نسخه Pdf

کتابش بهتر بود یا فیلمش؟

کتابش بهتر بود یا فیلمش؟

هدی برهانی آموزگار


هرسال نزدیکی‌های امتحانات من می‌مانم و معلم‌هایی که می‌خواهند هر طور شده کلاس کتابخوانی را برای رفع اشکال ریاضی، شیمی و فیزیک بگیرند. انگار مثلا ما در کلاس‌مان گل لگد می‌کنیم و دوستان هسته‌اتم می‌شکافند. من تا آنجا که می‌توانم با بدجنسی و سرسختی مانع از بین رفتن ساعت درسی‌ام می‌شوم. این کل‌کل و ایستادگی گرچه برای معلم‌های دیگر موجب دلخوری است، اما برای بچه‌ها که مغزهایشان از حفظ کردن فرمول‌ها و مساله‌ها دود کرده، غنیمت است.
این موقع سال زمان شروع کشاکش همیشگی ماست برای این‌که بفهمیم بالاخره «کتاب‌ها بهترند یا فیلم‌ها!» ما این جنگ را شروع می‌کنیم و آن را در روزهای جشنواره فجر به اوجش می‌رسانیم و سرانجام با پایان جشنواره بالاخره پرچم صلح را بالا می‌بریم. 
این روزها که بچه‌ها محکومند به خواندن کتاب‌های درسی و معمولا فرصتی برای مطالعه کتاب‌ها ندارند ما چالش سینمایی‌مان را کلید می‌زنیم. چالشی که طی آن بچه‌ها فیلمی از روی یک کتاب ساخته شده را می‌بینند و سرانجام در یک نظرسنجی گروهی تصمیم می‌گیرند که؛ «کتابش بهتر بود یا فیلمش؟»
این کار گرچه سخت است، اما با ایام امتحانات و شلوغی‌های مرسومش همخوانی خوبی دارد. این‌که بچه‌ها تنها با صرف یکی دو ساعت زمان در اوقات فراغت‌شان هم یک کار کلاسی خوب انجام می‌دادند و هم یکی از دغدغه‌های عجیب و غریب همیشگی‌شان را حل می‌کردند.
امسال سه فیلم در نظرسنجی قرار گرفته بود. اولی بیست‌و‌سه نفر بود، دومی غول بزرگ مهربان و سومی فارست‌ گامپ. تکلیف دومی و سومی که کاملا معلوم بود. دومی فیلمش افتضاح بود و کتابش بی‌نظیر و سومی فیلمش یک شاهکار تمام‌عیار بود و کتابش داستانی خوب! اما اولی تکلیف متفاوتی داشت. بیست و سه نفر هم کتاب خوبی داشت و هم فیلم خوب‌تری. هیچ‌کدام بر دیگری برتری خاصی نداشتند. فیلمش یک صفا و شوخ‌طبعی شیرین داشت و کتابش یک کشش و روانی دلچسب. راستش را بخواهید برای خود من وقتی که اولین بار فیلمش را دیدم عجیب بود که چطور این بار نتوانستم با قاطعیت بگویم این یکی فیلمش بهتر است! یا این یکی کتابش یک سر و گردن بالاتر بود! بیست و سه نفر امسال چالش ما بود در «کتابش بهتر بود یا فیلمش؟» قرار بود یک جایی به این برسیم که گاهی هردویش بهتر است. 
خودم را جای بچه‌ها می‌گذاشتم و فکر می‌کردم دیدن تصوراتی که از شخصیت‌های داستان در ذهن‌شان ساخته‌اند در قاب تلویزیون چگونه است؟ راستی اگر نویسنده‌ها فیلم‌های قصه‌هایشان را خودشان می‌ساختند چقدر ماجرا فرق می‌کرد؟ یعنی کارگردان‌ها می‌رفتند از نویسنده‌ها برای خلق شخصیت‌های فیلم مشاوره می‌گرفتند یا این‌که آنچه ما در فیلم می‌دیدیم تصور عینی ذهنیت کارگردان از آن شخصیت بود؟ راستی چه کسی به رابرت زمیکس گفته بود فارست ‌گامپ را به تام هنکس بدهد و این فارست دوست‌داشتنی را برای ما بسازد؟ هرکه بود خدا پدرش را بیامرزد!