نسخه Pdf

ضرب‌المثل و كمان رستم...

مروری بر ضرب‌المثل‌هایی كه از دل شاهنامه بیرون آمد

ضرب‌المثل و كمان رستم...

نفیسه‌سادات موسوی شاعر


 ݢݢݢیكی از عناصر شیرینی زبان فارسی حضور پررنگ ضرب‌المثل‌ها در ادبیات رسمی و محاورات مردم از دیرباز تاكنون است. در تعریف ضرب‌المثل گفته‌اند: «جمله‌ایست كوتاه، گاه آهنگین مشتمل بر تشبیه با مضمون حكیمانه كه به‌واسطه روانی الفاظ، روشنی معنا و لطافت تركیب كه بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزئی در گفتار خود به كار می‌برند.»
 ضرب‌المثل‌ها گاهی به طور مستقیم مصرع یا بیتی از شعر یك شاعر هستند و گاهی برداشت و نتیجه‌ای كنایی از یك داستان واقعی یا غیر‌واقعی. شاهنامه فردوسی هم از جمله منابع ادبی‌ای است كه تأثیر خودش را در ضرب‌المثل‌های فارسی به‌خوبی گذاشته است. حال آن‌كه گاهی ابیاتی از شاهنامه مستقیم تبدیل به ضرب‌المثل شده‌اند:
دوصد گفته چون نیم كردار نیست
هنر نزد ایرانیان است و بس
میازار موری كه دانه كش است
پدر كشته را كی بود آشتی
جوان است و جویای نام آمده‌ست
(گر او بفكند فرّ و نام پدر) تو بیگانه خوانش مخوانش پسر
 گاهی با اندك تغییر و تصرفی در مصرع‌های شاهنامه ضرب‌المثلی به ادبیات غنی فارسی اضافه شده؛ حال این تغییرات گاه به دست شاعران بعد از فردوسی صورت گرفته یا در بین مردم و شفاهی اتفاق افتاده است:
كه زاینده را بر تو باید گریست (مادرت رو به عزات می‌نشونم)
كه گر سر به گِل داری، اكنون مشوی (آب دستته بذار زمین)
نیابد كسی گنج، نابرده رنج (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)
كه دشمن كه دانا بود به ز دوست (دشمن دانا به از نادان دوست )
كه از ماست بر ما بدِ آسمان (از ماست كه برماست)
 گاهی هم ضرب‌المثل‌هایی با محوریت اساطیر و پهلوانان شاهنامه و اشاره به داستان‌های آنان به وجود آمده است. این دسته از ضرب‌المثل‌ها خود به دو گروه تقسیم می‌شوند. بخشی از آنها سینه به سینه و دهان به دهان بین عوام دست‌به‌دست می‌شده و فقط ادیبان آنها را گردآوری كرده اند:
جنگش را رستم كرد، كشته‌اش را افراسیاب داد
انگار بیژن را از چاه درآورده! (غرور بیجا)
شیر در زنجیر را می‌زند، خیال می‌كند تهمتن است!
انگار گرز رستم را شكسته!
من آنم كه رستم بود پهلوان
از ضحاك صفاك‌تره 
بخش دیگری از آنها را شاعران، نویسندگان و سخن‌وران در آثار خود با هنرمندی تمام ثبت كرده‌اند كه كم‌كم تبدیل به مثل شده و جای خود را میان مردم بازكرده است:
نام بهمن برنیامد تا نمرد اسفندیار (سنایی)
(اگر جز به كام من آید جواب) من و گرز و میدان افراسیاب (تهدید)
جایی كه میوه نیست چغندر تهمتن است
رخش باید تا تن رستم كشد (عطار)
به تدبیر، رستم درآید به‌بند (سعدی)
قلیان تو و كمان رستم/ این هر دو نمی‌توان كشیدن