جومپا لاهیری در داستان «این خانه متبرك» فضای مذهب در جامعه آمریکا را توصیف میکند
ایــن خــانـــــه مـتـفــاوت
زینب مرتضاییفرد نویسنده
بارها در همین صفحه نوشتهایم كه اغلب نویسندههای بزرگ جهان تا همیشه در زادگاهشان ماندهاند و نوشتن از فضایی كه در آن رشد كردهاند به آنها كمك كرده تا شاهكارهایشان را خلق كنند، اما از این هم نوشتهایم كه معدود نویسندگانی هم در مهاجرت درخشیدهاند. این اتفاق در جهان امروز و با توجه به مهاجرتها و نابسامانیهای انسان مدرن، ظاهرا روزبهروز در حال پررنگتر شدن است و به نظر میرسد قرار است مدام با نویسندههای بیشتری روبهرو شویم كه دور از وطن زندگی میكنند، اما میتوانند سركشی كلماتشان را در سایه تجربه زیست در یك جهان جدید -فارغ از خوبیها و بدیهایش -به داستانهایی بدل كنند خواندنی.
جومپا لاهیری هندیتبار یكی از همین نویسندههاست. تجربه سالها زندگی در آمریكا را دارد و حتی در جایگاه مشاور فرهنگی اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریكا هم فعالیت كرده است، اما واقعیت این است مانند هر نویسنده بزرگ دیگری حتی اگر فعالیتهای سیاسی رسمی هم داشته باشد - كه نداشته - باز هم این آثار اوست كه دربارهاش تصمیم میگیرد و دیدگاهها را نسبت به او شكل میدهد.
لاهیری با نخستین اثرش، مجموعه داستان مترجم دردها (۱۹۹۹)، برنده جایزه ادبی پولیتزر در سال ۲۰۰۰ شد. همچنین نخستین رمان او به نام همنام (۲۰۰۳) در ساخت فیلمی به همین نام در سال ۲۰۰۷ مورد اقتباس قرار گرفت.
پدر و مادر لاهیری از مهاجران هندی (بنگالی) بودند كه از كلكته به لندن مهاجرت كرده بودند. پدر جومپا كتابدار دانشگاه بود. او در لندن به دنیا آمد، وقتی سه ساله بود به آمریكا مهاجرت كردند و به این ترتیب جومپا در رودآیلند آمریكا بزرگ شد. مادر جومپا علاقهمند بود فرزندانش با فرهنگ بنگالی بهخوبی آشنا باشند، از همین رو آنها اغلب برای دیدن اقوامشان به كلكته میرفتند. اتفاقی كه تاثیر آن در داستانهای لاهیری بهخوبی مشهود است و نوشتههایش را به آثاری متفاوت بدل میكند.
لاهیری به كالج برنارد رفت و مدرك لیسانس در رشته ادبیات انگلیسی را سال ۱۹۸۹ دریافت كرد. پس از آن به دانشگاه بوستون رفت و سه مدرك فوقلیسانس در رشتههای زبان انگلیسی، نگارش خلاقانه و ادبیات تطبیقی و نیز مدرك دكترا در رشته مطالعات رنسانس را از این دانشگاه دریافت كرد.
لاهیری سال ۲۰۰۱ با آلبرتو ووروولیاس ــ بوش روزنامهنگار ازدواج كرد. آنها دارای دو فرزند به نامهای اكتاویو و نور هستند و تا چند سال پیش در بروكلین زندگی میكردند. این نویسنده البته حالا در آمریكا زندگی نمیكند. چند سالی است به ایتالیا آمده و آنقدر نویسنده جسوری است كه اولین كتابش را به زبان ایتالیایی نوشته است.
لاهیریخوانی در ایران
همه كتابهای لاهیری شامل مترجم دردها، همنام و خاك غریب در ایران به زبان فارسی ترجمه و منتشر شدهاند. ترجمه همه این آثار را امیرمهدی حقیقت انجام داده و برخی از این آثار را مترجمان دیگری نیز از جمله مژده دقیقی، فریده اشرفی، زهره خلیلی و گیتا گركانی هم ترجمه كردهاند.
جدیدترین كتاب لاهیری به نام «جایی كه هستم»، بهتازگی از زبان ایتالیایی به فارسی توسط نشر كتاب تداعی ترجمه و چاپ شده است. كتابی كه مخاطب میماند تفاوتها را بگذارد پای ترجمه كتاب یا لاهیری كه این بار به زبانی تازه نوشته و در فضایی خیلی متفاوت از دیگر نوشتههایش پیش رفتهاست. با این حال از آنجا كه ما در ایران قانون درست و حسابی در عرصه ترجمه نداریم، میتوانیم منتظر بمانیم ترجمههای دیگری هم از این كتاب بیاید و دربارهاش روشنتر تصمیمگیری كنیم! البته با همین ترجمه هم بهزودی درباره این رمان خواهیم نوشت.
جهان داستانی خانم جومپا
لاهیری از كودكی فرهنگهای مختلفی تجربه و همین هم، تفاوتها را در ذهن او پررنگ میكند. میتوان این تفاوتها و تضادها را در داستانهایش خوب و دقیق تماشا كرد و دید چگونه فرهنگهای مختلف در مواجهه با هم به چالشها و آشتیهای مختلفی میرسند و آنها را پشت سر میگذارند. یكی از جالبترین داستانهای لاهیری در زمینه این تضادها «این خانه متبرك» نام دارد، داستانی كه با ترجمهای فوقالعاده خوب و خوشخوان میتوان آن را در مجموعه مترجم دردها با ترجمه امیرمهدی حقیقت خواند. یك داستان خطی با روایتی ساده و خلوت كه البته لایههای بسیاری دارد و میرود سراغ موضوع مهم اختلاف عقیده آن هم از نوع دینیاش! این را هم بگوییم كه همه داستانهای مجموعه روایتهایی همینقدر ساده دارند و شخصیتهای همهشان هندی هستند. داستانها یا در آمریكا اتفاق میافتد یا در كلكته و هندوستان. هندیهایی كه در هندوستان، در فقر و فلاكت و سختی زندگی میكنند و هندیهایی كه به آمریكا مهاجرت كردهاند.
در این داستان با یك زن و شوهر مهاجر روبهروییم، هر دو از هند به آمریكا آمدهاند، یكی در كودكی و دیگری در بزرگسالی، درس میخوانند و روزگار میگذرانند. توینكل كه بزرگ شده آمریكاست، بدون توجه به عقاید مذهبی همسرش، زندگی را جور دیگری میبیند و همین برای آنها مشكلساز میشود. آنها در خانه تازهای مستقر شدهاند كه قبلا ساكنانی مسیحی داشته، هر روز زن نشانههایی از مسیحیت و دین ساكنان سابق خانه یافته و با آغوشی باز با آن برخورد و هر روز مرد تلاش میكند این نشانهها را از زندگیشان و خانهای كه در آن مستقر هستند، حذف كند. اما این خانه متبرك نشانههایش تمامی ندارد، هر روز از گوشهای چیزی پیدا میشود و آخر كار هم میرسد به مجسمهای بزرگ از مسیح.
آنچه لاهیری در این داستان نشانه میرود جدای از تفاوت مواجهه زن و مرد مهاجر با این نشانهها برمیگردد به اینكه او آمریكا را برخلاف تصورهای رایج در جهان كشوری میبیند با مردمی مذهبی و حتی یك گام جلوتر رفته و نشان میدهد مساله بخش عمدهای از جامعه آمریكا نه فقط دین، بلكه خرافات دینی است. خرافاتی كه از در و دیوار خانه هر آمریكایی بالا میرود و بر سكنات مختلف زندگی و تصمیمگیریهایش تاثیر مستقیم میگذارد.
مهاجران هم با دیدگاههای دینی خود وارد این خانه میشوند. خانه بزرگی به نام آمریكا كه ظاهرا چه گارد بستهای داشته باشند و چه باز، خواهناخواه در فضایی قرار میگیرند كه گویی راه فرار ندارند. بالاخره آمریكا با آدمهای رنگارنگ از فرهنگهای مختلف وامیداردشان كه فرهنگ مقابل را حتی از سر اجبار هم كه شده بپذیرند و به آن تن دهند. اتفاقی كه برای مرد داستان هم در اجباری كه پیش رویش قرار میگیرد، رخ میدهد.
جومپا لاهیری هندیتبار یكی از همین نویسندههاست. تجربه سالها زندگی در آمریكا را دارد و حتی در جایگاه مشاور فرهنگی اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریكا هم فعالیت كرده است، اما واقعیت این است مانند هر نویسنده بزرگ دیگری حتی اگر فعالیتهای سیاسی رسمی هم داشته باشد - كه نداشته - باز هم این آثار اوست كه دربارهاش تصمیم میگیرد و دیدگاهها را نسبت به او شكل میدهد.
لاهیری با نخستین اثرش، مجموعه داستان مترجم دردها (۱۹۹۹)، برنده جایزه ادبی پولیتزر در سال ۲۰۰۰ شد. همچنین نخستین رمان او به نام همنام (۲۰۰۳) در ساخت فیلمی به همین نام در سال ۲۰۰۷ مورد اقتباس قرار گرفت.
پدر و مادر لاهیری از مهاجران هندی (بنگالی) بودند كه از كلكته به لندن مهاجرت كرده بودند. پدر جومپا كتابدار دانشگاه بود. او در لندن به دنیا آمد، وقتی سه ساله بود به آمریكا مهاجرت كردند و به این ترتیب جومپا در رودآیلند آمریكا بزرگ شد. مادر جومپا علاقهمند بود فرزندانش با فرهنگ بنگالی بهخوبی آشنا باشند، از همین رو آنها اغلب برای دیدن اقوامشان به كلكته میرفتند. اتفاقی كه تاثیر آن در داستانهای لاهیری بهخوبی مشهود است و نوشتههایش را به آثاری متفاوت بدل میكند.
لاهیری به كالج برنارد رفت و مدرك لیسانس در رشته ادبیات انگلیسی را سال ۱۹۸۹ دریافت كرد. پس از آن به دانشگاه بوستون رفت و سه مدرك فوقلیسانس در رشتههای زبان انگلیسی، نگارش خلاقانه و ادبیات تطبیقی و نیز مدرك دكترا در رشته مطالعات رنسانس را از این دانشگاه دریافت كرد.
لاهیری سال ۲۰۰۱ با آلبرتو ووروولیاس ــ بوش روزنامهنگار ازدواج كرد. آنها دارای دو فرزند به نامهای اكتاویو و نور هستند و تا چند سال پیش در بروكلین زندگی میكردند. این نویسنده البته حالا در آمریكا زندگی نمیكند. چند سالی است به ایتالیا آمده و آنقدر نویسنده جسوری است كه اولین كتابش را به زبان ایتالیایی نوشته است.
لاهیریخوانی در ایران
همه كتابهای لاهیری شامل مترجم دردها، همنام و خاك غریب در ایران به زبان فارسی ترجمه و منتشر شدهاند. ترجمه همه این آثار را امیرمهدی حقیقت انجام داده و برخی از این آثار را مترجمان دیگری نیز از جمله مژده دقیقی، فریده اشرفی، زهره خلیلی و گیتا گركانی هم ترجمه كردهاند.
جدیدترین كتاب لاهیری به نام «جایی كه هستم»، بهتازگی از زبان ایتالیایی به فارسی توسط نشر كتاب تداعی ترجمه و چاپ شده است. كتابی كه مخاطب میماند تفاوتها را بگذارد پای ترجمه كتاب یا لاهیری كه این بار به زبانی تازه نوشته و در فضایی خیلی متفاوت از دیگر نوشتههایش پیش رفتهاست. با این حال از آنجا كه ما در ایران قانون درست و حسابی در عرصه ترجمه نداریم، میتوانیم منتظر بمانیم ترجمههای دیگری هم از این كتاب بیاید و دربارهاش روشنتر تصمیمگیری كنیم! البته با همین ترجمه هم بهزودی درباره این رمان خواهیم نوشت.
جهان داستانی خانم جومپا
لاهیری از كودكی فرهنگهای مختلفی تجربه و همین هم، تفاوتها را در ذهن او پررنگ میكند. میتوان این تفاوتها و تضادها را در داستانهایش خوب و دقیق تماشا كرد و دید چگونه فرهنگهای مختلف در مواجهه با هم به چالشها و آشتیهای مختلفی میرسند و آنها را پشت سر میگذارند. یكی از جالبترین داستانهای لاهیری در زمینه این تضادها «این خانه متبرك» نام دارد، داستانی كه با ترجمهای فوقالعاده خوب و خوشخوان میتوان آن را در مجموعه مترجم دردها با ترجمه امیرمهدی حقیقت خواند. یك داستان خطی با روایتی ساده و خلوت كه البته لایههای بسیاری دارد و میرود سراغ موضوع مهم اختلاف عقیده آن هم از نوع دینیاش! این را هم بگوییم كه همه داستانهای مجموعه روایتهایی همینقدر ساده دارند و شخصیتهای همهشان هندی هستند. داستانها یا در آمریكا اتفاق میافتد یا در كلكته و هندوستان. هندیهایی كه در هندوستان، در فقر و فلاكت و سختی زندگی میكنند و هندیهایی كه به آمریكا مهاجرت كردهاند.
در این داستان با یك زن و شوهر مهاجر روبهروییم، هر دو از هند به آمریكا آمدهاند، یكی در كودكی و دیگری در بزرگسالی، درس میخوانند و روزگار میگذرانند. توینكل كه بزرگ شده آمریكاست، بدون توجه به عقاید مذهبی همسرش، زندگی را جور دیگری میبیند و همین برای آنها مشكلساز میشود. آنها در خانه تازهای مستقر شدهاند كه قبلا ساكنانی مسیحی داشته، هر روز زن نشانههایی از مسیحیت و دین ساكنان سابق خانه یافته و با آغوشی باز با آن برخورد و هر روز مرد تلاش میكند این نشانهها را از زندگیشان و خانهای كه در آن مستقر هستند، حذف كند. اما این خانه متبرك نشانههایش تمامی ندارد، هر روز از گوشهای چیزی پیدا میشود و آخر كار هم میرسد به مجسمهای بزرگ از مسیح.
آنچه لاهیری در این داستان نشانه میرود جدای از تفاوت مواجهه زن و مرد مهاجر با این نشانهها برمیگردد به اینكه او آمریكا را برخلاف تصورهای رایج در جهان كشوری میبیند با مردمی مذهبی و حتی یك گام جلوتر رفته و نشان میدهد مساله بخش عمدهای از جامعه آمریكا نه فقط دین، بلكه خرافات دینی است. خرافاتی كه از در و دیوار خانه هر آمریكایی بالا میرود و بر سكنات مختلف زندگی و تصمیمگیریهایش تاثیر مستقیم میگذارد.
مهاجران هم با دیدگاههای دینی خود وارد این خانه میشوند. خانه بزرگی به نام آمریكا كه ظاهرا چه گارد بستهای داشته باشند و چه باز، خواهناخواه در فضایی قرار میگیرند كه گویی راه فرار ندارند. بالاخره آمریكا با آدمهای رنگارنگ از فرهنگهای مختلف وامیداردشان كه فرهنگ مقابل را حتی از سر اجبار هم كه شده بپذیرند و به آن تن دهند. اتفاقی كه برای مرد داستان هم در اجباری كه پیش رویش قرار میگیرد، رخ میدهد.