قصه یخزدایی از بال هواپیما در روزهای سرد
کاپیتان علی صادقیروشن خلبان هواپیمای مسافربری
یک روز برفی بود و جبهه هوایی سرد تقریبا تمام کشور را فراگرفته بود. برای یک ماموریت اداری از تهران به مقصد شیراز قصد پرواز داشتم. با دلهره و اضطراب از احتمال لغو پرواز خود را به فرودگاه مهرآباد رساندم. هنوز هوا تاریک بود. برای دریافت کارتپرواز به کانتر مراجعه کردم. تا آن موقع همه چیز خوب پیش رفته و از تاخیر احتمالی هم خبری نبود.
به سالن ترانزیت رفتم و منتظر اعلام برای سوارشدن به هواپیما. بارش برف متوقف شده بود و اتوبوس پس از تکمیل ظرفیت به سمت هواپیما حرکت کرد. وارد هواپیما شدم و با کمک مهمانداران به سمت صندلی خود هدایت شدم.
در صندلی کناریام عاقلمردی کنار پنجره نشسته بود. معلوم بود با درخواست خودش کنار پنجره نشسته است. طبیعی است خیلی از مسافران معمولا مایلند کنار پنجره هواپیما بنشینند تا فارغ از دلهرهای که گاهی اوقات طی پرواز به آنها دست میدهد، امکان دیدن مناظر زیبا را داشته باشند. وقتی تقریبا همه مسافران وارد هواپیما شدند، خلبان پرواز پس از خوشآمد گویی اعلام کرد که به علت وجود برف و احتمال یخزدگی روی بالهای هواپیما، برای انجام عملیات یخزدایی باید به منطقه خاصی در فرودگاه برویم.
از پنجره به بیرون نگاه کردم و روی بال را دیدم. بارش برف متوقف شده بود و اثری هم از برف یا یخ روی بال دیده نمیشد. مردی که کنارم نشسته بود و معلوم بود گیج شده از من پرسید: شما اثری از یخ روی بال هواپیما میبینید؟
دوباره روی بال را نگاه کرده و گفتم: «گاهی اوقات در طول فصل سرما، لایه نازکی از یخ روی بال تشکیل میشود که شفاف بوده و از زاویه دید ما مسافران قابل تشخیص نیست. به نظر من خلبان این پرواز بهدرستی با توجه به احتمال وجود یخ، درخواست عملیات یخ زدایی را کرده است.»
اینبار پرسید: «به هر حال فصل سرماست و طبیعی است برف و باران ببارد. یک لایه نازک یخ چه مشکلی برای این هواپیمای غولپیکر ایجاد میکند؟»
برای ایشان توضیح دادم: «هواپیما برای بلندشدن از سطح زمین به یک نیروی بالابر نیاز دارد که این نیرو از انحنای روی بال بهوجود میآید، به این صورت که مسیری که هوا روی بال طی میکند به دلیل انحنای آن با مسیری که زیر بال طی میشود متفاوت خواهد بود و این باعث ایجاد اختلاف فشاری خواهد شد که برآیند آن نیرویی به سمت بالا تولید میکند. حالا اگر یخ یا برف روی بال تشکیل شود، مسیر هوا روی بالها دچار اغتشاش خواهد شد و درنتیجه نمیتواند نیروی لازم را برای برخاستن هواپیما ایجاد کند.»
اینبار که از چهرهاش معلوم بود از توضیحاتم قانع شده، پرسید: «معلوم است شما زیاد پرواز میکنید که با این نکات آشنایی دارید؛ میتوانم بپرسم شغلتان چیست؟»
با لبخند گفتم: «من خلبان هستم.»
حالا دیگر دلهرهای که ابتدا در چهرهاش دیده بودم تقریبا برطرف شده بود. خیالش راحت بود که همه چیز اصولی پیش میرود و جای نگرانی نیست. خودم را کامل معرفی کردم و سپس با بستن کمربند ایمنی با کنجکاوی و حالا دقیقتر، عملیات یخزدایی را که در حال انجام بود با هم تماشا کردیم و سعی میکردم سوالهای جالبش درباره دانش هوانوردی را پاسخ بدهم.