رفاقت با بچه‌ها از ایران تا کوه آلپ

رفاقت با بچه‌ها از ایران تا کوه آلپ

امروز سی‌ام اردیبهشت تولد 80 سالگی احمدرضا احمدی است.



احمدرضا احمدی را می‌توان مرد خستگی‌ناپذیر شعر نام نهاد.
در 80 سالگی هنوز کتاب شعر چاپ می‌کند و به تازگی در داستان و نمایشنامه هم طبع‌آزمایی می‌کند. همه اینها به کنار، شنیده‌ایم چند ماهی است که از ابوالفضل همتی آهويی؛ نقاش معاصر، نقاشی یاد می‌گیرد! تاریخ شفاهی زندگی احمدی پر است از آدم‌های مختلف. کافی ا‌ست فقط به نامه‌هایی که خطاب به احمدرضا نوشته شده، سری بزنیم تا ببینیم او با چه کسانی «رفیق» بوده. یکی از این آدم‌های بزرگ مجید انتظامی است که به گفته خودش ورودش به موسیقی را مدیون احمدرضاست:
«سال 1356 من از خانواده‌ام جدا شده‌بودم و تنها زندگی می‌کردم. هنوز ازدواج نکرده‌بودم و هزینه‌هایم با خودم بود. حقوقی که آن موقع وزارت ارشاد بابت نوازندگی در ارکستر سمفونیک به ما می‌داد 3000 تومان بود و کفاف مخارجم را نمی‌داد. کارهای مختلفی می‌کردم از مسافرکشی بگیرید و بروید جلو و اصلا این طور نبود که فکر کنید خیلی راحت تصمیم گرفتم آهنگساز بشوم و شدم. خسته شده‌بودم، بریده‌بودم و نمی‌دانستم چه باید بکنم، یک روز رفتم دیدن احمدرضا احمدی که آن موقع رئیس واحد موسیقی کانون پرورش فکری کودکان‌ و نوجوانان بود. گفت چرا این قدر درب و داغانی؟ گفتم اوضاعم بی‌ریخت و وضع کار خراب است. گفت بیا آهنگ بساز. گفتم پیانو و هیچ‌کدام از چیزهایی را که لازمه آهنگسازی است، ندارم. گفت می‌توانی غروب که تعطیل شدم بیایی دنبالم؟غروب با پیکانم رفتم دنبالش که برویم رستوران غذا بخوریم. به تخت‌طاووس که رسیدیم گفت یک لحظه نگه‌دار الان برمی‌گردم. رفت آن طرف خیابان و نیم ساعت بعد برگشت و سوار شد. رفتیم رستورانی در خیابان پهلوی سابق روبه‌روی پارک ملت. ناهار و شام‌مان را یکی کردیم و رفتیم خانه احمدرضا در قیطریه. احمدرضا رفت چای درست کند که زنگ خانه‌اش را زدند، در را باز کرد و دیدم چند نفر دارند یک پیانو را می‌آورند داخل! فهمیدم تخت‌طاووس که پیاده شد، رفته پیانو سفارش داده. پیانو را آوردند و گذاشتند داخل اتاق و احمدرضا گفت بیا این هم وسیله! برو کار کن. من تقریبا شش ماه با او زندگی کردم. در طول این مدت برای کاست‌های فروغ فرخزاد، یدا... رویایی و نصرت‌ رحمانی با عنوان «صدای شاعر» آهنگسازی کردم و برای انیمیشن «زال و سیمرغ» موسیقی ساختم که در انیمیشن «بچه‌های کوه آلپ» هم استفاده شد. هر کدام اینها دستمزدهای خود را داشت و اوضاعم کم‌کم بهتر شد.»