مروری بر رمان «من برمیگردم» كه در آن یكی از مفاهیم شیعی نهفته است
بازگشتی هست!
وحید اسماعیلی روزنامهنگار
خداوند در كتابش آنجا كه ماجرای قیامت و انسانهایی را كه از اعمال خود پشیمان شدهاند بازگو میكند، كه خطاب به خداوند میگویند اگر به ما مهلتی دوباره بدهی و به جهان بازگردیم اعمالمان را اصلاح میكنیم میفرماید: اگر این فرصت برایتان فراهم شود بازهم دست به همان كارهای پیشین میزنید و تغییری در رفتار خود ایجاد نمیكنید. «بازگشت» ماجرای پیچیدهای است. ماجرایی است كه نوعی آغاز در آن است و شاید این آغاز فقط نصیب كسانی میشود كه قبل از رفتن هم در حال ساختن بودند و بازگشتشان هم در واقع فرصتی است برای ادامه دادن همان مسیر و طریق! شاید بتوان گفت كه بازگشت به كسی تعلق میگیرد كه خرابی بهبار نیاورده باشد و این همان امتحان بزرگ و شاید اساسیترین پیچ هستی باشد كه بر سر راه انسانها قرار گرفته باشد كه فرصتها در اختیار كسانی قرار میگیرد كه مسیری را طی میكردند. هرچند اینها همه فرضیات و حدسیات است، ولی مقوله بازگشت از دیرباز در گفتمان دینی ما وجود داشته و از آن با عبارت «رجعت» یاد
میشده است.
فاطمه دولتی در رمانش قصه بازگشت را طرح كرده، بازگشتی كه به اعتقاد شیعیان امری مسلم است و در زمان ظهور امام دوازدهم(عج) به وقوع خواهد پیوست. بازگشتی كه ویژه اصحاب خاص و یاران ناب این امام از نظر غایب است و تردیدی در آن وقوع آن نیست و اختلافها شاید بر سر چند و چون آن است. دولتی در قصهای كه یك پای آن در تاریخ است سراغ زنانی میرود كه بازگشت یا رجعت به آنها وعده داده شده و از رجعتكنندگانند.
رمان «من برمیگردم» در روزگار هارونالرشید عباسی میگذرد. دست او به خون امام هفتم آلوده است و همسرش حالا باورش را علنی كرده و مورد خشم خلیفه عباسی قرار گرفته است، زنی كه دل در گرو محبت فرزندان رسولخدا(ص) و امیرالمومنین علی(ع) دارد و بعد از شنیدن وعده امام صادق(ع) درباره خودش مسیرش را جدا میكند و آشكارا محبتش را ابراز میكند، عقیده و باوری كه جرم آن سنگین است و حالا در خانه خلیفه عباسی جوانههای آن دیده میشود.
این رمان قصه یك شبانهروز همسر هارون است كه در طول این شب تا سحر قصه زنانی را میشنود كه پا از زمانه خود فراتر گذاشتند و طول تاریخ را پیموده و در انتظار بازگشت نشسته تا مسیر خود را ادامه دهند. رمانی كه فراز و فرود چندانی در آن شاهد نیستیم و فقط قصههایی كه از زبان شخصیت ثانی بازگو میشود گاهی افت و خیزی به قصه میدهد، ولی بستر اصلی داستان فراز و فرود چندانی ندارد كه شاید در اواسط كتاب حوصله خواننده بابت یكنواخت بودن روایتها سرریز شود و نتواند كتاب را ادامه دهد، ولی فضاسازی و تعلیق كلی قصه به شكلی است كه خواننده را دنبال خود میكشد.
«یك هفته پیش من مُردم...» این جمله آغازین این كتاب است كه به قدر كافی میتواند تعلیق داشته باشد و خواننده را در این موقعیت قرار دهد كه با یك راوی مُرده روبهرو باشد و قصه و اتفاقات را از زبان او بشنود. اما این تمام تمهیدی نیست كه دولتی بهكار بسته و در ادامه میبینیم كه این نیز در ادامه تكمیل فرآیند ایجاد گره در داستان است كه بهخوبی توانسته از آن در خدمت داستانش استفاده كند. دولتی سعی كرده با بهره بردن از فضاسازی و توصیف و پرداختن به جزئیات، كمبود مصالح داستانی و تاریخی را جبران كند و آنها را بپوشاند. او با این روش تلاش میكند آنجا را كه تاریخ حرفی نزده با قصه پر كند كه ظاهرا موفق شده و توانسته خلأهای تاریخی و روایی را با فضاسازی و قصهپردازی پر كند.
یكی از نقاط قوت این داستان زبان آن است. دولتی در این داستان با زبانی متناسب با موقعیت داستانی خواننده را با خود همراه میكند. ضرباهنگ داستان خواننده را با خود میكشد و سبب میشود بسیاری از دستاندازهای داستانی را متوجه نشود. این دست برتر كتاب است كه خواننده به خاطر ارتباطی كه از طریق زبان و ریتم با كار برقرار میكند برخی ضعفها را نادیده میگیرد و ماجرای بانوی اول قصر خلیفهعباسی را دنبال كند. اتفاقی كه بهعنوان مزیت اثر قابل شمارش است و نشان میدهد نویسنده میتواند با تسلط بر زبان خواننده را سرگرم كند و حواس او را از برخی كاستیها منحرف كند.
شرایط اجتماعی روزگار عباسیان در رمان بازتاب خوبی دارد هرچند جای كار بیشتری داشت و به نظر میرسد، میتوانست از آنها برای نشان دادن شرایط خفقان و جو حاكم بر زمانه بیشتر استفاده كند و حتی شاخه فرعی جذابی به داستانش اضافه كند، ولی احتمالا برای پرهیز از زیادهگویی دست به چنین كاری نزده، با این حال باز هم ما شاهد اوضاع اجتماعی روزگار در اثر هستیم. رمان بازگوكننده قصه شش زن است كه در احادیث، رجعتشان در عصر ظهور وعده داده شده و دولتی با زبان قصه آن را برای خواننده روایت كرده است.
میشده است.
فاطمه دولتی در رمانش قصه بازگشت را طرح كرده، بازگشتی كه به اعتقاد شیعیان امری مسلم است و در زمان ظهور امام دوازدهم(عج) به وقوع خواهد پیوست. بازگشتی كه ویژه اصحاب خاص و یاران ناب این امام از نظر غایب است و تردیدی در آن وقوع آن نیست و اختلافها شاید بر سر چند و چون آن است. دولتی در قصهای كه یك پای آن در تاریخ است سراغ زنانی میرود كه بازگشت یا رجعت به آنها وعده داده شده و از رجعتكنندگانند.
رمان «من برمیگردم» در روزگار هارونالرشید عباسی میگذرد. دست او به خون امام هفتم آلوده است و همسرش حالا باورش را علنی كرده و مورد خشم خلیفه عباسی قرار گرفته است، زنی كه دل در گرو محبت فرزندان رسولخدا(ص) و امیرالمومنین علی(ع) دارد و بعد از شنیدن وعده امام صادق(ع) درباره خودش مسیرش را جدا میكند و آشكارا محبتش را ابراز میكند، عقیده و باوری كه جرم آن سنگین است و حالا در خانه خلیفه عباسی جوانههای آن دیده میشود.
این رمان قصه یك شبانهروز همسر هارون است كه در طول این شب تا سحر قصه زنانی را میشنود كه پا از زمانه خود فراتر گذاشتند و طول تاریخ را پیموده و در انتظار بازگشت نشسته تا مسیر خود را ادامه دهند. رمانی كه فراز و فرود چندانی در آن شاهد نیستیم و فقط قصههایی كه از زبان شخصیت ثانی بازگو میشود گاهی افت و خیزی به قصه میدهد، ولی بستر اصلی داستان فراز و فرود چندانی ندارد كه شاید در اواسط كتاب حوصله خواننده بابت یكنواخت بودن روایتها سرریز شود و نتواند كتاب را ادامه دهد، ولی فضاسازی و تعلیق كلی قصه به شكلی است كه خواننده را دنبال خود میكشد.
«یك هفته پیش من مُردم...» این جمله آغازین این كتاب است كه به قدر كافی میتواند تعلیق داشته باشد و خواننده را در این موقعیت قرار دهد كه با یك راوی مُرده روبهرو باشد و قصه و اتفاقات را از زبان او بشنود. اما این تمام تمهیدی نیست كه دولتی بهكار بسته و در ادامه میبینیم كه این نیز در ادامه تكمیل فرآیند ایجاد گره در داستان است كه بهخوبی توانسته از آن در خدمت داستانش استفاده كند. دولتی سعی كرده با بهره بردن از فضاسازی و توصیف و پرداختن به جزئیات، كمبود مصالح داستانی و تاریخی را جبران كند و آنها را بپوشاند. او با این روش تلاش میكند آنجا را كه تاریخ حرفی نزده با قصه پر كند كه ظاهرا موفق شده و توانسته خلأهای تاریخی و روایی را با فضاسازی و قصهپردازی پر كند.
یكی از نقاط قوت این داستان زبان آن است. دولتی در این داستان با زبانی متناسب با موقعیت داستانی خواننده را با خود همراه میكند. ضرباهنگ داستان خواننده را با خود میكشد و سبب میشود بسیاری از دستاندازهای داستانی را متوجه نشود. این دست برتر كتاب است كه خواننده به خاطر ارتباطی كه از طریق زبان و ریتم با كار برقرار میكند برخی ضعفها را نادیده میگیرد و ماجرای بانوی اول قصر خلیفهعباسی را دنبال كند. اتفاقی كه بهعنوان مزیت اثر قابل شمارش است و نشان میدهد نویسنده میتواند با تسلط بر زبان خواننده را سرگرم كند و حواس او را از برخی كاستیها منحرف كند.
شرایط اجتماعی روزگار عباسیان در رمان بازتاب خوبی دارد هرچند جای كار بیشتری داشت و به نظر میرسد، میتوانست از آنها برای نشان دادن شرایط خفقان و جو حاكم بر زمانه بیشتر استفاده كند و حتی شاخه فرعی جذابی به داستانش اضافه كند، ولی احتمالا برای پرهیز از زیادهگویی دست به چنین كاری نزده، با این حال باز هم ما شاهد اوضاع اجتماعی روزگار در اثر هستیم. رمان بازگوكننده قصه شش زن است كه در احادیث، رجعتشان در عصر ظهور وعده داده شده و دولتی با زبان قصه آن را برای خواننده روایت كرده است.