نگاهی به رمان «جادوی اپ سیزده» اثر مریم حاجیلو
ایستادن در مرز واقعیت و خیال!
دیانوش ضمیری محمدنیا روزنامهنگار
«جادوی اپ سیزده» منتشر شد. آخرین رمان مریم حاجیلو. پیش از این مجموعه داستان «راه برفی» و رمان «در خواب دویدن» ـ كه نامزد جایزه جلال بود ـ را از او خواندهایم. در جادوی اپ سیزده، حاجیلو دوباره به نوشتن برای نوجوانان و جوانان برگشته است. از همان راه برفی، دغدغههای او معلوم بود. آدمهایی تنها كه در جمع ناجور! چیزی كه در رمان در خواب دویدن عمدهتر هم شده بود. دختركی شهرستانی كه به خوابگاهی مصادرهای و متروك میآید و نمیخواهد گلیمش را همچون دیگران و به شیوههای مرسوم از آب بیرون بكشد، بنابراین وقتی خوابگاه مصادره میشود و قرار است تخریب شود، همه میروند دنبال كار و آشنایانشان و او كه كسی را ندارد، در میان برف سنگینی كه باریده، از بالای دیوار میپرد تا همچنان بتواند در خوابگاه متروك پناه بگیرد. جایی كه هنوز گازی دارد و گرمایی.
در جادوی اپ سیزده اما با تنهایی پسركی به نام «دانا» مواجهه هستیم. مادر او با وجود مواظبتهایی كه داشته، قربانی محصولات تراریخته شده و پسرك را در دنیایی كه حتی برای پدر هم فرصت كافی نمیدهد كه با پسر حرف بزند، تنها گذاشته است.
اگر به برخی اپلیكیشنها دقت كرده باشید، میبینید كه آنها حركتی را از فضای مجازی شروع كرده و به دنیای واقعی میرسند. مثلا شما درخواست اسنپ میكنید. اپ، ماشینهایی را كه در اطرافتان هستند نشان میدهد با جای استقرار هر كدام از آنها. بعد شما درخواست میدهید و ماشین مجازی را میبینید كه به سویتان میآید و وقتی جلوتان توقف میكند، دیگر مجازی نیست و آماده است تا شما را به مقصد برساند یا به سفر ببرد. جادوی اپ سیزده با چنین نگاهی به دنیای مجازی، جلو میرود و باز و گسترده میشود.
نكته عجیب و جالب رمان، در همین حركت بهشدت لبه مرزی و هوشمندانه نویسنده است.
پسرك بعد مرگ مادر بهشدت افسرده شده، اما هیچوقت در این باره سخن گفته نمیشود و فقط از قرائن بسیار گذرا و از جمله خواب و تلاش برای خواب بیشتر، این را متوجه میشویم. گویی او هم قرار است فقط در خواب بدود!
خواننده هوشیار اما بهسختی متوجه میشود كه پسرك به چیزی روانگردان روی آورده احتمالا تا درد و تنهاییاش را فراموش كند. یا حتی قصد فراموشی دارد با خوردن داروهایی كه از آن تحت عنوان معجون نام برده میشود. در این مورد هم اما نویسنده هرگز به تصریح سخن نمیگوید بههیچوجه و لابد برای رعایت اقتضای سنی مخاطب و از همینجاست كه فرم عجیب و غریب كار، شكل میگیرد. فرمی بر آمده از محتوا. در تمام طول داستان، معلوم نیست دنیایی كه تصویر میشود دنیای خیالی و بلكه توهمی پسرك است یا دنیای تخیلی نویسنده یا حتی دنیایی كه مادر با دلسوزی و پیش از مرگ، برای پسر طراحی كرده تا بعد رفتنش، او تنهای تنها هم نباشد. در تمام طول داستان، هرچند هیچوقت به بازیهایی مثل نهنگ آبی اشاره نمیشود، اما دنیای خیال و واقعیت چنان درهم آمیخته است كه بههیچوجه نمیتوان دریافت كدام اصالت دارد و كدام جعلی است و این هرازتویی كه مثل بازیهای كودكی، پیچ در پیچ جلو میرود تا از نطقه مبدا به نقطه مقصد برسد، آیا توان باز كردن راه را دارد یا سردرگم و مبهوت خواهد ماند.
پسرك بعد از مرگ مادر به اتاق خودش پناه میبرد و لپتاپش را روشن میكند تا دریابد دنیای دیگری كه مادر از آن حرف زده، كجاست؟
13 ثانیه وقت دارد تا وارد اپی بشود كه
پر است از عدد 13. بعد، چیزی كه در دنیای مجازی وجود دارد، به دنیای واقعی هم كشیده میشود. ذرتهای دستكاری شده و غیرارگانیك كه با وجود مواظبت، به نظر میرسد مادر را به كشتن دادهاند، آدمهایی كه با كشف و ضبط ژنهای دیگران، سعی دارند كنترل و فرماندهی زمین را بهعهده بگیرند و مرد سیاهپوش مرموز! سیاهپوشی كه در بیرون داستان هم دیده میشود. گاهی تو كوچه است و گاهی پشت در و گاهی هم در كتابفروشی و لوازمالتحریری. مردی ظاهرا خطرناك كه همه جا در تعقیب پسرك است و او را میترساند طوری كه گاهی دانا مجبور به فرار از طریق پنجره میشود، اما اولین در صحنه هجوم كوسهها در دریاست كه در مییابیم او گویی حامی است و نه جانی! به نظر میرسد مادر در آخرین روزهای زندگی، با نقشهای ماهرانه، ترتیب همه چیز را داده است! مادری كه حامل راز بسیار بزرگی بوده و وجود آن، هم جانش را به خطر انداخته و هم حفظ كرده در زمانی.
در این داستان هم نویسنده به علایقش در رمان قبلی خود برگشته است. یعنی فرم دوار و پیچدر پیچ.
این بار البته فصلبندی داستان هم این شكل از ارائه را تقویت كرده است. رمان از 26 فصل تشكیل شدهاست. از یك تا 13 و از 13 تا یك! عددی كه مردم عادی نحس میشمارند آن را و پدر دانا، از امتیازش استفاده كرده برای ارزانتر خریدن خانهای كه در آن ساكن هستند و همین اشكال یا در واقع امتیاز را داشته. شاید عدد 13 از همینجا در ذهن شخصیت اصلی داستان كه نوجوانی است در آستانه سیزده سالگی، هك شده باشد؛ عددی كه وقتی فصلها هم به آن میرسند، دیگر توان گذشتن از آن را ندارند! عددها یكییكی به 13 افزوده میشوند بدون آنكه بتوانند آن را كنار بگذارند! سفر دانا برای یافتن مادر، در زمانها و مكانهای مختلف ادامه پیدا میكند. گاهی در قطب و سرمای آن است و گاهی میان آتشفشانهای گدازان و جوشان.
رمان در همه جا با ذهن مخاطب بازی كرده و او را به مشاركت دعوت میكند. كمی پرگوست، اما همانند رمانهای به ظاهر علمی ـ تخیلی وطنی دیگر، آسمان ریسمان به هم نبافته و روابط علی معلولی در آن بهخوبی رعایت شدهاست. چاپ اول «جادوی اپ سیزده» توسط انتشارات «نیستان» انجام شده است.
در جادوی اپ سیزده اما با تنهایی پسركی به نام «دانا» مواجهه هستیم. مادر او با وجود مواظبتهایی كه داشته، قربانی محصولات تراریخته شده و پسرك را در دنیایی كه حتی برای پدر هم فرصت كافی نمیدهد كه با پسر حرف بزند، تنها گذاشته است.
اگر به برخی اپلیكیشنها دقت كرده باشید، میبینید كه آنها حركتی را از فضای مجازی شروع كرده و به دنیای واقعی میرسند. مثلا شما درخواست اسنپ میكنید. اپ، ماشینهایی را كه در اطرافتان هستند نشان میدهد با جای استقرار هر كدام از آنها. بعد شما درخواست میدهید و ماشین مجازی را میبینید كه به سویتان میآید و وقتی جلوتان توقف میكند، دیگر مجازی نیست و آماده است تا شما را به مقصد برساند یا به سفر ببرد. جادوی اپ سیزده با چنین نگاهی به دنیای مجازی، جلو میرود و باز و گسترده میشود.
نكته عجیب و جالب رمان، در همین حركت بهشدت لبه مرزی و هوشمندانه نویسنده است.
پسرك بعد مرگ مادر بهشدت افسرده شده، اما هیچوقت در این باره سخن گفته نمیشود و فقط از قرائن بسیار گذرا و از جمله خواب و تلاش برای خواب بیشتر، این را متوجه میشویم. گویی او هم قرار است فقط در خواب بدود!
خواننده هوشیار اما بهسختی متوجه میشود كه پسرك به چیزی روانگردان روی آورده احتمالا تا درد و تنهاییاش را فراموش كند. یا حتی قصد فراموشی دارد با خوردن داروهایی كه از آن تحت عنوان معجون نام برده میشود. در این مورد هم اما نویسنده هرگز به تصریح سخن نمیگوید بههیچوجه و لابد برای رعایت اقتضای سنی مخاطب و از همینجاست كه فرم عجیب و غریب كار، شكل میگیرد. فرمی بر آمده از محتوا. در تمام طول داستان، معلوم نیست دنیایی كه تصویر میشود دنیای خیالی و بلكه توهمی پسرك است یا دنیای تخیلی نویسنده یا حتی دنیایی كه مادر با دلسوزی و پیش از مرگ، برای پسر طراحی كرده تا بعد رفتنش، او تنهای تنها هم نباشد. در تمام طول داستان، هرچند هیچوقت به بازیهایی مثل نهنگ آبی اشاره نمیشود، اما دنیای خیال و واقعیت چنان درهم آمیخته است كه بههیچوجه نمیتوان دریافت كدام اصالت دارد و كدام جعلی است و این هرازتویی كه مثل بازیهای كودكی، پیچ در پیچ جلو میرود تا از نطقه مبدا به نقطه مقصد برسد، آیا توان باز كردن راه را دارد یا سردرگم و مبهوت خواهد ماند.
پسرك بعد از مرگ مادر به اتاق خودش پناه میبرد و لپتاپش را روشن میكند تا دریابد دنیای دیگری كه مادر از آن حرف زده، كجاست؟
13 ثانیه وقت دارد تا وارد اپی بشود كه
پر است از عدد 13. بعد، چیزی كه در دنیای مجازی وجود دارد، به دنیای واقعی هم كشیده میشود. ذرتهای دستكاری شده و غیرارگانیك كه با وجود مواظبت، به نظر میرسد مادر را به كشتن دادهاند، آدمهایی كه با كشف و ضبط ژنهای دیگران، سعی دارند كنترل و فرماندهی زمین را بهعهده بگیرند و مرد سیاهپوش مرموز! سیاهپوشی كه در بیرون داستان هم دیده میشود. گاهی تو كوچه است و گاهی پشت در و گاهی هم در كتابفروشی و لوازمالتحریری. مردی ظاهرا خطرناك كه همه جا در تعقیب پسرك است و او را میترساند طوری كه گاهی دانا مجبور به فرار از طریق پنجره میشود، اما اولین در صحنه هجوم كوسهها در دریاست كه در مییابیم او گویی حامی است و نه جانی! به نظر میرسد مادر در آخرین روزهای زندگی، با نقشهای ماهرانه، ترتیب همه چیز را داده است! مادری كه حامل راز بسیار بزرگی بوده و وجود آن، هم جانش را به خطر انداخته و هم حفظ كرده در زمانی.
در این داستان هم نویسنده به علایقش در رمان قبلی خود برگشته است. یعنی فرم دوار و پیچدر پیچ.
این بار البته فصلبندی داستان هم این شكل از ارائه را تقویت كرده است. رمان از 26 فصل تشكیل شدهاست. از یك تا 13 و از 13 تا یك! عددی كه مردم عادی نحس میشمارند آن را و پدر دانا، از امتیازش استفاده كرده برای ارزانتر خریدن خانهای كه در آن ساكن هستند و همین اشكال یا در واقع امتیاز را داشته. شاید عدد 13 از همینجا در ذهن شخصیت اصلی داستان كه نوجوانی است در آستانه سیزده سالگی، هك شده باشد؛ عددی كه وقتی فصلها هم به آن میرسند، دیگر توان گذشتن از آن را ندارند! عددها یكییكی به 13 افزوده میشوند بدون آنكه بتوانند آن را كنار بگذارند! سفر دانا برای یافتن مادر، در زمانها و مكانهای مختلف ادامه پیدا میكند. گاهی در قطب و سرمای آن است و گاهی میان آتشفشانهای گدازان و جوشان.
رمان در همه جا با ذهن مخاطب بازی كرده و او را به مشاركت دعوت میكند. كمی پرگوست، اما همانند رمانهای به ظاهر علمی ـ تخیلی وطنی دیگر، آسمان ریسمان به هم نبافته و روابط علی معلولی در آن بهخوبی رعایت شدهاست. چاپ اول «جادوی اپ سیزده» توسط انتشارات «نیستان» انجام شده است.