بازگشت شعف به ندامتگاه تهران بزرگ

بازگشت شعف به ندامتگاه تهران بزرگ

مریم خباز جامعه


«بلاتکلیف‌ترین نقطه دنیا» لقبی بود که ما به زندان تهران بزرگ داده بودیم، ندامتگاهی با 16هزار زندانی که مددجویانش فارغ از جرم‌هایی که مرتکب شده بودند، دردی مشترک داشتند که به جرم و مجازاتشان مربوط نمی‌شد ولی به همان اندازه می‌چزاندشان. ما چهار ماه قبل از شهرتهران بیرون زدیم، از کهریزک گذشتیم و‌ به حسن‌آباد فشافویه رسیدیم و درجاده باریک چرمشهر راندیم و سرانجام با دیدن برجک‌های دیدبانی زندان،راه کج کردیم به سمت ندامتگاه تهران بزرگ که مسؤولان محلی دوست نداشتند به آن زندان فشافویه بگوییم و اصرار داشتند این زندان را همچنان زندان قصر تهران بدانیم.
این اسامی پیش چشم ما یکسان بود، زیرا آنچه ما از صبح تا ظهر یک روز یکشنبه وسط بیابان‌های جنوب تهران دیدیم و حرف‌هایی که از خانواده زندانیان شنیدیم و ترسی که احساس کردیم وغربتی که چشیدیم، وادارمان کرد که بنویسیم «ندامتگاه تهران بزرگ، جایی است که برای رسیدن به آن‌یک جاده باریک هفت متری در دسترس است که شب‌ها تاریکی محض قورتش می‌دهد، یک زندان است وسط چشم‌انداز خاکی و خسته‌کننده بیابان که سگ‌های ولگرد محاصره‌اش کرده‌اند و اطرافش خاکی و بلاتکلیف است که خانواده زندانیان باید روی ریگ‌های درشت راه بروند که در محوطه بیرونی‌اش فقط سه نیمکت آهنی کاشته‌اند که در گرما و سرما غیرقابل نشستن است که جایی برای خستگی درکردن ندارد، اتوبوس هم ندارد، ایستگاه مترو هم ندارد، حتی تاکسی هم ندارد که اگر زن تنهایی باشی، ممکن است گیر دزدان ناموس بیفتی و اگر مردی یکه باشی به‌احتمال‌زیاد جیبت را می‌زنند و لختت می‌کنند، تازه اگر شانس آورده و در تصادف با یکی از تریلی‌ها و کامیون‌ها له نشده باشی.»
ما برای یافتن مقصران این وضع با هر نهادی که مرتبط دانستیم، تماس گرفتیم ولی چنان مثل توپ فوتبال از این‌سو به آن‌سو شوت شدیم که نه‌تنها متولی مشکلات را پیدا نکردیم بلکه باز مجبور شدیم درگزارش‌مان بنویسیم «این سوژه‌ای پرمخاطره بود، یک سوژه اعصاب‌خردکن از آنها که به خاطرش باید به صغیر و کبیر زنگ زد، از آنها که برایش می‌دوی و به هیچ جا نمی‌رسی، از آن سوژه‌ها که آخرش مجبوری با افسوس سرتکان بدهی و رنج‌هایت را بریزی توی دلت.»
بعد از گذشت چهار ماه اما گویا ابرهای تیره از آسمان بخت این ندامتگاه کنار کشیده و نور امید به بخشی از مسائل و چالش‌ها
تابیده است.
راه‌اندازی خط اتوبوس اختصاصی از متروی باقرشهر به زندان تهران بزرگ. همین نور امید بود که چهار ماه قبل وقتی ما پیگیر راه‌اندازی‌اش بودیم، می‌گفتند این کار ربطی به اتوبوسرانی تهران ندارد. حالا اما همین اتوبوسرانی تهران خط ویژه‌ای راه انداخته که هرروز از ساعت 7و30دقیقه صبح تا ۱۲و۳۰دقیقه ظهر به فاصله هر یک ساعت از ایستگاه متروی شاهد به زندان می‌رود و هر یک ساعت به یک ساعت از ساعت 9و15دقیقه صبح تا 14و30دقیقه ظهر از زندان به سمت
مترو برمی‌گردد.
این خط اتوبوس برای هزاران نفری که سال‌ها منتظرش بودند چیزی از کشتی نجات برای گمشده‌ای در دریا کم ندارد و حالا ما نامه‌ای به خط یکی از زندانیان تهران بزرگ در دست داریم که به نمایندگی از هزاران مددجو و خانواده‌های‌شان قدردان تلاش‌های جام جم شده‌اند و می‌گویند راه‌اندازی این خط اتوبوس برای مددجویان و خانواده‌هایشان موجب مسرتی
وصف‌ناپذیر است.
کسی که این نامه را نوشته البته یک‌بار دیگر تقاضای اهالی زندان برای عریض شدن جاده پلیس‌راه حسن‌آباد تا ندامتگاه را مطرح کرده که خواسته بحقی است و البته ما فقط یک قول از مسؤول مربوط در راهداری استان داریم که چهارماه قبل وعده داده بود مشکل این جاده نیز تا پایان سال حل شود.