پیرمرد و عکس‌ها

درباره احمد نصیرپور ، عکاس با سابقه مطبوعات و دفاع مقدس که به خاک سپرده شد

پیرمرد و عکس‌ها

تاریخ جنگ هشت‌ساله پر است از نام هنرمندانی كه پا‌به‌پای رزمندگان و جنگجویان ایرانی، مقابل رژیم بعثی از خاك و ناموس و میهن دفاع كردند. بعضی از این هنرمندان به مقام رفیع شهادت نائل شدند و عده‌ای نیز با كوله‌باری از خاطرات به وطن بازگشتند. افتخار اسارت و اعتبار آزادگی كسب كردند و در نهایت با رویی گشاده و سری سرفراز به دیدار محبوب شتافتند. یكی از این آزادگان احمد نصیرپور بود. نصیرپور از عكاسان پیشكسوت مطبوعات بود كه عكس‌های ماندگارش از هشت سال جنگ تحمیلی، همواره در ذهن و دل عاشقان فرهنگ جهاد و شهادت به یادگار باقی خواهد ماند. او پنجشنبه ۸ آبان بر اثر سكته قلبی و به گفته برخی از دوستانش به دلیل ابتلا به كرونا، عالم خاكی را بدرود گفت و به یاران شهیدش پیوست. پیكر نصیرپور بدون برگزاری مراسم، در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاك سپرده شد. كرونا با شیب تندی روز به روز انسان‌های بیشتری را مبتلا و از جمع مردم جدا می‌كند و در این میان هرازگاهی قرعه به نام هنرمندان می‌افتد. در همین چند روزی كه گذشت، كریم اكبری‌مباركه و چند هنرمند از عرصه‌های مختلف تئاتر، سینما، موسیقی و ادبیات از جمع هنرمندان پر كشیدند. حالا نوبت به هنرمندی از عرصه عكاسی رسیده است. این روند صعودی مرگ و میر براساس كرونا نه‌تنها در ایران كه در كل جهان كماكان ادامه دارد و تا این لحظه علی‌رغم گمانه‌زنی‌هایی برای كشف داروی كرونا، خبری از درمان قطعی نیست و نمی‌توان بوی بهبود اوضاع جهان شنید. القصه، این گزارش ادای دینی است به احمد نصیرپور كه حالا زمان آن رسیده خودش «سیب» بگوید و به دوربین لبخند بزند. عكاسی كه از آغازین روزهای انقلاب دوربین به‌دست گرفت و تا واپسین روزهای عمرش در راه آرمان و اعتقادش قاب‌ها را شكار كرد. كسی كه عمری به هر كجا كه می‌توانست سرك می‌كشید و كنجكاوانه در پی كشف موضوع بود. از ابتدای انقلاب در خیابان‌ها از راهپیمایی‌های مردم و درگیری‌های خیابانی، حضور تانك‌ها و بهشت زهرا و تسخیركلانتری نازی‌آباد توسط مردم، عكاسی كرد (كه به گفته خودش در عكاسی از كلانتری نازی‌آباد، از اسلاید استفاده كرد و اسلایدها را برای ظهور به آلمان فرستاد كه متاسفانه هیچ‌وقت به دستش نرسید.) بعدها دبیر عكس روزنامه كیهان شد و این اواخر نیز به شهادت دوستانش به سراغ كودكان مناطق محروم می‌رفت تا خنده‌های آنها را قاب بگیرد و لذت شاد كردن قلب‌های ناشاد كودكان ایران زمین را بچشد.

 قاب اول: تفنگ بازی!
احمد نصیرپور سال ۱۳۳۸ در هشترود به دنیا آمد، از سال ۱۳۵۵ در دبیرستان کار عکاسی را تجربه کرد. سال ۱۳۶۰ به عنوان خبرنگار عکاس به استخدام سرویس عکاسی کیهان در آمد و در همین روزنامه بازنشسته شد. احمد در حقیقت عکاسی در کیهان را با عکاسی جنگ آغاز کرد. عکس‌های معنادارش از جبهه‌های جنگ عراق با ایران در نشریات داخلی و خارجی منتشر شد. از جمله عکس‌هایش از جنگ، تصویر رزمنده ۱۳ ساله‌ای است که تفنگش هم‌قد خودش بود. این عکس شاید معروف‌ترین عکس نصیرپور باشد. همان دوره هم که در کیهان چاپ شد سر و صدای بسیاری به پا کرد.



 قاب دوم: آزادگان
احمد نصیرپور یکی از به‌یادماندنی‌ترین عکس‌های «ورود آزادگان به میهن» را عکاسی کرده است. عکسی که آن روزها توانست واژه‌هایی مثل اسیری، آزادی، رسیدن و عشق را به تصویر بکشد.
او که همواره در زمان حیاتش دغدغه افراد دردمند و بی‌بضاعت را داشت، در گفت‌وگویی که مرداد سال گذشته منتشر شد، گفته بود: من که کودکی‌ام را در فقر و شادی گذراندم، دلم می‌خواهد بچه‌های سرزمینم شاد باشند و فقیر نباشند. خبر تلخ رفتن ابدی راوی آزادگی، در وانفسای خبرهای دردناک مرگ هموطنانمان به دلیل ابتلا به کرونا برای همه جانبازان و آزادگان نیز دشوار است. باورش سخت است که آن انسان سرشار از عشق و امید، هنرمند واقعی، عکاس حرفه‌ای خبری، دلسوز و نیکوکار به همین راحتی، آخرین عکس زندگی‌اش را بی‌خبر در قاب روزگار جا گذاشته و برای همیشه رفته باشد.



 قاب سوم: اگر می‌توانی نخند!
رضا قوی‌فکر، روزنامه‌نگار پیشکسوت و نایب رئیس انجمن پیشکسوتان مطبوعات می‌گوید: احمد، آیه محبت و عاشق بود؛ عاشق آدم‌ها. کودکان پا برهنه حلبی‌آباد اطراف شهرری معلوم نیست جمعه که از راه می‌رسد چشمان نگرانشان، در انتظار چه کسی باید جاده خاکی را زیر نظر داشته باشند. احمد روزهای جمعه کوله پشتی‌اش را پر می‌کرد از قاقالی‌لی‌های محبوب بچه‌ها و در هر شرایطی می‌رفت تا این بچه‌های فراموش‌شده را خوشحال کند. بعد همه‌شان را جمع می‌کرد و ازشان عکس می‌گرفت تا جمعه بعد عکس هر کسی را به خودش بدهد.
خود نصیرپور معتقد بود بیشتر عکس‌هایش از نگاه کودکانه است حتی وقتی از بزرگسالان عکاسی می‌کند! او در جایی گفته بود: کودکی نیست که در مقابل دوربین من دوام بیاورد و نخندد. حتی وقتی دوربین هم ندارم بچه‌ها با دیدن من لبخند می‌زنند. برای آشنایی با کودکان سرزمینم بیشتر شهرهای ایران را رفته‌ام و آنچه بیشتر از هر چیز دلم را به درد می‌آورد. فقر و نداری این بچه‌هاست. تلاش می‌کنم با کمک دوستانم که تمام ثروت من هستند مشکلات تعداد محدودی از آنها را رفع کنم.
روزی که همراه با گروهی از افراد خیر برای سرکشی به بیغوله‌نشین‌های نزدیک امامزاده ابوالحسن رفته‌بود متوجه شد به دلیل فقر بهداشتی همه کودکان و بزرگسالان دارای انگل شپش شده‌اند. از همان موقع دست‌به‌کار شد؛ اما چون هزینه شامپوها بالا بود از طب‌سنتی کمک گرفت و با کمک یک سری از دانشجویانش و با استفاده از اسفند، محلول ضد شپش را برای بچه‌ها ساخت و مدتی کارشان شده بود پاکسازی خانه‌ها و موهای بچه‌ها از انگل شپش.
رحمت خدا بر او که نه تنها در زمان جنگ ثبت کننده لحظات بی‌قراری و شیدایی بود که پس از جنگ نیز روایتگر زیبایی و نشاننده لبخند بر لب‌های فرزندان ایران بود. خاک بر او خوش باد!




 قاب چهارم: شیمیایی
اما یکی از عکس‌های دیگر نصیرپور که موردتوجه رسانه‌ها قرار گرفت. عکسی است که زندگی خود نصیرپور را نیز دگرگون کرد و او هنگام ثبتش شیمیایی شد. او دراین‌باره چنین توضیح داده است: آن‌موقع به هیچ‌چیزی غیر از گرفتن این عکس فکر نمی‌کردم. شیمیایی زده بودند، رزمنده‌ها ماسک‌های خود را زدند. به آنها یادآوری کردم آمپول‌هایتان را تزریق کنید مگر نمی‌بینید که شیمیایی زده‌اند؟ آنها در لابه‌لای درخت‌ها دراز کشیدند تا تزریقشان را انجام دهند همان موقع از آنها عکس گرفتم؛ اما برای این کار ماسک خودم را برداشتم.