نسخه Pdf

آن دیگری!

گفت‌وگو با بازیگر نوجوان «بچه مهندس»

آن دیگری!

از نزدیک هم، همین‌قدر مهربان و ساده و صمیمی است که در تصویر پیداست و البته در بازی‌هایش. مانی رحمانی از جمله نوجوان‌هایی است که راحت می‌توانیم آینده روشنی را برایش تصور کنیم. به بهانه بچه‌مهندس3، سراغ او رفتیم.

محمدامین احدی


بدون شک اولین چیزی که نوجوان‌های هم سن و سال تو دوست دارن بدونن، نحوه ورودت به دنیای بازیگریه.
علاقه به سینما انگار توی خون خیلی از بچه‌ها از همون سن کودکی هست. من هم با همین علاقه به یک دفتر فیلمسازی رفتم و تست دادم. وقتی قبول شدم اول به عنوان هنرور توی دو کار حضور پیدا کردم. اولین کارم در چهارسالگی حضور در سریال «روزگار قریب» بود. بعد از اون در سریال «زن بابا» نقش گرفتم و بازیگر شدم و تا امروز هم کارای زیادی انجام دادم. بازیم تو فیلم «خیال نقش» در جشنواره فیلم کودک و نوجوان جزو شاخصاش بوده که در نقش شهید فهمیده بازی کردم و حالاهم که همه منو به اسم بچه‌مهندس می‌شناسن.
قبول داری سینمای نوجوان نداریم؟ یعنی اصولا کاری که به نوجوان نیاز داشته باشه زیاد ساخته نمی‌شه؟
بله، این یه حقیقته که سریالا و کلا نقشای کمی هست که به نوجوان‌ها بپردازه. خب سینمای نوجوان چیزیه که تو کشور ما خیلی کم بهش اهمیت داده می‌شه. البته این چندسال یه کم اوضاع بهتر شده و تعداد فیلمای حوزه نوجوان بیشتر از قبل شده. ولی بازم واقعا خیلی کمه، در حالی که معتقدم اتفاقا توی کشور ما خیلی می‌تونه جایگاه خوبی پیدا کنه.
برای همین تعداد کم نقشی که می‌گی، توی انتخاب بازیگرش مافیا وجود داره؟
من خیلی نمی‌تونم وارد این مباحث بشم. من که در مورد خودم توضیح دادم چطوری وارد دنیای بازیگری شدم. ولی امیدوارم اصلا چنین چیزی وجود نداشته باشه.
یه کم از مانی 20 سال دیگه برامون بگو.
من واقعا دارم تلاشم رو می‌کنم که آیندم، اون آینده‌ای بشه که می‌خوام و به لطف خدا بهش می‌رسم. خب من علاقه زیادی به کارگردانی دارم. تصمیم دارم رشته تحصیلیم رو در آینده کارگردانی انتخاب کنم و در کنار بازیگری، کارگردانی هم انجام بدم.
رابطه کار حرفه‌ای با درس و مشق چطوره؟
خب وقتی شما وارد کار حرفه‌ای می‌شین، مخصوصا کارِمن(بازیگری) دیگه زندگی از دست آدم یه ذره خارج می‌شه. یعنی زمانی برای بقیه کارا، تو مدتی که سرکارم ندارم. خب توی بازیگری شما نمی‌تونی زمان کار رو با برنامه‌های خودت هماهنگ کنی. این تو هستی که باید بقیه برنامه‌هات رو با کار هماهنگ کنی و خب این‌طوری یه کم برنامه‌ریزی سخت می‌شه. با این حال تا اینجا که خداروشکر با کمک پدر و مادر و لطف خدا تونستم به‌خوبی و با نمرات بالا همه پایه‌های تحصیلی رو طی کنم و برم جلو.
یعنی خودت مثل جواد جوادی توی بچه‌مهندس خرخون نیستی؟
بالاخره اون یه شخصیته توی اون سریال و با من تفاوت داره. احساس می‌کنم با کمک آقای غفاری و دوستان دیگر و به‌ویژه آقای کاسه‌ساز، سرپرست گروه کارگردانی این سریال، خیلی تونستم به نقش نزدیک بشم، اما شخصا خیلی به کاراکتر جواد جوادی شبیه و نزدیک نیستم. جواد کلا بچه آروم و کم حرفیه؛ ولی من برخلاف این کاراکتر، آدم فعال و پر شر و شوری هستم. اما در مورد شخصیتم نسبت به درس‌خوندن و علاقه به تحصیل، با جواد کاملا یکی هستم.
در مورد رابطه‌ات با همکلاسی‌ها بگو؟
رابطه ما تحت تأثیر بازیگریم نیست. خیلی با هم خوبیم و برای همشون احترام قائلم. اونام بهم لطف دارن. ولی کلا آدم رفیق‌بازی نیستم. کلا پنج شیش تا دوست صمیمی دارم.
و رابطه‌ات با بقیه مردم، چه توی خیابون و چه توی فضای مجازی چطوره؟
بعد از پخش بچه مهندس۲ مردم خیلی نسبت به من لطف و محبت داشتن و منو شرمنده کردن. رفتارا و بازخوردی که از مردم گرفتم، خیلی خوب بود. حس می‌کنم مردم از کار من راضی بودن. خب من حضور کوچکی در سری سوم این سریال داشتم. با این حال بازهم مردم بهم لطف داشتن و به‌خصوص توی فضای مجازی پیامای خوبی دریافت کردم. سعی می‌کنم همه پیاما رو بخونم. الان که به خاطر کرونا زیاد توی کوچه و خیابون نمی‌رم، ولی اصولا اونجا هم رابطه خوبی با مردم داشتم و دارم.
به عنوان حرف آخر، خاطره‌ شیرینی هم از بازیت داری بگی.
بدون تعارف تمام لحظات بچه‌مهندس برای من خاطره بود و هست و تا ابد هم با منه. ولی یه خاطره جالب بگم از یکی از سریالایی که بازی کردم به اسم «زیر لب بشمار». نمی‌دونم دیدین یا نه. من اونجا نقش وحید رو داشتم. یه جا من پام باید می‌لنگید و نمی‌تونستم خیلی خوب از پس این حس بر بیام. کارگردان برای این که کار طبیعی‌تر بشه یه سنگ ریزی کف پای من گذاشت تا نتونم پام رو خوب بذارم زمین. من خیلی درد کشیدم. توی اون سرما سختم بود. اشکم دراومد. کارگردان هم گفت اشکال نداره این سختی‌ها رو می‌کشی و موقع پخش فیلم خودت می‌بینی چقدر خوب شده. واقعا هم راست می‌گفتن.

​​​​​​​عشق دوران نوجوانی
زبان​مان مو درآورد از بس فریاد زدیم که چرا اینقدر فیلم و سریال و برنامه تلویزیونی برای نوجوان​ها کم ساخته می​شود. اما گاهی ندایی از درون​مان می​گوید خب رفیق، ساختن چیزی که نوجوان نسل جدید بپسندد اصلا کار ساده​ای نیست. برای همین است که خیلی از همان​هایی هم که سراغ دنیای نوجوان​ها می​روند؛ برای مخاطب نوجوان نمی​سازند، بلکه درباره آنها تولید می​کنند. این چالش تکراری اما مهم هم از همان سری نخست در برابر کارگردان بچه مهندس وجود داشت.
از دوران کودکی جواد جوادی که بگذریم (گرچه نمی​توان از برخی اتفاقات این دوره به راحتی گذشت؛ مثل رابطه کودکانه اما عمیق او با مومو یا همان مژگان، یا وجود یک بابالنگ دراز به نام عمواسماعیل که زندگی او را به شکلی جودی ابوت وار جلو می​برد)، در دوران نوجوانی این شخصیت ما با دوگانه‌ای طرفیم که نمی​گذارد ذهن​مان یک لحظه آرام بگیرد: درس یا عشق. 
این​جا قصد آن را نداریم که به این دوگانه بپردازیم، فقط روی​مان با منتقدان است. آنها که دو سمت ماجرا را دیدند و حد وسط را خیر. گروهی که گفتند این ترویج روابط غلط است و پای موضوع ازدواج را به کودکی و نوجوانی کشیده​است و گروهی دیگر که شخصیت درس​خوان یا بهتر بگوییم خرخوان جوادی را دیدند و گفتند اصلا چه معنی دارد بچه عاشق شود؟ خلاصه​اش این​که توی نوجوانی از اینجور عشق​ها وجود دارد اما این‌که چرا نمی​توانیم درست​ترین روش را برای پرداختن به آن به کار ببریم؛ مسأله مهمی است. ما همین​جا قول می​دهیم در کلاف نوجوانه، یک بار مفصل به این موضوع بپردازیم.
ضمیمه تپش
تیتر خبرها