جای خالی سریال‌های کاغذی

حلقه‌های مفقوده در بازار پرفروش‌های کتاب

جای خالی سریال‌های کاغذی

بخشی از محبوب‌ترین و پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان در هر ژانر، کتاب‌های سریالی بوده‌اند. کتاب‌های سریالی، نه مجلدات پشت سر هم یک کتاب، بلکه کتاب‌هایی مستقل هستند که شخصیت‌ها و گاه زمان و مکان مشابه هم دارند، اما در هر کتاب داستان و اتفاقات تازه‌ای دنبال می‌شود به نحوی که خواننده می‌تواند هر یک از این کتاب‌ها را به صورت مستقل مطالعه کند اما اگر کتاب‌های قبلی را خوانده‌باشد با گذشته شخصیت‌ها و وقایع خاطراتی دارد که به غنی‌تر شدن تجربه‌اش در جهان داستان کمک می‌کند. بسیاری از این آثار به سینما و تلویزیون هم راه پیدا کرده‌اند که سرشناس‌ترین نمونه‌ها شاید ارباب حلقه‌ها و هری پاتر باشد. خوانندگان اهل سینما ممکن است جنگ ستارگان را نیز به یاد بیاورند اما جالب توجه است که در مورد این یکی، کتاب‌ها، کمیک‌ها و ... بعد از فیلم آفریده شدند. در شکل کهن‌تر این الگوی ادبی، یک روایت قاب داریم که درون آن روایت‌های درونی برایمان تعریف می‌شود و هر‌کدام اینها می‌تواند موضوع کتابی شود. مثلا در روایت قاب هزار و یک شب، داستان شهرزاد را داریم که هر شب برای امیر قصه می‌خواند و بخشی از قصه را برای شب بعد نگه می‌دارد تا زنده بماند. قصه‌هایی که شهرزاد تعریف می‌کند، روایت درونی داستان است. در بخش پهلوانی شاهنامه شاید بتوان نبرد ایران و توران را روایت قاب فرض کرد که روایت‌هایی درونی همچون قصه بیژن و منیژه، داستان سیاوش، داستان فرود سیاوش، نبرد کیخسرو و افراسیاب و ... را در خود جا داده که هر‌کدام را می‌توان کتابی مستقل کرد که خواننده از خواندنش به تنهایی لذت بسیار خواهد برد اما اگر پیشینه شخصیت‌ها و داستان‌هایشان را بداند لذتش از داستان فراتر خواهد رفت. در ادبیات امروز دنیا، کتاب‌های سریالی در ژانرهای فانتزی، علمی ـ تخیلی، معمایی و ترسناک بسیار محبوب بودند اما کم‌کم به دنیای کتاب‌های عاشقانه، تاریخی و حتی ادبی هم راه پیدا کردند و در هر یک از این ژانر‌ها بخشی از سرشناس‌ترین و پرفروش‌ترین عناوین را به خود اختصاص دادند تا جایی که شاید بتوان درآمد قابل‌توجهی از صنعت نشر کتاب دنیا را به این‌گونه کتاب‌ها مرتبط دانست که اغلب حتی تولید محصولات جانبی فراوانی را نیز به‌دنبال دارد که هواداران این آثار اغلب از داشتن‌شان نمی‌گذرند، آنچنان که هوادار یک تیم فوتبال ممکن است پیراهن، پرچم یا حتی حوله با نقش تیم مورد علاقه‌اش را بخرد و گوشه‌ای از اتاقش نگه دارد، گرچه هیچ‌گاه به کارش هم نیاید. کیست که نداند ارباب حلقه‌ها، هری پاتر، فرشتگان و شیاطین، شهر استخوان‌ها، برج تاریک (و دیگر آثار استیفن کینگ)، بازی تاج و تخت، دختری با نقش اژدها و... چه گردش مالی قابل‌توجهی برای آفرینندگانش (و حتی دیگران) رقم زده‌اند. اینجا چه خبر است؟ واقعیت آن است که صنعت نشر کتاب در ایران، به‌ویژه در حوزه آثار داخلی، از این بازار پررونق بی‌بهره بوده‌است. نویسندگان ایرانی یا هنوز با آثار سریالی آنچنان آشنا نبوده یا همت نوشتن چند کتاب چندصدصفحه‌ای با شخصیت‌های ثابت و جهانی مشابه را نداشته‌اند. برخی خوانندگان ممکن است «آتش‌بدون‌دود» نادر ابراهیمی یا «کلیدر» محمود دولت‌آبادی را در رد این ادعا مطرح کنند اما این‌ها همه رمان‌هایی بسیار بلندند که هر جلد را حتما باید پس از جلد قبلی خواند و داستان را دنبال کرد نه کتاب‌هایی مستقل با شخصیت‌های ثابت. واقعیت آن است که نوشتن آثار سریالی کار وقت‌گیر و دشوار و مستلزم طراحی دقیق و مفصل جهان داستانی، پرونده‌سازی دقیق و کامل برای هر شخصیت، رسم نقشه دقیق وقایع داستانی و روابط شخصیت‌ها و فعالیت‌هایی از این قبل است که در تصور نویسندگانی که شیوه نوشتن‌شان به قول خودشان «دلی» بوده هم نمی‌گنجد. البته که از حق نباید گذشت شیوه معیشت نویسنده ایرانی هم اجازه چنین زحمات و وقت‌گذاشتن‌ها برای نوشتن کتابی را نمی‌دهد که درنهایت قرار است در هر چاپ دو سه‌میلیون تومان تا نهایتا پنج‌میلیون تومان به جیب نویسنده‌اش برساند، اگر اساسا از چاپ اول فراتر برود. آن‌هم کتابی که نوشتن‌اش قطعا بیش از یک‌سال کار تمام‌وقت می‌طلبد. با این همه اگر ناشر یا بنیادی بتواند زحمات نویسنده را مرحله‌به‌مرحله حمایت کند، بدون‌شک آفریدن جهانی داستانی که خواننده هربار منتظر چاپ کتاب بعدی آن خواهد بود، آرزوی هر نویسنده‌ای است و چه‌بسا که بتواند رویای صف‌کشیدن چندساعته مشتریان برای خرید کتاب تازه از کتابفروشی‌ها را نیز محقق کند. رویایی که البته غیر از نوشتن کتاب خوب، به حضور آژانس‌های ادبی فعال و حرفه‌ای، سایت‌ها و مجموعه‌های خوب ریویونویسی و معرفی کتاب، بازاریابی درست، قوانین سفت‌وسخت حقوق مؤلف و ناشر و بسیاری حلقه‌های گمشده دیگر در حوزه کتاب کشور وابسته خواهد بود.

ماجرا / ماجرای نساج و ماهیان دجله
در ذکر «خیر نساج» آمده که گاه‌گاه بافندگی می‌کرد و گاهی به لب دجله می‌رفت و ماهیان به او تقرب می‌جستند و چیزها برای او می‌آوردند.
روزی کرباسِ پیرزنی را می‌بافت. پیرزن گفت: «اگر من پول این کرباس را بیاورم و تو را نیابم، پول را به که بدهم؟» پاسخ داد: «در دجله بینداز.» پیرزن پول را آورد و او حاضر نبود، در دجله انداخت. چون نساج به لب دجله رفت، ماهیان آن پول را پیش او آوردند. مشایخ چون این ماجرا بشنیدند، نپسندیدند و گفتند: «او را به بازیچه مشغول کرده‌اند.»
از تذکرة‌الاولیا، تالیف عطار نیشابوری، با اندکی بازنویسی و ساده‌سازی



کارگاه / قیدهای گفت‌وگو را حذف کنید
حتما در کتاب‌های زیادی پیش آمده خوانده‌باشید شخصیتی با عصبانیت یا با خوشحالی یا حتی با لحنی مرموز سخن بگوید. واقعیت این است که هر نویسنده‌ای که کتاب چاپ می‌کند نویسنده خوبی نیست. قیدهای گفت‌وگو را حذف کنید. به جای آن که بنویسید «پیام با عصبانیت گفت» عصبانیت را در آهنگ کلام او و در خود کلماتش نشان دهید. به جای آن‌که بنویسید «هاله با خوشحالی این کلمات را جیغ کشید» جیغ شادی را در کلماتش به نمایش بگذارید یا حتی اجازه بدهید از خوشحالی خواهرش را در آغوش بکشد و بعد حرف بزند. صفت و قید را از کلمات داستان بزدایید. نویسنده خوب، گفت‌وگویی چنان دقیق می‌نویسد که خواننده با خواندن کلماتش صدای شخصیت را در گوشش بشنود. با نارضایتی، با شگفتی، دیوانه‌وار، از روی حماقت و با لبخند، همه قیدهای زائدی هستند که باید از نوشتن‌شان قبل از «گفت» پرهیز کنید یا اگر نوشتید، در بازنویسی حذفش کنید. وجود چنین قیدی هیچ کارکردی ندارد مگر ارائه سند بی‌اطلاعی داستان‌نویس از اصول اولیه و البته عدم تسلطش بر امکانات زبان. اگر شخصیت خود را برای خواننده درست پرداخته و درست مشخص کرده‌باشیم چگونه تجربه‌ای را از سر می‌گذراند و کلمات گفت‌وگو را هم فکرشده و سنجیده انتخاب کرده‌باشیم، خواننده نیازی به این قیدها ندارد و نوشتن‌شان جز احمق‌ فرض کردن خواننده یا خودمان دستاوردی نخواهد داشت.
«درست شنیدم هما؟ دیگر نمی‌خواهی مرا ببینی؟»
به نظرتان واقعا لازم است اول این جمله بنویسیم گوینده با چه حسی آن را به زبان آورده‌است؟



عجایب / فولادزره
فولادزره نام یک دیو به صورت یک عفریت بزرگ شاخدار در داستان امیر ارسلان نامدار است. امیرارسلان نامدار یکی از داستان‌های تخیلی ـ بومی فارسی نوشته محمدعلی نقیب‌الممالک در زمان قاجار است. نقیب‌الممالک احتمالا این نام را از یک نثر حماسی قدیمی‌تر فارسی به نام رموز حمزه گرفته‌است. در این داستان، فولادزره در هوا گشت می‌زند و زنان زیبا را نشان کرده و می‌دزدد. این دیو در آغاز، سرکرده لشکر ملک خازن، شاه پریان و فرمانروای دشت زهرگیاه، بود. مادر فولادزره که جادوگری بسیار توانا بود تن و بدن فولادزره را به وسیله افسون و طلسمی، نسبت به همه سلاح‌ها آسیب‌ناپذیر ساخت به جز یک سلاح به نام شمشیر زمردنگار.
در پایان داستان، فولادزره و مادر او به دست امیرارسلان کشته می‌شوند.



ابزارک / جعبه‌ابزار فیلمنامه‌نویس
KITScenarist، نرم‌افزار بسیار جامع و مفیدی برای فیلمنامه‌نویسی و البته رمان‌نویسی است. در آن می‌توانید چند ایده و پروژه تعریف کنید، برای هر ایده سیناپس و خلاصه یک‌خطی و یک‌صفحه‌ای بنویسید، برای شخصیت‌های هر داستان پرونده بسازید، مکان‌های داستان‌تان را پردازش کنید، برای چیدمان صحنه‌ها و نقاط عطف از نمای عمومی کارت‌ها استفاده کنید و با رنگی کردن کارت‌ها نشان دهید در چه مرحله‌ای از کار هستید، باز هم می‌خواهید متن نهایی‌تان را در قالب یک فیلمنامه استاندارد پیکربندی کنید! واقعیت این است که اگر داستان‌نویسی هستید که به کارتان به دیده حرفه‌ای می‌نگرید، از چنین ابزاری بی‌نیاز نخواهید بود. اگر به زحمت و برنامه‌ریزی برای داستان نوشتن اعتقاد دارید، این ابزار بار بزرگی از روی دوشتان بر می‌دارد و داستان ساختاری منسجم‌تر می‌یابد. از همه بهتر این‌که رایگان است و برای لینوکس، مک، ویندوز و حتی گوشی تلفن همراه‌تان، چه اندروید باشد و چه آیفون، می‌توانید نسخه مناسب را رایگان دریافت کنید.


عطف / کتابی درباره عشق‌های نخستین
«سه‌داستان‌عاشقانه» کتابی است درباره عشق‌های نخستین. هر سه داستان کتاب درباره کسانی است که اتفاقی وارد زندگی یک خانواده می‌شوند، دل به دختری می‌سپارند و نهایتا روزگار آنها و عشق نخستین‌شان را از هم جدا می‌کند و در زمان پیری آنها ماجراهای جوانی‌شان را برای مخاطب شرح می‌دهند. داستان اول با نام «آسیا»، هم‌نام دختری است که پسری روسی در سفرش به آلمان به او دل‌می‌بازد. او از زندگی عجیب دختر باخبر شده و به او ابراز علاقه می‌کند اما نمی‌داند که نهایتا بعد از چند روز عشق و شیدایی روزگار چه چیزی را برای او مقدر کرده. «نخستین‌عشق» نام داستان دوم کتاب است. این داستان از عشق پسر 16ساله‌ای به یکی از همسایه‌هایشان می‌گوید، اما این عشق هم پایان نامنتظره دارد. داستان سوم که طولانی‌ترین داستان کتاب است و «آب‌های‌بهاری» نام دارد با بیماری پسر یک خانواده آغاز می‌شود. خواهر که در مواجهه با بیماری برادرش تنهاست به خیابان رفته و کمک می‌خواهد و اتفاقا یک توریست روسی برای کمک به خانواده وارد خانه می‌شود و این کمک همان و ماندن او در خانه برای مدتی طولانی همان!
ایوان تورگنیف، نویسنده این کتاب از مشهورترین و بهترین نویسندگان روسیه است که آثارش تاثیر زیادی بر نسلی از نویسندگان غربی گذاشت و داستان‌هایش در ذهن بسیاری از خوانندگان ماندگار شد. سه داستان این کتاب نیز از زیباترین و به‌یادماندنی‌ترین عاشقانه‌های ادبیات جهان است که ترجمه دقیق و استادانه عبدالحسین نوشین بر جذابیت آنها افزوده‌است. این سه داستان به‌طور مجزا نیز به چاپ رسیده‌اند.
چاپ سوم کتاب «سه‌داستان‌عاشقانه» نوشته‌ ایوان تورگنیف با ترجمه عبدالحسین نوشین را انتشارات هیرمند در سال 1395 منتشر کرده که ۳۵۰ صفحه دارد و به قیمت ۱۸هزار تومان به فروش می‌رسد.



بریده / مویه‌ای در باد

چهار زن سیاهپوش، تابوت بر دوش و بی‌بی قدم آویخته به کول دو زال دیگر، پشت سر آنها، از میدان گذشتند. هنگام را پشت سر گذاشتند و سینه به سینه باد غباری، در دل صحرا، پشت حلقه سرابی فرو رفتند. سیاهی جامه‌هایشان بر‌زمینه  زمینی که آفتاب رنگش را پرانده‌بود، سکوتشان، پاهای فرتوتی که انگار بر خاک ساییده نمی‌شدند و بر هوا گام بر‌می‌داشتند، وهمی بود از آنِ برهوت پیرامون هنگام: ازلی و برای همیشه ظهرهای عطشانش. کاروان در مسیری که روزی روزگاری، اسکندر و سربازانش به جست‌وجوی آب، همه سراب‌هایش را نوشیده‌بودند، آنقدر پیش رفت تا به بلورزار رسید. مویه‌ای در باد بود و باد، ملتهب در چادر و قبای زن‌ها می‌افتاد و صدایی دلشوره‌آور برمی‌انگیخت. سیاهپوشان خدیو را دوردورها دیدند که روی سنگی نشسته‌بود. تابوت را زمین گذاشتند و بی آن‌که پشت سرشان را نگاه کنند بازگشتند. خدیو، سراپا نمک زده، منتظر ماند تا صحرا پرهيب مواج آنها را در خود حل کند، آنگاه تابوت را بر گرده‌اش کشید و به اعماق نمکستان کشاند. آنجا، میان برقابرق جنونی، گوری از پیش آماده ساخته‌بود…
از داستان «هنگام»، کتاب «هشتمین روز زمین»، شهریار مندنی‌پور، نشر نیلوفر