کوچ به‌ تهران کوچ از تهران

کوچ به‌ تهران کوچ از تهران

بلبشویی است در پایتخت؛ تاخت کرونا در شهر و ناتوانی در مدیریتش را بگذارید کنار که ادامه سیاست‌های یک دهه گذشته در شهر حالا آرام آرام نشانه‌هایش را به رخ شهروندانش می‌کشاند. سیاست‌هایی معطوف به گران‌تر کردن هزینه زندگی در شهر به سودای خلوت شدن تهران، به امید اینکه خروجی این تصمیم حتما که باید منجر به مهاجرت معکوس پایتخت نشینان باشد. امیدی که نه تنها نتیجه نداده که باعث افزایش جمعیت حاشیه‌نشینی تهران و آوار دیگر مشکلات به مدیریت شهری شده است. نه که فکر کنیم آمارهای منتشر شده از میزان حاشیه‌نشینی و افزایش آسیب‌های اجتماعی رای به شکست این سیاست‌ها داد که همچنان از سوی مدیریت شهری اصرار به ادامه سیاست گران‌شدن وجود دارد. آخرین نمونه‌اش رای به گرانی دوباره هزینه حمل و نقل شهری از سوی شورای شهر با این توجیه است که «حمل و نقل شهری هزینه‌بر است». پیش از این هم چنین نگاهی بر مدیریت شهری وجود داشت، از طرح اخذ عوارض از بزرگراه‌های شهری بگیرید تا طرح پیش فروش صندلی اتوبوس‌های شهری و پولی شدن عبور از تونل‌ها! سیاست‌هایی که در نگاه مسوولان باید به کوچ فقرا از تهران بینجامد و واقعیت آن است که به تورم مشکلات شهر انجامیده است.

 مهاجرت با وسوسه درآمد
توجیه ابتدایی  اتخاذ چنین نگاهی معطوف به مدیریت مهاجرت به تهران است به این مفهوم که هزینه زندگی در تهران باید آنقدر بالا باشد که رغبتی برای مهاجرت به آن به وجود نیاید. فرصت‌های شغلی بیشتر در پایتخت و درآمد بهتر در این شهر وسوسه اصلی مهاجرت به تهران بوده است. پیش از این مرکز آمار ایران گزارش داده بود که یک خانوار شهری در سال ۱۳۹۸ در استان تهران به طور متوسط  ۷۲ میلیون و ۷۱۷ هزار تومان هزینه کرده است، این در شرایطی است که متوسط هزینه‌ کل خالص سالانه‌ یک خانوار شهری غیر تهرانی ۴۷ میلیون و ۴۳۷ هزار تومان بوده است. همین آمار معیار اتخاذ سیاست مسوولانی است که باور دارند اینها هزینه‌های گزاف پایتخت‌نشینی است و شهروندان را ناچار به پرداخت آن می‌کنند. اما سوی دیگر این آمار مربوط به درآمدهاست، همانطور که هزینه پایتخت‌نشینی نسبت به دیگر شهرهای ایران تفاوت فاحشی دارد درآمدهای آن هم تقریبا به همین میزان بالاتر است. براساس  داده‌هایی که سازمان آمار ایران منتشر کرده متوسط درآمد خانوار در کل کشور در سال گذشته ۵۴ میلیون تومان بوده در حالی‌که متوسط درآمد خانوارهای تهرانی ۸۱ میلیون تومان بوده است.
 تفاخر به پایتخت‌نشینی
سال 95 داده‌های مرکز آمار ایران نشان می‌دهد تهران همچنان مقصد اولیه مهاجرین است و 25 درصد از کل مهاجرت‌های ایران با مقصد پایتخت صورت گرفته است. 25 درصدی که شامل ۵۱۷ هزار نفر در آن سال بوده است. این روند همچنان ادامه دارد و تعداد افرادی که هرسال به جمعیت تهران اضافه می‌شود بیشتر از تعداد افرادی است که تصمیم به ترک پایتخت می‌گیرند. این در حالی است که طی دوره دولت یازدهم و دوازدهم یعنی 8 سال اخیر مبلغ اجاره ماهانه، به‌علاوه‎ 3 درصد ودیعه‎ پرداختی برای اجاره‎ یک متر مربع زیربنای مسکونی در شهر تهران با افزایش 5/3 برابری از حدود ۱۶هزار تومان در بهار ۱۳۹۲ به حدود ۵۶هزار تومان در بهار ۱۳۹۹ رسیده است؛ مسکنی که بیش از 70درصد هزینه‌ها را در برمی‌گیرد. آمارهای رسمی هم خط فقر در پایتخت را چهار و نیم میلیون اعلام می‌کنند، اگرچه گزارش‌های غیر رسمی درآمد کمتر از شش میلیون در این کلانشهر را مساوی با قرارگیری در زیر خط فقر می‌دانند. پس چه عاملی است که همچنان افراد را مایل به حضور در پایتخت می‌کند؟ جعفربای، آسیب‌شناس اجتماعی معتقد است مولفه اقتصادی دلیل مهمی در مهاجرت به پایتخت است اما تنها دلیل نیست و به همین دلیل اتخاذ تصمیم با محوریت گران‌تر شدن هزینه زندگی در پایتخت غیرعقلانی است. او به جام جم می‌گوید:
«این تصمیم سرپوشی بر ناکارآمدی اجرای تصمیم‌های عاقلانه‌ای است که باید انجام می‌گرفته است. به عنوان مثال باید پیش از این اقدام به توزیع عادلانه امکانات رفاهی در سراسر کشور می‌کردیم تا جاذبه مهاجرت به دلیل اشتغال یا امکانات برای شهروندان دیگر شهرها کم شود. تمرکزگرایی در تهران هم باعث تورم در جمعیت بوده و هم مشقت زندگی در این شهر را افزون کرده است. وقتی می‌گوییم مولفه‌های اقتصادی تنها عامل مهاجرت نیست به این دلیل است که بدانیم همانظور که درآمد افراد در تهران چند برابر شهرهای دیگر است به همان نسبت هزینه‌های این شهر هم نسبت به دیگر شهرها بیشتر است. آثار مخرب و منفی گران‌تر کردن هزینه زندگی در تهران به مراتب بیشتر است.»
 مسوولان از فرنگ برگشته
تصمیم به گران‌تر کردن هزینه زندگی در یک کلانشهر در ظاهر به چشم کارشناسان حوزه شهری تصمیمی درست است اما این تصمیم پیش‌شرط‌هایی دارد که تهران از آن بسیار دور است. این خلاصه آن چیزی است که حسین ایمانی جاجرمی، کارشناس شهری به جام جم می‌گوید. او معتقد است اگر ما همچون شهر لندن یا توکیو شهرداری کلانشهری داشتیم تصمیم به گران کردن هزینه شهر برای شهروندان تصمیم درستی بود چرا که در آن صورت شهروندان هم گزینه‌هایی برای انتخاب داشتند، به عنوان مثال با وجود فراوانی قطارهای عمومی و ناوگان حمل و نقل شهری سالم این گزینه برای شهروندان وجود داشت که مناطق دیگری را برای زندگی انتخاب کنند و اتفاقا میزان رضایت عمومی هم از زندگی بالاتر بود چرا که با داشتن چنین امکاناتی با کیفیت بالاتری در حومه شهر با حمل و نقل عمومی ارزانی رو به رو بودند. آنطور که این کارشناس شهری می‌گوید مسوولان مبهوت اجرای چنین تصمیم در کشورهای دیگر شده‌اند آن هم بدون اینکه زیرساخت‌های لازم آن را در نظر بگیرند. جاجرمی به جام جم می‌گوید: « به نظر می‌رسد برخی از مسوولان با رفتن به سفرهای خارج از ایران و تنها با دیدن پوسته ظاهری لوکس این شرایط و بدون فهم و درک درستی از زیرساخت‌های لازم برای آن تصمیم به اجرای آن تصمیمات در ایران می‌کنند. در حالی که از تهیه حداقلی از آن زیرساخت‌ها در ایران عاجر هستند و با این تصمیمات فقط زندگی را به کام مردمانشان تلخ‌تر می‌کنند.»
 حاشیه‌نشینی و گم‌گشتگی هویتی
«مهاجرت معکوس» حالا ایده‌آل سیاستگذارانی است که چون نتوانسته‌اند به درستی بستر آن را فراهم کنند حالا به اجبار قصد پیاده‌سازی آن را دارند. اما خیال خام مهاجرت معکوس باعث تشدید آفت دیگری هم شد، به این مفهوم که نه تنها رغبت به رفتن از تهران شکل نگرفت که باعث کوچ فقرا به حاشیه تهران شد. بسیاری از آسیب‌شناسان اجتماعی هم معتقدند زمانی که هزینه‌های زندگی در شهر تهران افزایش پیدا می‌کند جمعیتی که از روستاها و شهرهای مختلف به تهران مهاجرت کردند به جای بازگشت به شهر و  روستای خود در حاشیه شهر تهران ساکن می‌شوند. طبیعی است که این مهاجرت مشکلات شهر را افزایش می‌دهد چرا که اگر به زادگاه اولیه خود باز می‌گشتند مشکلاتی برای شهر تهران به وجود نمی‌آمد اما زمانی که این افراد به حاشیه تهران مهاجرت می‌کنند قطعا عواقبی را به دنبال خود دارند. این عواقب اما چیست؟
جعفر بای آسیب شناس اجتماعی به جام جم می‌گوید: «در حال حاضر بسیاری از افراد با ملاحظات اندکی ترجیح می‌دهند در حاشیه تهران کنند اما از آن نعمات اقتصادی تهران به واسطه درآمدهای بیشتر بهره‌مند شوند. اما همین حاشیه‌نشینی خود به خود باعث ایجاد نابهنجاری‌هایی در شهر می‌شود. بستر تولید یا کانون اصلی آسیب‌های اجتماعی در حاشیه‌ها شکل می‌گیرد. یکی از مصادیق آن هم گمگشتگی هویتی افراد در حاشیه است. در روستاها یا شهرهای کوچک افراد به واسطه داشتن اصالت یا هویت بومی، خود به خود باعث شکل گرفتن یک نوع نظارت اجتماعی می‌شود که حاشیه نشینی این نظارت را از بین می‌برد و کنترل به واسطه مردم که عالی‌ترین و اخلاقی‌ترین نوع کنترل است قربانی حاشیه‌نشینی می‌شود و همین جاست که بستر فراهمی برای بزهکاری‌های اجتماعی شکل می‌گیرد.»
مردم گرفتار در تله‌های سکونتی
تمرکزگرایی بی رویه تهران در دهه‌های گذشته یکی از مهم‌ترین دلایل مهاجرت به تهران بوده است. حالا به گواه آمارهای اقتصادی بالغ بر نیمی از اقتصاد زیرزمینی و غیر متشکل کشور، در تهران متمرکز است و عمدتا نیز بر فضاهای فعالیت در گستره جنوبی شهر و فضاهای حاشیه‌ای آن شکل گرفته است، همین مورد جذابیت‌های چشمگیری برای هجرت فقرا از همه فضاهای عمدتا بی‌رونق اقتصادی، از سراسر ایران فراهم آورده است و در سایه سیاست‌های انفعالی مدیریتی در حریم تهران، تشدید شده است. همین حالا تهران بیش از دومیلیون حاشیه نشین دارد و  بر اساس نتایج مطالعات مجموعه شهری تهران، 15درصد از فقیرترین ساکنان مناطق تهران، حدود4/5 ساعت صرف رفت و برگشت از محل کار می‌کنند! از حسین ایمانی جاجرمی، کارشناس شهری می‌پرسیم چه باید می‌شده که نشده است؟ او ‌ می‌گوید: « اگر دولت همان سیاست شهرهای جدید  را که در دهه 60 اتفاق افتاد‌ دنبال می‌کرد و البته زیرساخت‌های لازم برای زندگی در آن شهرها را ایجاد می‌کرد مشکلی نداشتیم و باعث شکل گرفتن نوعی شهرنشینی متعادل در این زیست‌بوم می‌شد. اما مشکل این بود که سیاست‌های ایران در چند دهه گذشته پراکنده و مقطعی است و در راستای همدیگر نیست. در کنار آن اولویت‌های سرمایه‌گذاری هم مشخص نیست به عنوان مثال ما باید در تهران روی قطارهای عمومی هزینه می‌کردیم نه بزرگراه‌سازی. اجرای این سیاست‌های شلخته باعث شده است
مردم در تله‌های سکونتی بیفتند.»  

مردم گرفتار در تله‌های سکونتی
تمرکزگرایی بی رویه تهران در دهه‌های گذشته یکی از مهم‌ترین دلایل مهاجرت به تهران بوده است. حالا به گواه آمارهای اقتصادی بالغ بر نیمی از اقتصاد زیرزمینی و غیر متشکل کشور، در تهران متمرکز است و عمدتا نیز بر فضاهای فعالیت در گستره جنوبی شهر و فضاهای حاشیه‌ای آن شکل گرفته است، همین مورد جذابیت‌های چشمگیری برای هجرت فقرا از همه فضاهای عمدتا بی‌رونق اقتصادی، از سراسر ایران فراهم آورده است و در سایه سیاست‌های انفعالی مدیریتی در حریم تهران، تشدید شده است. همین حالا تهران بیش از دومیلیون حاشیه نشین دارد و  بر اساس نتایج مطالعات مجموعه شهری تهران، 15درصد از فقیرترین ساکنان مناطق تهران، حدود5/4 ساعت صرف رفت و برگشت از محل کار می‌کنند! از حسین ایمانی جاجرمی، کارشناس شهری می‌پرسیم چه باید می‌شده که نشده است؟ او ‌ می‌گوید: « اگر دولت همان سیاست شهرهای جدید  را که در دهه 60 اتفاق افتاد‌ دنبال می‌کرد و البته زیرساخت‌های لازم برای زندگی در آن شهرها را ایجاد می‌کرد مشکلی نداشتیم و باعث شکل گرفتن نوعی شهرنشینی متعادل در این زیست‌بوم می‌شد. اما مشکل این بود که سیاست‌های ایران در چند دهه گذشته پراکنده و مقطعی است و در راستای همدیگر نیست. در کنار آن اولویت‌های سرمایه‌گذاری هم مشخص نیست به عنوان مثال ما باید در تهران روی قطارهای عمومی هزینه می‌کردیم نه بزرگراه‌سازی. اجرای این سیاست‌های شلخته باعث شده است
مردم در تله‌های سکونتی بیفتند.»