من مهدی كافه هستم!
«عزیزان، این كافه خاص برای بچههای خاص است، پس صبور باشید تا پذیرای شما باشند» این جمله را قطعا در هیچ كافه دیگری جز كافه دانتیسم روی دیوار نمیبینید، اینجا اما چندجا این جمله تكرار شده تا یاد مشتریها بیاورد كه برای حاضر شدن سفارشهایشان كمی صبورتر از كافههای دیگر باشند.
مشتریها البته در این كافه یك اسم دیگر دارند، بچههای كافه به آنها میگویند حامی، چون با حضورشان حامی بقای آنها شدهاند.
مهدی یكی از بچههای فعال همین كافه است، یك جوان 31 ساله كه از سالها قبل بهواسطه بیماریاش یعنی كمتوانی ذهنی، شاگرد آیلین آگاهی بوده و حالا همین آشنایی او را هم به جمع بچههای اوتیسم و سندرم داون در این كافه اضافه كرده است.
خودش را برای ما با یك عنوان خاص معرفی میكند، مهدی كافه! همان اسمی كه بچهها داخل كافه صدایش میزنند، آنوقت او برای ما هم میشود مهدی كافه، كسی كه از 9 صبح تا 3 بعدازظهر پشت كانتر كافه بار دانتیسم به مشتریها سرویس میدهد.
مهدی اینجا چه كار میكنی؟
كلید دارم، در كافه را 9 صبح باز میكنم، بعد ساعت3 هم اینجا را تحویل بچههای شیفت بعد میدهم. وقتی میرسم آب را میگذارم بجوشد تا آماده باشد بعد صندلیها را جابهجا و كافه را تمیز میكنم. همه چیز را مرتب میكنم. مشتریها هر سفارشی هم داشته باشند آماده میكنم.
اینجا را دوست داری؟
خیلی دوست دارم، چون اینجا با دوستان حرف میزنم و با مردم هم دوست میشوم.
قبل از اینكه اینجا كار كنی چه كار میكردی؟
بیكار بودم. خانه بودم، حوصلهام سر میرفت ولی الان خیلی خوب است.
قبلا كافه رفته بودی؟
نه، این اولین کافه عمرم است.
كدام كار اینجا را بیشتر دوست داری؟
همهاش را دوست دارم.
اگر بخواهی از منوی كافه سفارش بدهی چه چیزی سفارش میدهی؟
نسكافه شكلاتی را خیلی دوست دارم.
از اول بلد بودی نسكافه و ... درست كنی؟
نه، ما باریستاكار داریم. او به ما یاد داد.
اینجا بیشتر چه وقتهایی مشتری میآید؟
بیشتر عصرها اما قبلا خیلی شلوغتر بود. مردم دیگر خیلی نمیآیند، شاید آدرس ما را پیدا نمیكنند. اوایل بیشتر میآمدند.
چه آرزویی داری؟
آرزو دارم روزی یك مغازه از خودم داشته باشم.
كه كافهاش بكنی؟
نه فرقی نمیكند... اما دوست دارم برای خودم كار كنم.
اینجا الان چند نفرید؟
زیادیم، اما خیلیها هم توی نوبت هستند و دوست دارند اینجا كار كنند كه نمیشود، جا نداریم.
مشتریها البته در این كافه یك اسم دیگر دارند، بچههای كافه به آنها میگویند حامی، چون با حضورشان حامی بقای آنها شدهاند.
مهدی یكی از بچههای فعال همین كافه است، یك جوان 31 ساله كه از سالها قبل بهواسطه بیماریاش یعنی كمتوانی ذهنی، شاگرد آیلین آگاهی بوده و حالا همین آشنایی او را هم به جمع بچههای اوتیسم و سندرم داون در این كافه اضافه كرده است.
خودش را برای ما با یك عنوان خاص معرفی میكند، مهدی كافه! همان اسمی كه بچهها داخل كافه صدایش میزنند، آنوقت او برای ما هم میشود مهدی كافه، كسی كه از 9 صبح تا 3 بعدازظهر پشت كانتر كافه بار دانتیسم به مشتریها سرویس میدهد.
مهدی اینجا چه كار میكنی؟
كلید دارم، در كافه را 9 صبح باز میكنم، بعد ساعت3 هم اینجا را تحویل بچههای شیفت بعد میدهم. وقتی میرسم آب را میگذارم بجوشد تا آماده باشد بعد صندلیها را جابهجا و كافه را تمیز میكنم. همه چیز را مرتب میكنم. مشتریها هر سفارشی هم داشته باشند آماده میكنم.
اینجا را دوست داری؟
خیلی دوست دارم، چون اینجا با دوستان حرف میزنم و با مردم هم دوست میشوم.
قبل از اینكه اینجا كار كنی چه كار میكردی؟
بیكار بودم. خانه بودم، حوصلهام سر میرفت ولی الان خیلی خوب است.
قبلا كافه رفته بودی؟
نه، این اولین کافه عمرم است.
كدام كار اینجا را بیشتر دوست داری؟
همهاش را دوست دارم.
اگر بخواهی از منوی كافه سفارش بدهی چه چیزی سفارش میدهی؟
نسكافه شكلاتی را خیلی دوست دارم.
از اول بلد بودی نسكافه و ... درست كنی؟
نه، ما باریستاكار داریم. او به ما یاد داد.
اینجا بیشتر چه وقتهایی مشتری میآید؟
بیشتر عصرها اما قبلا خیلی شلوغتر بود. مردم دیگر خیلی نمیآیند، شاید آدرس ما را پیدا نمیكنند. اوایل بیشتر میآمدند.
چه آرزویی داری؟
آرزو دارم روزی یك مغازه از خودم داشته باشم.
كه كافهاش بكنی؟
نه فرقی نمیكند... اما دوست دارم برای خودم كار كنم.
اینجا الان چند نفرید؟
زیادیم، اما خیلیها هم توی نوبت هستند و دوست دارند اینجا كار كنند كه نمیشود، جا نداریم.