پهلوان عباس نمی‌میرد

عباس جوانمرد، بازیگر، كارگردان، نویسنده و پژوهشگر برجسته تئاتر در 92 سالگی درگذشت

پهلوان عباس نمی‌میرد

مرگ عباس جوانمرد، تلنگر و تاكید بر دریغ و حسرتی دیگر است؛ او حق بزرگی به گردن تئاتر ایران داشت و با تشكیل گروه هنر ملی در سال‌های میانه دهه 30 (سال‌های 34 و 35)، راه‌اندازی سازمان تئاترهای تلویزیونی در اواخر همان دهه و تحقیقات و پژوهش‌های موثر و راهگشا در تئاتر ایران و اروپا، نقش به‌سزایی در قوام و رشد هنر نمایش در كشور ایفا كرد. به‌جز اینها و تربیت شاگردانی شایسته كه خود سال‌ها بعد به استادانی تبدیل شدند، نمایش‌های مهمی را چه در قالب اجرای صحنه‌ای و چه در قالب تله‌تئاترهای زنده تلویزیونی، كارگردانی كرد. ضمن این‌كه جوانمرد كه دانش‌آموخته بازیگری در هنرستان هنرپیشگی بود و دوره‌های كارگردانی و بازیگری را هم در دانشگاه تهران و تحت تعلیم پروفسور دیویدسون گذرانده بود، بازیگر قابلی هم بود و در آثار مختلفی به عنوان بازیگر خوش درخشید، به‌ویژه در نمایش «پهلوان اكبر می‌میرد»، نوشته بهرام بیضایی كه خود جوانمرد علاوه‌بر بازی در نقش پهلوان اكبر، كارگردانی كار را هم به عهده داشت.


جوانمردی پهلوان اكبر
در بخشی از نمایشنامه پهلوان اكبر می‌میرد، مادری در سقاخانه نذر، نیاز و زاری می‌كند و از خدا می‌خواهد پسر جوانش پهلوان حیدر، در مسابقه كشتی با پهلوان اكبر، زنده و سربلند بیرون بیاید. اما خودش هم می‌داند كه امیدی به این خواسته نیست و پهلوان اكبر كه مشهورترین و قدرتمندترین پهلوان شهر است و مادران بسیاری را در كشتی عزادار كرده، حریفی نیست كه به پهلوان جوان و گمنامی چون پسر او ببازد. صحنه‌های مقابله مادر و پهلوان اكبر، یكی از مهم‌ترین بخش‌های نمایشنامه بیضایی است و پهلوان اكبر بدون این‌كه به مادر بگوید كیست، به او قوت قلب و دلگرمی می‌دهد كه در مسابقه كشتی، پهلوان اكبر بازنده میدان خواهد بود.
نحوه طرح موضوع، یكی از قوت‌های درام این نمایشنامه است. مادر: پس شما آقا، داشتین اشك ریختن این مادر پیر رو تماشا می‌كردین؟ پهلوان: كور شه چشمی كه بتونه اشك بندگون خدا رو ببینه، مادر گفتیم كمكی بهت بكنیم. مادر: چه كمكی آقا؟ پهلوان: هرچی از ما ساخته باشه، اگر كسی سنگی جلوی پات انداخته بگو مادر. مادر: دیگه از دست ما بیرونه، با خداست. پهلوان: شاید ما رو هم خدا رسونده باشه.
در ادامه مادر، از وضعیت پسرش حیدر می‌گوید و این‌كه پهلوانی جویای نام است و فقط در صورت شكست پهلوان اكبر می‌تواند به مقام و منصبی برسد و پدر دختر موردعلاقه‌اش به خواستگاری‌اش پاسخ مثبت خواهد داد. بعد از این هم، ترس و نگرانی مادر از ویژگی‌های پهلوان اكبر، چالش دراماتیك اثر را بیشتر می‌كند: «گفتن تن پهلوون اكبر از آهنه، دلش از سنگ، نفسش خونه‌‌ خراب كنه، بازوهاش خونمون برانداز! گفت تا چشم به‌هم بزنی، پیش از اون‌كه بگی به امید خدا، حریفش رو جفت خاك می‌كنه...»
اما پهلوان اكبر، حرف‌هایی می‌زند كه مادر را به حاجت‌روایی امیدوار می‌كند: «به همین زودی پهلوون اكبر می‌میره! ... خیلی وقته كه یه چیزی مثل سایه پشت سرشه، شاید یه مرد، شاید بهش پول دادن، هزار، 2000، 5000 اشرفی طلا!»
پهلوان اكبر می‌میرد، نمایشنامه‌ای خواندنی است و مخاطب را تا پایان با خود همراه می‌كند و خواننده نمی‌تواند نگرانی خودش را از سرنوشت پهلوان اكبر، پهلوان حیدر و البته نگرانی‌های مادر پنهان كند. حالا تصور كنید این نمایشنامه با چنین ظرفیتی با نگاه و كارگردانی عباس جوانمرد و البته بازی او به نقش پهلوان اكبر چه جذابیت‌هایی كه برای تماشا نداشت و چقدر خوش به حال آن تماشاگرانی بود كه این نمایش را در پاییز سال 44، در تماشاخانه سنگلج (تالار 25 شهریور آن زمان) روی صحنه دیدند. راستی! چه همخوانی جالبی هم دارد، نام فامیلی جوانمرد و خصلت فتوت پهلوان اكبر.
نقش مادر نمایش را چه كسی بازی می‌كرد؟ رقیه چهره‌آزاد كه سال‌ها بعد با بازی در فیلم «مادر» ساخته علی حاتمی، ماندگارترین و درخشان‌ترین شمایل مادر در سینمای ایران را به نام خود ثبت كرد. نقش پهلوان حیدر را هم عنایت بخشی بازی می‌كرد. دیگر بازیگران نمایش هم عبارت بودند از: حسین كسبیان، پرویز فنی‌زاده، حسن خیاط‌باشی، جمشید لایق، نصرت پرتوی، پری امیرحمزه، فیروز بهجت‌محمدی، كامران نوزاد.
پهلوان اكبر می‌میرد كه نخستین نمایشنامه بیضایی است، چندان نشانی از سبك و امضای ویژه او ندارد، تحت‌تاثیر داش‌آكل صادق هدایت است و با نگاهی به قصه جوانمردی پوریای ولی نوشته شده؛ بیضایی حتی در بخشی از نمایشنامه هم به این بهره‌برداری، ارجاع می‌دهد و شخصیت پیر در گفت‌و‌گویی كه با پهلوان اكبر دارد، به این موضوع اشاره می‌كند: «می‌گن سرورم پوریای ولی در هندوستان دیده بود مادری برای پسرش نذر كرده. سرورم با اون پهلوون قرار كشتی داشت. دل سرورم آگاه بود؛ دونست اونچه كه ضعیفه می‌كنه برای دشمن و فیروزی پسرش می‌كنه... گفت غم مخور كه مرادت حاصل است. فردا وسط كشتی خودش رو زمین زد.»
یكی دیگر از نكته‌های مهم و قابل اشاره این است كه بیضایی معمولا رسم نداشت و ندارد كه اجرای نمایشنامه‌هایش را به دیگران بسپارد. دست‌‌كم اول خودش نمایشنامه‌هایش را با بهترین كیفیت روی صحنه می‌برد و بعدها دیگرانی اجازه این كار را پیدا می‌كنند. اما عباس جوانمرد یك استثناء در این زمینه بود و جوانمرد به‌جز پهلوان اكبر می‌میرد، نمایشنامه‌های «قصه ماه پنهان» و «غروب در دیاری غریب»، از دیگر نوشته‌های بیضایی را هم روی صحنه برد.
جوانمرد به‌جز بیضایی با نویسنده‌های دیگری هم همكاری داشت و آثاری از آنها را كارگردانی كرد: «افعی طلایی» و «بلبل سرگشته» هر دو نوشته علی نصیریان، «شهر آفتاب مهتاب» و «قصه طلسم حریر و ماهیگیر» هر دو نوشته علی حاتمی، «مرگ در پاییز» (سه پرده كار در قالب سه تله‌تئاتر محاق، مسافران و مرگ در پاییز) نوشته اكبر رادی.
جوانمرد با این‌كه گروه هنر ملی را همراه دوستانش بنیان گذاشت و بیشتر تاكید بر اجرای نمایش‌هایی ایرانی داشتند، اما از ادبیات نمایشی جهان هم غافل نبود و آثاری چون؛ آن‌كه می‌گوید آری، آن‌كه می‌گوید نه (برتولت برشت)، همه پسران من (آرتور میلر) و موش‌ها و آدم‌ها (جان اشتاین‌بك) را در تئاتر كارگردانی كرد.
چراغ اول تله‌تئاتر
این سال‌های اخیر را نبینید كه تله‌تئاتر ارج و قربش را از دست داده و كسی از آن یادی نمی‌كند. در سال‌های خیلی دور، خیلی دورتر از دوران اوج و موفقیت تله‌تئاتر در تلویزیون؛ در دهه‌های 60 و 70، یعنی دهه‌های 30 و 40، تله‌تئاترهای درخشانی در تلویزیون اجرا می‌شد، آن هم نه به صورت ضبط و تدوین شده، بلكه به دلیل نبود سیستم ضبط، نمایش‌های تلویزیونی به‌صورت زنده پخش می‌شد. بنابراین اجرای چنین نمایش‌هایی، به بازیگران و عوامل فنی مسلط و كاربلدی نیاز داشت و مانند خود تئاتر، همه‌چیز كاملا زنده و پویا بود و این حس ناب در لحظه به تماشاگران تلویزیون هم منتقل می‌شد. در عین حال جای كوچك‌ترین خطایی هم نبود. عباس جوانمرد یكی از افرادی بود كه اولین گام را در این زمینه برداشت و اولین تله‌تئاتر تلویزیون ملی ایران را كارگردانی كرد. او در سال 39 سازمان تئاترهای تلویزیون را در قالب شش گروه تئاتری به سرپرستی خودش، عزت‌ا... انتظامی، علی نصیریان، جعفر والی، موحد دیلمقانی و ركن‌الدین خسروی تاسیس كرد و اتفاقات خوبی را در این زمینه رقم زد. تله‌تئاتر «ناقالدی» به نویسندگی بهزاد فراهانی، یكی از مهم‌ترین نمایش‌های تلویزیونی بود كه جوانمرد كارگردانی كرد.
دارای اخلاق آرتیستی
عباس جوانمرد به‌جز بازی و كارگردانی و كارهای مثبت و تعیین‌كننده در عرصه تله‌تئاتر، پژوهشگر مهمی در حوزه نمایش بود و در زمینه تئاتر ایران و اروپا، پژوهش‌های راهگشایی داشت. او همچنین در تعزیه هم دست به پژوهش و تالیف زد. تكلمه‌ای بر تعزیه و نمایش ملی و تئاتر، هویت و نمایش ملی، از جمله كتاب‌های جوانمرد است.
او در یكی از مصاحبه‌هایش گفته بود: «هنرمند اگر اخلاق آرتیستی نداشته باشد، بهتر است خود را هنرمند نداند. ما صدها نفر داشتیم كه از جهان پهلوان تختی مدال‌های بیشتری گرفتند. اما كسی كه تا ابد نامش به نیكی برده می‌شود غلامرضا تختی است.»