وام طلایی کمرنگ!

گزارشی از بانک کارگشایی که با افزایش قیمت طلا این روزها حسابی شلوغ شده است

وام طلایی کمرنگ!

ماجرا تقریبا از دو ماه پیش شروع شد، از زمانی که ویروس کرونا، وارد ایران شد و کمر به قتل کسب‏وکارها بست. شاید به خاطر همین است که صف‎های طولانی برای دریافت کمک هزینه یک‌میلیون تومانی دولتی تشکیل شد و حالا هم در بانک کارگشایی، در روزهای کرونایی، جای سوزن‌انداختن نیست و تراکم جمعیتی به‌شدت بالاست. بانکی که برای گرو گذاشتن 70 گرم طلایی که به قیمت روز، گرمی حدود 645 هزار تومان قیمت دارد، ده میلیون تومان وام به مشتری‎هایش می‏دهد. درخواست‎ها اما برای کمتر از این مقدار وام بانکی هم وجود دارد؛ وام‏هایی که قرار است مرهمی برای زخم‎هایی که بر تن نحیف اقتصاد خانواده‏ای نقش بسته، باشد.

 تصو‌ر همه از میدان محمدیه و خیابان مولوی تصویر روشنی است، خیابانی که به بازار بزرگ تهران راه دارد و مغازه‎ها و انبارهای خواربارفروشی آن مشهورند و همه‌چیز به صورت عمده به فروش می‎رسد. تصویر این است که موتوری‌ها، وانتی‌ها و مردم تمام پیاده‎روها و خیابان‌ها را پرتردد و شلوغ کنند و هر لحظه منتظر بوق ممتد اتوبوس بی‏آر‎تی برای پیچیدن یک موتوری به جلوی آن باشند. امروز اما، خیابان مولوی تصویر دیگری از خود نشان داده است. در روزهای کرونایی، خیابان مولوی هم رنگ ‎و بوی کرونایی به خود گرفته است. حالا بسیاری از عابران و کسبه ماسک به‌صورت زده‌اند. درست در کنار بانک ملی، بانک کارگشایی است؛ جایی که انگار کرونا آنجا نیامده و ساعت 8 صبح از همه جای خیابان مولوی شلوغ‏تر است.
 فاصله اجتماعی که نیست
 جلوی در آهنی بزرگ بانک، تعداد زیادی خانم ایستاده‎اند. برخی ماسک به صورت زده‎اند و بعضی اما بی‎محابا بدون درنظر گرفتن فاصله اجتماعی و اصول بهداشتی، چسبیده به هم مشغول صحبت‏اند. برای رسیدن به بانک، باید از در بزرگ آهنی گذشت، وارد حیاط سقف‎دار شد، از پله‎های سنگی بانک قدیمی بالا رفت و بعد از گذر از راهروی پهن، به سالن بزرگ مستطیل‎شکل وارد شد. جایی که در سه، چهار ردیف صندلی‎های فلزی، روبه‎روی بخش‌های باجه‌ها، صندوق‎ها و ذخایر چیده شده‎اند. بیشتر مشتری‌ها، خانم هستند؛ کسانی که دو، سه نفری چسبیده به هم، نشسته‏اند روی صندلی‎ها. در دستان همه‎شان، کپی‌های شناسنامه، کارت ملی و فرم درخواست‎شان است و همه با نگرانی، چشم دوخته‏اند تا کسی صدایشان کند. صندلی‎های فلزی تقریبا پر است. همه در کنار هم، چسبیده به هم، حتی بدون ماسک نشسته‏اند و در سکوت سالن، با هم درگوشی حرف می‎زنند.
 تعداد خانم‏ها بیشتر از مردان است. آن طرف‌تر، درست کنار صندلی حراست، یک کمد ویترینی شیشه‎ای گذاشته‏اند که هر  کدام از قفسه‎هایش با النگوها، گردنبندها و گوشواره‌های طلا پر شده‌است. روی کمد برچسب سفیدی زده شده‌است: ‌«نمونه‎ای از طلاهای تقلبی که توسط بانک کشف شده‌است.»
 2 میلیون وام با واکر
 حرف زدن با مراجعان  بانک کارگشایی سخت است. از هر کسی که سوالی می‌پرسیم، اول سر تا پایمان را نگاه می‎‌کند، بعد لب برمی‎چیند و با شک و تردید خود را عقب می‎کشد، کیفش را محکم‎تر می‎گیرد در دستانش و سر می‎چرخاند به طرف مخالف تا بی‎اعتنایی را به بالاترین حد خود برساند. مسؤول حراست در سالن می‌چرخد و با نگاه خیره‎اش نگاه می‎کند به کسانی که به نظرش مشکوک می‎رسند. حالا بیشتر توجهش به بخش خزانه جلب شده‌است، جایی که ما در حال ارتباط برقرار کردن با پیرزنی سالخورده هستیم.
زن یک پایش را دراز کرده‌است روی صندلی‎های فلزی و با بی‌صبری چشم دوخته به باجه خزانه‏داری تا   کسی صدایش کند. صدای خس‌خس نفس کشیدنش می‎آید. هرازگاهی هم سرفه‏ای می‏کند تا راه برای تنفسش باز شود. نفس‌کشیدنش اما سخت‏تر می‎شود. دلیل آمدنش به بانک را که می‌پرسیم، به چشمان ریزش چینی می‎اندازد و بعد می‎گوید: «مجبور بودم که برای دو میلیون تومان وام به بانک آمدم.» با گرو گذاشتن 70 گرم طلا، منتظر است تا به او دو میلیون تومان وام بدهند، هرچند طبق قوانین، بیشتر از اینها هم می‎تواند وام بگیرد، پیرزن اما نگران بازپرداخت است و با همین دو میلیون تومان هم کارش راه می‎افتد. چند دقیقه بعد، پیرزن را صدا می‎کنند. به سختی از روی صندلی‌ بلند می‎شود. همراهش واکر آهنی را به دستش می‎دهد، وزنش را می‎اندازد روی آهن و کند و کشدار، قد راست می‎کند و شمرده و آرام قدم برمی‎دارد به سمت خزانه‏داری تا فیش دریافت وامش را تحویل بگیرد.
 وامی برای شروع زندگی
پنج، شش النگوی ضخیم میناکاری شده، مچ دست دختر جوان را پوشانده است. از دور هم می‌شود دست‎های پر از طلای دختر را دید. این اما تنها طلای او نیست. 73 گرم دیگر طلا برای گرو گذاشتن آورده است: «با این مقدار طلا می‌توانم ده میلیون تومان وام بگیرم.» وامی که برای تهیه جهیزیه می‎خواهد. به اینجای حرف‎هایش که می‎رسد از گوشه چشم به پسر جوانی که کنارش نشسته است، نگاه می‎کند. چند ماه دیگر باید زندگی مشترک‌شان را شروع کنند. از چند ماه دیگر که حرف می‎زند، لبخند می‎نشیند روی لبانش، یک خانم اما لبخند دخترک را می‎خشکاند. زن با صدای بلند و با لهجه حرف می‎زند. هرازگاهی، چادر گل‌درشت مشکی‎اش را روی سر جابه‏جا می‏کند. تارهای موهای تمام سفیدش از گوشه روسری آبی‎اش بیرون ریخته است، همان طور که حرف می‏زند، دست می‌برد و موها را با گوشه روسری می‎پوشاند و بعد با تسبیح دانه درشتش ذکر می‎گوید. یک ورقه در دست دیگرش گرفته و از این باجه ثبت‏نام به باجه دیگری می‎رود. ماسکش را روی گردن نگه‌داشته‌است. مدارکش ناقص بوده و حالا که همه مدارک را در دست دارد، می‎خواهد زودتر کارهای ثبت‏نامش انجام شود. یکی از متصدیان بانک به کمکش می‎آید و فرم‎هایش را برای ثبت‏نام می‎گیرد. چند دقیقه بعد، فیش پرداختی‎اش را در دست دارد تا به سمت بخش خزانه‎داری برود و کارهای دریافت وامش را انجام دهد.
پیرزن که می‏رود به سمت دیگر سالن، سکوت حکمفرما می‌شود. حالا دو خواهری که در کنار هم نشسته‏اند، بیشتر از همه شلوغند. دو سال پیش بود که وام ده میلیون تومانی گرفته‏اند و حالا برای تسویه وام آمده‏اند.
از روزهای کرونایی و خطرناکی حضور در جامعه که می‏گویم، یکی از خواهرها دستانش را با بی‌تفاوتی از هم باز می‌کند و می‎گوید:‌ «کسی که طلاها را از او قرض گرفته‏ایم، طلاهایش را می‏خواهد.» به همین دلیل هم آنها‏‎ بدون ماسک و توجه به اصول بهداشتی به بانک مراجعه کرده‎اند.
 مراجعه‏  صعودی  
  یک شیشه، حد فاصل بین مراجعان و متصدیان بانک است. یک نایلون هم روی شیشه‎ها کشیده‎اند تا نهایت بهداشت رعایت شود. به‌جز این اما متصدیان، یک شیلد هم به صورت زده‎اند و چند دقیقه یک‌بار، با مواد ضدعفونی‎کننده‌ای که کنار دستشان است، الکل به فرم‎ها و روی میزشان می‎ریزند؛ گاهی هم دستکش آبی‏رنگشان را ضدعفونی می‎کنند تا از نو، مشغول کار شوند. شاید سوال پیش بیاید که در روزهای کرونایی، مراجعه به این بانک چه تغییری کرده‌است؟ یکی از متصدیان بانک، یک نمودار صعودی بلند بالا از رشد و نزول تعداد مراجعان ترسیم می‎کند. او می‎گوید:‌«از اوایل اسفند و با شیوع ویروس کرونا، مراجعه به بانک کاهش پیدا کرده‌است.» به گفته او، تعداد مراجعان در اسفند مانند سال‎های قبل نبوده‏ و به‌شدت هم کاهش داشته و این کاهش تا آخر سال و نزدیک‌شدن به عید نوروز هم ادامه داشته‌است.  در سال جدید و در روز پنجم فروردین‎ماه، مراجعه حضوری همچنان نزولی بوده‌ است. از زمانی که مشاغل کم‎خطر اجازه کار پیدا کردند اما مراجعه به بانک کارگشایی و بعد درخواست وام بانک افزایش پیدا کرد. متصدی بانک البته تاکید می‎کند:‌«تسهیلات جدید بانک کارگشایی برای وام دادن هم یکی از دلایل شلوغ شدن است.» او توضیح می‏دهد که از این پس، مدارک درخواستی برای وام گرفتن کمتر شده و همین باعـث شـده ‌اسـت کـه نـمـودار مراجعه رشد کند و به روزهای قبل از کرونا نزدیک شود.


شتاب برای درخواست
یک میلیون تومان
 تأثیرات اعلام جنگ کرونا به اقتصاد، نه فقط به ابرقدرت‎ها که به همه توده مردمی، آسیب‎ رسانده‌است. شاید به خاطر همین است که بعد از این که دولت از اعطای وام یک‌میلیون تومانی، گفت، صف‎های درخواست مردمی سر به فلک گذاشت؛ درخواست‎هایی که البته با حواشی هم روبه‏رو بوده‌است؛ اتفاقاتی که نشان می‎‌دهد ویروس کرونا، نه تنها سلامت که دارا و ندار همه را هدف قرار داده ‌است.
 صف‎های طولانی، پیرمردها و پیرزن‎هایی که ماسک به صورت نزده‏اند و شانه به شانه هم، در کمتر از یک متر و نیم، ایستاده‎اند تصویری بود که در روز اول ثبت‏نام درخواست وام رسانه‏ای شد. درخواست وامی که در روزهای کرونایی، باید به صورت حضوری و در پیشخوان‏های دولت انجام می‎شد. خارج از مسأله ازدحام درخواست‎کننده‎ها اما این گرفتن سیمکارت به نام سرپرست خانوار بود که مسأله‏ساز شده‌ بود. پس از رسانه‌ای شدن مشکلات این نوع درخواست، درخواست وام به صورت ثبت‏نامی انجام شد تا بیش از 32 میلیون ایرانی، درخواست وام یک‌میلیون تومانی داشته‌باشند. کسانی که این روزها، احتمالا وام یک‌میلیون تومانی‏شان به دست‌شان رسیده‌است. 


ضمیمه چار دیواری