نسخه Pdf

زندگــــی بدون پـــــایــــــان

اعضای بدن علیرضا پس از مرگ مغزی به چند بیمار نیازمند اهدا شد

زندگــــی بدون پـــــایــــــان

هلیا نصرتی تپش

47 سال بیشتر نداشت. هنوز آن‌قدر سن و سال نداشت كه دنیا را ترك كند. هنوز آن‌قدر جوان بود كه به زندگی ادامه دهد، اما تقدیر و خواست خداوندی به پایان همان 47 سال عمر بود. عمری كه البته تنها با مرگ علیرضا شهودی به خط پایان خود نرسید و با اهدای اعضای بدنش پس از مرگ، به جان‌های نیمه جان دیگر، فرصت زندگی دوباره بخشید. 
هنوز هم اعضای خانواده علیرضا از مرگ نابه‌هنگام او شوكه و حیرت‌زده هستند. باورشان نمی‌شود؛ از مردی كه تا مردادماه هنوز زنده بود و او را شاد و سرحال می‌دیدند، امروز فقط نام و یاد و خاطره‌ای مانده باشد. برایشان‌ سخت است عكس علیرضا را روی اعلامیه ترحیمش ببینند. 
وقتی حالش بد شد و او را به بیمارستانی در تهران بردند، مشخص شد علیرضا درگیر بیماری است كه سال‌هاست بعضی از اعضای خانواده‌اش هم با آن درگیر هستند، اما فرقش این بود كه علیرضا از بیماری‌اش خبر نداشت، اما برادر  و خواهرش می‌دانستند مبتلا به این بیماری هستند.
بیماری مرموز فشار خون
 عباس از زمانی تعریف می‌كند كه علیرضا را به بیمارستان بردند: «‌ما نمی‌دانستیم مشكل چیست و وقتی برادرم را به بیمارستان بردیم، گفتند بیمار شما سكته مغزی كرده است و به‌دلیل كمبود امكانات نمی‌توانیم او را در بیمارستان بستری كنیم. علیرضا فقط دو سه ساعت در آن بیمارستان بستری بود و بعد او را به بیمارستان سینا منتقل كردیم. علیرضا برادر كوچكم بود و همه نگرانش بودیم. خبر نداشتیم علیرضا هم مبتلا به فشار‌خون بود و بعد از معاینه پزشكان متوجه این موضوع شدیم. من و خواهرم هم مبتلا به این بیماری هستیم، اما با تشخیص به موقع پزشك، دارو مصرف می‌كنیم و مشكلی برای‌مان ایجاد نشده است، اما علیرضا چون نمی‌دانست فشار خون دارد، همین مساله باعث شده بود سكته مغزی كند.»
علیرضا را به بیمارستان سینا منتقل كردند تا زیرنظر پزشكان باشد. در بیمارستان، پزشكان پس از انجام آزمایش‌ها و گرفتن عكس‌های لازم، او را در بخش مراقبت‌های ویژه بستری كردند. تمام اهل خانه، نگران سلامت او بودند. لحظه‌شماری می‌كردند تا او بالاخره از تخت بیمارستان بلند شود و دوباره مثل قبل برود سراغ كار و زندگی‌اش. خبرگرفتن از وضعیت سلامتی علیرضا، ملاقاتی رفتن و صحبت كردن با پزشكان معالج بیمارستان، كار اعضای خانواده شده بود. همه به‌دنبال شنیدن حتی یك خبر كوچك خوب از طرف پزشكان بودند. 10 روز گذشت، اما علیرضا چشم باز نكرد، 
10 روز دیگر هم گذشت، باز هم خبری نشد و هیچ اتفاق مثبتی برای هوشیاری مرد جوان نیفتاد. وضعیت جسمی‌اش همانی بود كه 20 روز پیش پزشكان دیده بودند. 
هر روزی كه می‌گذشت، امید اعضای خانواده برای دوباره سرپا دیدن علیرضا كمرنگ‌تر می‌شد. 
10 روز دیگر هم صبر پیشه كردند تا شاید تقدیر خداوند طور دیگری رقم بخورد و علیرضا از تخت بیمارستان بلند شود. شب و روز پشت سر هم تكرار می‌شد، اعضای خانواده هر چه ذكر و دعا بود، به لب و زبان جاری كردند تا 10 روز سوم هم سپری شد و شد 30 روز كامل، اما باز هم اتفاق خوبی كه همه منتظرش بودند، نیفتاد. 
33 روز از زمان بستری شدن علیرضا گذشته بود و دیگر امید پزشكان برای برخاستن او از تخت به یاس تبدیل شده بود. دیگر زمان آن بود كه بحث اهدای عضو را مطرح كنند كه كار چندان ساده‌ای نبود:« به ما گفته شد كه اگر پدر و مادرمان راضی باشند، دیگر مشكلی برای اهدای عضو وجود ندارد. پدر و مادرم برای صبحت‌های همسرم ارزش قائل هستند و برای همین وقتی همسرم با آنها در مورد اهدای عضو صحبت كرد، به حرف‌هایش گوش كردند. او به آنها گفته بود اگر اعضای بدن علیرضا را اهدا كنند، ایثار و از خودگذشتگی كرده‌اند. فکر می‌کردم پدر و مادرم به این سادگی این مساله را نمی‌پذیرند، اما ناگهان راضی شدند كه برای خودم هم باورنكردنی بود. بعد از اعلام رضایت والدینم، با سایر اعضای خانواده به بیمارستان سینا رفتیم و با علیرضا كه در كما بود، خداحافظی كردیم. پس از خداحافظی دستگاه‌های پزشكی را جدا و او را به اتاق عمل بردند و نسوج، رگ‌ها، مغز استخوان، ریه و كبدش را اهدا كردند.»
عباس وسط‌های صحبتش بغض می‌كند. صحبت كردن در مورد داغ برادر برایش آسان نیست. كمی كه آرام می‌شود، ادامه می‌دهد:« باور كنید همین الان هم كه در مورد برادرم و مرگ او صحبت می‌كنم، احساس می‌كنم تمام استخوان‌های بدنم در حال خرد شدن هستند. با این‌كه تحمل این داغ برایم سخت است، اما پدر و مادرم عجیب آرامش دارند. تحمل مرگ فرزند برای هر خانواده و به خصوص والدین بسیار دشوار است، اما وقتی اعضای بدن او را اهدا كردند، آرامش درونی و بیرونی پدر و مادرم را حس می‌كنم. اهدای عضو، كاری بود كه آنها در ازای كسب رضایت خدا و نجات جان چند بیمار انجام دادند و خدا نیز آرامش را به قلب آنان هدیه كرد.»
دكتر ساناز دهقانی، مسوول واحد فراهم‌آوری اعضای پیوندی بیمارستان سینا در این باره گفت: با بخشش اعضای این خانواده و رضایت آنها، عمل پیوند اعضا انجام شد تا بیمارانی به ادامه زندگی امیدوار شوند.