نسخه Pdf

قتل به خاطر عشق  کور

سلفی با چوبه دار

قتل به خاطر عشق کور

در این ستون زندگی قاتلان و جنایتکاران معروف ایران که سرنوشتی جز چوبه‌دار نداشتند، به نوعی از زبان خود و بر اساس اعترافات‌شان در دادسرا و دادگاه
مرور می‌شود. این هفته سراغ پسر جوانی رفتیم که به دلیل عشق به یک دختر
مرد بیگناهی را کشت.

22سال داشتم که در یکی از مجتمع‌های تجاری مشهد با دختری به نام مهسا دوست شدم و بعد از مدتی عاشق او شدم. یک لحظه نمی‌توانستم از فکر او بیرون بیایم و آینده خود را با او می‌دیدم. پس از مدتی حرف‌هایی پشت سر مهسا می‌شنیدم که باورش برایم سخت بود. پس از مدتی ارتباطم را با او قطع کردم اما همیشه به فکرش بودم.  همه می‌گفتند این دختر به درد تو نمی‌خورد و بهتر است از فکرش بیرون بیایی اما من نمی‌خواستم این حرف‌ها را باور کنم.  یک روز که به مهسا زنگ زدم، صدای دوستم میلاد را از آن سوی خط شنیدم. از مهسا پرسیدم میلاد است که او هم تایید کرد با میلاد بیرون آمده‌اند. سراغ مهسا رفته و برای اثبات عشقم به او، رگم را زدم. همان زمان تلفن مهسا زنگ خورد و میلاد پشت خط بود. خیلی عصبانی شده‌بودم و از او خواستم با میلاد قرار بگذارد و سر قرار رفتم. میلاد همراه پسرخاله‌اش به محل قرار آمد. او با دیدن من که خنجری در دست داشتم، فرار کرد اما بعد از مسافت کوتاهی توقف کرد و پسرخاله‌اش از ماشین پیاده شد و به سمتم آمد. عصبانی بودم و به طرف او رفتم. از ترس به داخل یک مغازه میوه‌فروشی رفت که ابتدا به سمتش میوه پرت کردم و بعد با ضربه خنجر به زندگی‌اش پایان دادم. بعد از دستگیری به قتل اعتراف کردم و در دادگاه با درخواست اولیای دم به من حکم قصاص دادند. این حکم در دیوان‌عالی‌کشور مهر تایید خورد و سرانجام پای چوبه دار رفتم. خیلی تلاش کردم تا بخشیده شوم اما آنها قصاص می‌خواستند و حکم اجرا شد. من با اعتماد به یک دختر که سابقه خوبی نداشت، هم زندگی خودم را نابود کردم و هم مرد بی‌گناهی را کشتم.