از سالن همایشها را با رعایت موارد بهداشتی و ضدعفونی كردن محیط و تهیه دستورالعملهای بهداشتی آماده كردند. همزمان با میلاد امامعلی در 18 اسفند دوخت ماسكهای بهداشتی آغاز شد. روزانه 300 تا 500 ماسك در كارگاهشان تولید شد. روزهای اول این ماسكها بین مردم نیازمند پخش شد. همزمان کارگاههای مستقل دیگری تشکیل شد و خواهران جهادی در جای دیگری مشغول به کار شدند و نیروهای مردمی از هر قشر و دستهای و با هر اعتقادی جذب كارگاه ما شدند. بعضی از این زنان مادر بودند و بعضی دختران جوان. بعضیهایشان از دوستان قدیمی بودند و پیوند دوستی و آشنایی با بعضیهای دیگر هم همانجا شكل گرفت. برای فاطمه بخش مهم كار جدای از تامین نیاز شهر همین پیوندهای عاطفی و انسانی است. همین كه آدمها با همه تفاوتهایشان اینجا دور میزهای چرخ خیاطی جمع شدهاند و برای یك هدف مشترك تلاش میكنند. «این اتفاق باعث شد من و هم نسلیهایم كه جنگ را درك نكردیم گوشهای از آن روایتها را خودمان تجربه كنیم. درست مثل زنانی كه پشت جبههها كار میكردند.»
رفته رفته با ایجاد نیازهای جدید و كمبود لباسهای مخصوص برای كادر درمانی به سمت دوخت این لباسها رفتند. در این بین آشنایی مدیر كانون با یك خیر و خیاط ماهر كار را آسانتر كرد. «این خیاط الگوی لباسها را طراحی و پارچههای برش خورده را آماده میكرد. بعد به خیاطهای مردمی نحوه دوخت این لباسها را آموزش داد تا بتوانیم نیاز بیمارستان شهر را تامین كنیم. تا به حال صد دست لباس تحویل بیمارستان شده است.»
در ظاهر فقط چرخ خیاطیها و زنانی كه پشت آن نشستهاند دیده میشود. اما زنجیرهای از افراد پای كار ایستادهاند تا چنین كارهایی نهایی شود. خانم معلم در طول مصاحبه دائما از افراد و خیرینی نام میبرد كه در این مسیر كمك كردهاند. از مدیر هنرستانی كه دستگاه پرس به آنها قرض داده. از دندانپزشكی كه برای استریل كردن ماسكها بهشان كمك كرده و خیرینی كه هر موقعی نیاز بوده كمككردهاند. یك دسته دیگر از كسانی كه در این زنجیره دیده نمیشوند خانواده این افراد هستند، چراكه چنین كارهای پرفشاری روند زندگی شخصی را هم تحت تاثیر قرار میدهد. فاطمه و همسرش هر دو مشغول كار هستند و به نوبت از بچههایشان نگهداری میكنند. بقیه افراد گروهشان هم كم و بیش شرایط مشابهی دارند. در یك ماه گذشته در حالیكه همه مراكز آموزشی و ادارهها تعطیلات بودند فاطمه و دوستانش مشغول كار بودند. با جمعه و شنبه و تعطیل رسمی كاری نداشتند. روزها و شبهای زیادی زنان و مردانی در اینجا كار كردهاند تا باری از دوش پرسنل بیمارستان برداشته شود. آنها یكی از كارگاههای شهر دامغان بودند. این روزها هزاران روایت مشابه روایت فاطمه را در هر كدام از شهرها میتوان پیدا كرد. آدمهایی كه از پول، وقت و سلامتیشان هزینه میكنند تا زودتر به روزهای روشن برسیم.
حاشیههای فراموش نشده
ضدعفونی محیط و تولید ماسك
شهر: تهران
داستان اسماعیل محمدزاده از یك كلاس مشاوره شروع شد. كلاسی كه او برای آرامش روح، در آن، شركت كرده بود. دقیقا اواسط كلاس ویروس كرونا پایش به كشور باز شد و بعد داستانهای همهگیری و افزایش مبتلایان پیش آمد. در همین كلاس بود كه او تصمیم مهمی گرفت. تصمیمی كه البته از طرف یكی از همكلاسیها مطرح شد، كسی كه اسماعیل از او به عنوان یك خیر نام میبرد. ایده اولیه گفته شد و بلافاصله تعداد زیادی برای كمك اعلام آمادگی كردند. اسماعیل 31 ساله هم یكی از آنها بود. این كه همه هر روز، در كنار هم جمع شوند و به كوچهها و محلات شهر بروند و خیابانهای پایتخت را ضدعفونی كنند. اسماعیل میگوید كه یك گروه 140 تا 150 نفره جوان، از سن 24 سال تا 45 سال، هر روز، یك محله را انتخاب میكنند و در روزهای كرونایی، برای ضدعفونیكردن، معابر و مكانهای عمومی، به دل كلانشهر تهران میزنند تا ویروسكشان راه بیندازند. او و دوستانش كه خیلیهایشان هم خانوادگی فعالیت میكنند، هر روز، از 8 تا 5/12 شب، مكانهای عمومی را از وجود كرونا پاك میكنند. او از محلاتی میگوید كه اهالی در آن بیتوجه به ویروس كرونا، بدون ماسك و حتی حفظ فاصلهگذاری تردد میكنند. اسماعیل توضیح میدهد كه در كنار ضدعفونی كردن معابر و خیابانها به دیگران آموزشهای لازم را هم میدهند. این كه باید حتما ماسك به صورت بزنند و فاصله بیش از یك و نیم متری را رعایت كنند. در این بین ضدعفونی كردن گرمخانهها نقطه اوج كار آنهاست. اتفاقی كه شاید كمتر كسی در هیاهوی تهران، به آن توجه كند.
این اما تنها كاری نیست كه آنها انجام میدهند. در كنار گروههای ضدعفونیكننده معابر، یك گروه دیگر از اعضا، در یك سالن مخصوص كه یكی از خیرین در اختیار گروه قرار داده است، برای كادر درمان و بیمارستان، ماسك میدوزند. اسماعیل میگوید هر روز، 20 تا 30 نفر از اعضا، هزاران ماسك میدوزند. ماسكی كه به رایگان در اختیار كادر درمان قرار میگیرد. نكته مهمی كه این گروه را نسبت به گروههای دیگر متمایز كرده چیز دیگری است. در روزها و شبهای كرونایی كه شاید خیلی از گروههای خیر، سرشان گرم تولید ماسك و مواد ضدعفونیكننده است، آنها نیازمندان حاشیه شهر را فراموش نكردهاند، كسانی كه شاید اگر حضور و توجه خیرین نباشد، اصلا نمیتوانند زندگی كنند. هر دو، سه شب یك بار، بسته به توانشان، بعد از ضدعفونی كردن معابر و خیابانهای شهر، این گروه، وظیفه شهروندی خود را به شكل دیگری، انجام میدهند؛ در حاشیه شهر حاضر میشوند و بستههای اقلام و مواد ضدعفونیكننده را در اختیار خانوادهها قرار میدهند. اسماعیل توضیح میدهد كه اعضای جوان گروه، یك طرف كار را گرفتهاند و همه كارها با حمایت مالی خود اعضا انجام میشود. خودشان پول روی هم گذاشتهاند و سمپاش خریدهاند، خودشان مواد ضدعفونیكننده را تولید میكنند و خودشان با هم، دست كمكو نیاز، نیازمندان حاشیه شهر را به گرمی میفشارند. كاری كه اسماعیل معتقد است وظیفه شهروندی است و با توجه به نیاز جامعه، حال باید انجام شود. كاری كه خیلی خودجوش و بدون وابستگی به ارگان یا نهاد خاصی، بسته به توان و بضاعت جوانان پایتخت انجام میشود.
سمپاشی با گلابپاش
ضدعفونی محیط و اهدای خون
شهر: شوشتر
آنقدر سریع صحبت میكند كه خیلی وقتها، آدم از حرفهایش جا میماند. كلمات تا بنشیند در ذهن، او كلمات دیگری را ادا كرده است. درست مانند مجموعه كارهایی كه در روزهای كرونایی انجام داده است. اسمش میلاد خیاط است و در شهر شوشتر زندگی میكند. شهری كه این روزها، با همبستگی همه مردم شهر، روزهای خوبی را سپری میكند. اینها را میلاد میگوید و با این كه مسؤول روابط عمومی، گروههای جهادی، شهرستان شوشتر است، از همه مردم شهر، از شهرداری، مدیران شهری و بعد خودشان، بچه هیاتیها و هفت گروه جهادی شهرستان میگوید. داستان این گروه از ضدعفونی كردن خیابانها و محلات شهر شروع شد. از زمانی كه ضدعفونی كردن معابر و محلات در بسیاری از شهرها هنوز انجام نشده بود و میلاد و دوستانش، به كمك همه مردم شهر، به این فكر كردند كه كاری كنند تا ویروس كرونا، جرات ورود به شهرشان را نداشته باشد. او و همه مردم شهر، هر شب، از ساعت 12 شب تا 4 صبح، خیابانها و معابر را ضدعفونی میكنند. خیاط توضیح میدهد كه هر شب، گروه با درست كردن پنج برابر آب و یك لیتر وایتكس ماده ضدعفونیكننده خود را میسازند و به دل سیاهی شب میزنند تا به جنگ با كرونا بروند. نكته جالب در این میان، اما وسیلهای است كه آنها برای ضدعفونی كردن معابر از آن استفاده میكنند. خیاط میگوید: «گلابپاشهای هیاتهای مذهبی كه در زمان محرم برای عطرآگین كردن خیابانها و دستههای عزاداری از آنها استفاده میكردیم، حالا وسیله ضدعفونیكننده ما شده است.» آنها از 40 گلابپاش استفاده میكنند، ولی این همه دارایی آنها نیست. میلاد تعریف میكند هر كدام از مردم، پای كار آمدهاند و برای ضدعفونی كردن شهر، مشاركت میكنند. از كشاورزی كه پمپاژ سمپاشی و تراكتورش را به كار انداخته تا مردمی كه وسایل اولیه مانند وایتكس در اختیار گروهها قرار میدهد. همه دست به دست هم دادند تا شهری به دور از ویروس كرونا داشته باشند. به خاطر همین است كه در شهرستان حدود 250هزار نفره شوشتر تعداد اندكی، به ویروس، مبتلا شدهاند. علاوه بر همه اینها میلاد از همدلی مردم در خونرسانی به بیماران شهر هم میگوید. از بیماران خاصی كه به طور متوسط در هفته تقریبا نیاز دارند كه یك روز در میان خون دریافت كنند، اما با وجود ویروس و كاهش مراجعه به مراكز درمانی، به دست آوردن، این طلای خونین و ارزشمند آنها با مشكل روبهرو شده است. هرچند میلاد میگوید با گروههایشان به مراكز انتقال خون رفتند، تا كمبودهای خونی بیماران را جبران كنند. خود او، كارت اهدای خون دارد و هر ماه، سه، تا چهار بار، خون هدیه میدهد. در این روزها اما بیش از هر زمان دیگری، بچه هیاتیهای شهر شوشتر، بعد از كار شبانه و ضدعفونی كردن، شیره جانشان را هدیه میدهند تا اجرشان تمام و كمال شود.