دو حکیم، دو موش یک پیشی
امید مهدینژاد طنزنویس
در زمانهای قدیم دو حکیم که هردو از مراتب بالایی از حکمت برخوردار بودند و هریک بهطور مجزا به تربیت شاگردان و مریدان و بیان جملات قصار میپرداختند، قرار گذاشته بودند که ماهانه با یکدیگر بحث و تبادلنظر کنند و یکدیگر را در جریان آخرین دستاوردهای حکمی و اندیشگی خود قرار دهند. روزی در یکی از جلسات ماهانه بحث و تبادلنظر، حکیم اول به حکیم دوم گفت: به نظر شما مهمترین دغدغه و راهبردیترین مؤلفه چیست؟
حکیم دوم قدری اندیشید و گفت: بهنظر من آسایش مهمترین دغدغه و راهبردیترین مؤلفه است. حکیم اول گفت: اما به نظر من آرامش مهمترین دغدغه و راهبردیترین مؤلفه است. دو حکیم هرچه در تبیین مبانی عقیده خود کوشیدند، نتوانستند یکدیگر را قانع کنند. در نتیجه تصمیم گرفتند از طریق آزمایش علمی عقیده درست را کشف و خنثی کنند. آنها دو موش را - که یکی بیمار و دیگری سالم بود - انتخاب کردند و هرکدام را در اتاقکی جداگانه بستند و مقداری آب و غذا نیز جلوی هریک ریختند.
سپس گربه پیری را که از قبل آماده کرده بودند در انتهای اتاقک موش سالم طوری که دستش به او نمیرسید محکم بستند و رفتند و دو شبانهروز بعد برای بررسی نتیجه آزمایش مراجعه کردند. آنها پس از مراجعه مشاهده کردند که موش بیمار در عین بیماری غذایش را خورده و سرحال شده اما موش سالم که گربه در آغل او بسته شده بود هیچ غذایی نخورده و لاغر و تکیده و بیمار شده است.
حکیم اول پس از مشاهده نتیجه آزمایش به حکیم دوم گفت: همانطور که مشاهده میکنی موشی که احساس آرامش نمیکند، نمیتواند به آسایش خود اهمیت بدهد. حکیم دوم گفت: بلی و موشی که به آسایش خود اهمیت میدهد، احساس آرامش نیز میکند. آنها سپس موشها را از اتاقکها بیرون آوردند و کف آزمایشگاه رها ساختند و گفتند: به به از این آرامش و آسایش و به ادامه مباحثات حکمی و اندیشگی خود پرداختند. دو موش نیز تا آزمایش بعدی در امنیت و سلامت کامل به زندگی خود ادامه دادند.
حکیم دوم قدری اندیشید و گفت: بهنظر من آسایش مهمترین دغدغه و راهبردیترین مؤلفه است. حکیم اول گفت: اما به نظر من آرامش مهمترین دغدغه و راهبردیترین مؤلفه است. دو حکیم هرچه در تبیین مبانی عقیده خود کوشیدند، نتوانستند یکدیگر را قانع کنند. در نتیجه تصمیم گرفتند از طریق آزمایش علمی عقیده درست را کشف و خنثی کنند. آنها دو موش را - که یکی بیمار و دیگری سالم بود - انتخاب کردند و هرکدام را در اتاقکی جداگانه بستند و مقداری آب و غذا نیز جلوی هریک ریختند.
سپس گربه پیری را که از قبل آماده کرده بودند در انتهای اتاقک موش سالم طوری که دستش به او نمیرسید محکم بستند و رفتند و دو شبانهروز بعد برای بررسی نتیجه آزمایش مراجعه کردند. آنها پس از مراجعه مشاهده کردند که موش بیمار در عین بیماری غذایش را خورده و سرحال شده اما موش سالم که گربه در آغل او بسته شده بود هیچ غذایی نخورده و لاغر و تکیده و بیمار شده است.
حکیم اول پس از مشاهده نتیجه آزمایش به حکیم دوم گفت: همانطور که مشاهده میکنی موشی که احساس آرامش نمیکند، نمیتواند به آسایش خود اهمیت بدهد. حکیم دوم گفت: بلی و موشی که به آسایش خود اهمیت میدهد، احساس آرامش نیز میکند. آنها سپس موشها را از اتاقکها بیرون آوردند و کف آزمایشگاه رها ساختند و گفتند: به به از این آرامش و آسایش و به ادامه مباحثات حکمی و اندیشگی خود پرداختند. دو موش نیز تا آزمایش بعدی در امنیت و سلامت کامل به زندگی خود ادامه دادند.