نسخه Pdf

یه مسجد، وسط دو تا مثلث...

«روز جهانی قدس» به قلم نوجوان‌ها

یه مسجد، وسط دو تا مثلث...

  نبش تاریخ
مریم امام / تهران
این روزها، زمزمه‌های مرگ بر اسرائیل ازهر گوشه و کناری بیش از همیشه به گوش می‌رسد، اما شاید لازم باشد یک‌بار به دلایل این دشمنی تاریخی نگاه عمیق‌تری بیندازیم.
حدود صد سال پیش، گروهی از یهودیان بانفوذ از سراسر دنیا دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند برای خودشان کشور مستقلی داشته باشند وبرای این منظور هم سرزمین فلسطین را انتخاب کردند، چون فلسطین و به‌خصوص قدس برای همه ادیان، سرزمین مقدسی به حساب می‌آید، پس سران یهودی البته از نوع صهیونیست با استفاده از نفوذ خود و به کمک دولت بریتانیا شروع به مهاجرت به فلسطین کردند‌. 
با افزایش مهاجرت‌ها زندگی برای ساکنان اصلی فلسطین سخت و سخت‌تر شد، به طوری که برای تردد در سرزمین خودشان باید بارها مورد بازرسی و آزار قرار می‌گرفتند و در صورت هر اعتراضی به‌شدت سرکوب می‌شدند و مردان، زنان و کودکان بسیاری کشته شدند. زمین‌های فلسطین به‌جز درصد اندکی به زور از صاحبان آنها گرفته شد. 
مردم ناچار شدند خانه‌های خود را ترک کنند و در مناطق محدودی تحت کنترل شدید به زندگی خود ادامه بدهند و یهودیان صهیونیست بخش اعظم کشور آنها را به نام اسرائیل، کشور خود اعلام کردند؛ اما فلسطینی‌ها دست از مقاومت نکشیدند و تا امروز هم دربرابر حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی با کمترین امکانات و سخت‌ترین شرایط مقاومت می‌کنند.
خب اما نقش ما در این ماجرا چیست؟ 
حتما این حدیث پیامبر را شنیده اید که می‌فرمایند:
هرکس فریاد دادخواهی هر مظلومی را بشنود که مسلمین را به یاری می‌طلبد، اما به کمک او نشتابد، مسلمان نیست.
یعنی بنای دین ما و انسانیت ما حمایت از دادخواهی مظلومان در هر کجای جهان است، چه برسد این مظلومان مسلمان و برادران دینی ما باشند. 
اما دشمنی ما و اسرائیل نه فقط به موضوع فلسطین، بلکه به ریشه‌های عمیق دشمنی صهیونیست‌ها با اسلام و سیاست‌های سلطه‌جویانه این رژیم کودک کش باز می‌گردد؛ مبارزه هر آزاده ظلم‌ناپذیر علیه ظالمان زورگو. 

  صبح قریب
محدثه جلیلی / قم
 کوچه های سرد و تاریک 
در آغوش سکوت‌های مبهم و ترس
سال‌هاست که می‌رباید
ترانه لبخند کودکان ایثار را
سال‌هاست که  شب‌های غلیظ
سلطه شده
بر پشت پلک‌های وارثانم 
  
اما من
امیدوارم و بهار 
تا که بیاید
صبحی که بتابد 
بر شکوفه‌های زیتون!
وچشم‌هایی که همسوست 
با رقص پرچم آزادی و
پرواز پرستوها 
بر چشمه الجلیل
  
 من
روزی سبز خواهم شد
و پیوند خواهم زد 
نهال امید و ایمان را
تا که جوانه زند 
شکوفه‌های  سپید و صلح!

  گزینه‌های پیش‌رو
علیرضا عالی بیگی / میانه
نقل است که سال‌ها پیش، حاکمان صهیونیست پیامکی از سوی شیطان با مضمون (( شما نفرات بعدی هستید!)) دریافت کرده‌اند، بله، درست حدس زدید، شیطان تصمیم گرفته بود روح کریه خود را درکالبد رژیمی به نام اسرائیل به جهانیان نشان دهد.
مبارزه برای قدس مانند مبارزه بهشتیان با اهل جهنم است و فیلمنامه  صحنه  نبرد قدس و اسرائیل از قرآن برگرفته شده است؛ فیلمنامه‌ای به نام جهاد در راه خدا، جهادی علیه نمایندگان شیطان در زمین، فیلمنامه‌ای که بر اساس قرآن طرف پیروز آن مشخص است، طرفی به نام حق علیه باطل، طرفی به نام فلسطین.
می‌گویند در باتلاق هرچقدر بیشتر دست و پا بزنی، بیشتر فرو می‌روی، چه برسد به این‌که در باتلاق نفرت مردم گرفتار شوی، یعنی همان باتلاقی که این رژیم کودک کش در آن گرفتار شده و پناه بردن به رسانه و نشر پیام‌هایی با فنون اقناع کلیشه‌ای، نمونه بارزی از دست و پا زدن آن و نفرت بیشتر به جای طرفداری از اسرائیل حاصل معکوس پیام‌های رسانه‌ای آنهاست و این همان فرو رفتن بیشتر در باتلاق است.
شاید خداوند، خودش نمونه‌ای از شیطان را در زمین قرار داده تا بیلبورد یا رسانه‌ای برای اطلاع اشخاصی باشد که در خوابند؛ خوابی به نام جهالت و عدم اعتقاد به معاد  و این دو گانگی کانالی به مدیریت خداوند و با اعضایی به وسعت جهان است که در آن پیامی در قالب نظرسنجی دو گزینه‌ای با سوال «کدام طرف را انتخاب می کنید؟» و با گزینه‌های حق و باطل وجود دارد.
دو راهی روبه روی شما...

  به تو از دور سلام
محمدرضا صادقی‌نیا / تهران
مادر سلام 
می دانم که دوری‌ام برایت سخت است، اما بهتر است تو هم مانند من به این وضعیت عادت کنی.
دیگر در و دیوار این زندان برایم مثل قبل نیست، انگار به آنها عادت کرده‌ام.
بعضی از شب‌‌ها خیلی به یادت می‌افتم، مثل الان که این نامه را می نویسم؛ هرچند می‌دانم به دستت نمی‌رسد.
در سلول یک تخت دارم که هر چهار پایه‌اش را به اسم یکی زده‌ا‌م. دو پایه جلوی تختم را، یکی به اسم تو کرده‌ام و پایه کناری آن را به اسم پدر. دلم از تنهایی که می‌گیرد می‌روم کنار پایه‌ای که به اسم توست می‌نشینم و با تو حرف می‌زنم. آی نگویم که چقدر کیف می‌دهد. آی نگویم که تخیلش هم چه زیباست برای من. جالب است بعضی نگهبان‌ها که مرا می‌بینند می‌گویند این پسر دیوانه شده، ولی خدا شاهد است تنها امیدم بعد از هر شکنجه و بازجویی 
همین پایه تختم است که بیایم و با تو حرف بزنم.
یادش به خیر! بچه که بودم از حیاط خانه همسایه‌مان شاخه زیتونی می‌کندم و وقتی تو از راه می‌رسیدی، با کلی خط و نشان کشیدن با من دعوا می‌کردی و وقتی بغضم می‌گرفت، مرا بغل می‌کردی و بوسه‌ای به دستم می‌زدی.الهی بمیرم برای بوسه‌هایت که هر وقت از زندگی و زمان خسته می‌شوم، به دستم که جای لبان تو بود، نگاه می‌کنم حالم خوب می‌شود.این دنیا که نشد ولی در جای دیگر تلافی این دوران را در می‌آوریم. مطمئن هستم که آن روز می‌رسد.
(نامه‌ای خیالی از محمدمسعود، ۱۴ ساله از زندان‌های اسرائیل)

  بزرگمردان کوچک
فاطمه زارع‌كار / املش
سال‌هاست خنده از چهره کودکانش فرار کرده است
ببخشید اشتباه شد 
کودک لفظ درستی برای مردان آزاده و شجاع کوچک فلسطین نیست!
 آینده‌شان در گرو گلوله‌ای است که درون تفنگ جا خوش کرده است و هر لحظه می‌تواند آن را  پایان دهد
دست کودکی که میان شرارت دنبال اجساد هم‌بازی‌هایش می‌گردد
و مادری که تن بی‌جان فرزندش را  از دل آوار بیرون می‌کشد
 و کودکی که دیگر دستش به مادرش نمی‌رسد
گویی شادی از آنها روی برگردانده است
 چه می‌توانم بگویم؟!
 جز: اندکی صبر، سحر نزدیک است...

  رنج مقدس 
عطیه ضرابی / تهران
رو به روی تابلوی کوچکی می‌ایستم. فضای وهم آلود و آمیخته با غبار حاکم در تصویر، مرا مجذوب می‌کند. همه جا را دود فرا گرفته و از دل آن پسرکی رشید خودنمایی می‌کند. 
چشم‌هایش غمگین است و چفیه ای سفید و سیاه بقیه‌ صورتش را پوشانده است. نگاهم را از لباس‌های خاکی و پاره‌اش می‌گذرانم و به انگشت‌های گره کرده دستش می‌نگرم که خون از آن می‌چکد. تکه سنگی را فشار می‌دهد.شانه‌هایش بی‌رمق است، اما 
دو انگشتش را به نشانه پیروزی بر فراز سرش بالا برده. دیگر چیزی جز رنجی مقدس و امیدی لا یتناهی در قاب مستطیلی عکس دیده نمی‌شود . 
به روزهای دفاع از قدس فکر می‌کنم، به شب‌هایی که ترس، مجال استراحت نمی‌داد و «خانه» معنایی مجازی داشت. راهی را از میان انبوه بازدیدکنندگان موزه دفاع قدس پیدا می‌کنم و از در اصلی خارج می‌شوم. بوی زیتون به مشامم می‌رسد و از سمت بیت المقدس صدای اذان می‌آید ...