فیلمنامه عجیب تر از داستان
شب/ داخلی/ اتاق کار یک نویسنده
نویسنده (مورت رینی در فیلم پنجره مخفی) در حال صحبت با مدیرانتشارات به صورت تلفنی.
مدیر انتشارات (جان نش در فیلم ذهن زیبا): یک ایده اصلی و اساسی پیدا کن. این تنها راهیه که من خودم رو از بقیه جدا میکنم. تنها راهیکه برام اهمیت داره.»
نویسنده: نه! تنها چیزی که اهمیت داره پایانه. این مهمترین بخش یک داستانه.
و گوشی را با عصبانیت قطع میکند. چندثانیه بعد برق میرود. عصبانیتش بیشتر میشود و ترجیح میدهد خودش را به روانشناس شخصیاش برساند.
شب/ خارجی/ تاکسی تلفنی
راننده که نویسنده را میشناسد، از توانایی پسر نوجوانش در نویسندگی میگوید و اینکه کسی او را جدی نمیگیرد.
راننده (لرنزو در فیلم داستانی از برانکس): غمانگیزترین چیز توی زندگی، یه استعداد تلف شدهست…!
نویسنده (سوئینی تاد در فیلم آرایشگر شیطانی خیابان فلیت): دو نوع از انسان وجود داره و فقط دو نوع! اونی که منتظر میمونه تا توی جای درستش قرار بگیره و اونی که با پاهاش روی صورت دیگران میره.
راننده (تراویس بیکل در فیلم رانندهتاکسی): با من بودی؟ داری با من حرف میزنی؟ پس با کی بودی؟ به جز من که کس دیگهای اینجا نیست. فکر کردی داری با کی حرف میزنی؟
نویسنده (جک اسپارو در دزدان دریایی کارائیب): مشکل تو خود مشکل نیست. بلکه طرز برخورد تو با اون مشکله!
راننده: حالا به وضوح میبینم، زندگیم رو یه خط صاف پیش میره به سمت یه نقطه مشخص، هیچوقت هیچ انتخابی نداشتم…
نویسنده (جان دیلینگر در فیلم دشمنان ملت): ما میخواهیم امروز اوقات خیلی خوشی داشتهباشیم. ما در مورد فردا فکر نمیکنیم.
راننده: (تورک در فیلم قتل عادلانه): مادربزرگم میگفت همیشه جوری زندگی کن که «ای کاش» تکیهکلام دوران پیریت نباشه.
شب/ داخلی/ مطب روانشناس
نویسنده روی مبل راحتی دراز کشیده و چشمانش را بسته است. معلوم است از گفتوگوی او و روانشناس مدتی گذشته.
روانشناس(چارلی کافمن در فیلم اقتباس): ببین! تو چیزی هستی که دوست داری، نه چیزی که تو رو دوست داره. شاید دنیا برات جای کوچیکی شده!
نویسنده(جک اسپارو در فیلم دزدان دریایی کارائیب): نه اشتباه میکنی. دنیا هنوز همون قدره، فقط درونش یه کم خالی شده!
روانشناس: بیشتر مردم دنبال یه چیز استثنایی هستند که براشون الهامبخش باشه. چیزی که همهچیز رو به خاطرش فداکنن. اما تعداد کمی به این آرزو میرسن اما دنیا بازم قشنگه.
نویسنده (ادوارد دست قیچی): قشنگ رو فراموش کن ما دنبال درست و غلط هستیم.
روانشناس: باز یه جمله خوب توی فضای مجازی خوندی؟ صد درصد افرادی که راهکاری برای شما دارند، هیچ راهکاری برای شما ندارند و به واقع اونا یه راهکار برای خودشون پیدا کردند، اونم اینه که به شما راهکار بفروشند.
نویسنده(ویلی وونکا در کارخانه شکلاتسازی): متاسفم عزیزم. من غیرمنطقی فکر میکنم.
در این لحظه آبدارچی وارد اتاق میشود و روانشناس را عصبانی میبیند.
آبدارچی (شیرفرهاد در شبهای برره): هااا ایی هیچی نوفهمه!
روانشناس: کافیه هر روز که از خواب بلند میشی به خودت بگی: امروز اولین روز از بقیه عمر منه!
نویسنده: ...
(این دیالوگ را شما بنویسید.)
روانشناس: تو که میگفتی تنها چیزی که اهمیت داره پایانه. ( رجوع کنید به ابتدای متن) پس سعی کن خوب تمومش کنی.
نویسنده (مورت رینی در فیلم پنجره مخفی) در حال صحبت با مدیرانتشارات به صورت تلفنی.
مدیر انتشارات (جان نش در فیلم ذهن زیبا): یک ایده اصلی و اساسی پیدا کن. این تنها راهیه که من خودم رو از بقیه جدا میکنم. تنها راهیکه برام اهمیت داره.»
نویسنده: نه! تنها چیزی که اهمیت داره پایانه. این مهمترین بخش یک داستانه.
و گوشی را با عصبانیت قطع میکند. چندثانیه بعد برق میرود. عصبانیتش بیشتر میشود و ترجیح میدهد خودش را به روانشناس شخصیاش برساند.
شب/ خارجی/ تاکسی تلفنی
راننده که نویسنده را میشناسد، از توانایی پسر نوجوانش در نویسندگی میگوید و اینکه کسی او را جدی نمیگیرد.
راننده (لرنزو در فیلم داستانی از برانکس): غمانگیزترین چیز توی زندگی، یه استعداد تلف شدهست…!
نویسنده (سوئینی تاد در فیلم آرایشگر شیطانی خیابان فلیت): دو نوع از انسان وجود داره و فقط دو نوع! اونی که منتظر میمونه تا توی جای درستش قرار بگیره و اونی که با پاهاش روی صورت دیگران میره.
راننده (تراویس بیکل در فیلم رانندهتاکسی): با من بودی؟ داری با من حرف میزنی؟ پس با کی بودی؟ به جز من که کس دیگهای اینجا نیست. فکر کردی داری با کی حرف میزنی؟
نویسنده (جک اسپارو در دزدان دریایی کارائیب): مشکل تو خود مشکل نیست. بلکه طرز برخورد تو با اون مشکله!
راننده: حالا به وضوح میبینم، زندگیم رو یه خط صاف پیش میره به سمت یه نقطه مشخص، هیچوقت هیچ انتخابی نداشتم…
نویسنده (جان دیلینگر در فیلم دشمنان ملت): ما میخواهیم امروز اوقات خیلی خوشی داشتهباشیم. ما در مورد فردا فکر نمیکنیم.
راننده: (تورک در فیلم قتل عادلانه): مادربزرگم میگفت همیشه جوری زندگی کن که «ای کاش» تکیهکلام دوران پیریت نباشه.
شب/ داخلی/ مطب روانشناس
نویسنده روی مبل راحتی دراز کشیده و چشمانش را بسته است. معلوم است از گفتوگوی او و روانشناس مدتی گذشته.
روانشناس(چارلی کافمن در فیلم اقتباس): ببین! تو چیزی هستی که دوست داری، نه چیزی که تو رو دوست داره. شاید دنیا برات جای کوچیکی شده!
نویسنده(جک اسپارو در فیلم دزدان دریایی کارائیب): نه اشتباه میکنی. دنیا هنوز همون قدره، فقط درونش یه کم خالی شده!
روانشناس: بیشتر مردم دنبال یه چیز استثنایی هستند که براشون الهامبخش باشه. چیزی که همهچیز رو به خاطرش فداکنن. اما تعداد کمی به این آرزو میرسن اما دنیا بازم قشنگه.
نویسنده (ادوارد دست قیچی): قشنگ رو فراموش کن ما دنبال درست و غلط هستیم.
روانشناس: باز یه جمله خوب توی فضای مجازی خوندی؟ صد درصد افرادی که راهکاری برای شما دارند، هیچ راهکاری برای شما ندارند و به واقع اونا یه راهکار برای خودشون پیدا کردند، اونم اینه که به شما راهکار بفروشند.
نویسنده(ویلی وونکا در کارخانه شکلاتسازی): متاسفم عزیزم. من غیرمنطقی فکر میکنم.
در این لحظه آبدارچی وارد اتاق میشود و روانشناس را عصبانی میبیند.
آبدارچی (شیرفرهاد در شبهای برره): هااا ایی هیچی نوفهمه!
روانشناس: کافیه هر روز که از خواب بلند میشی به خودت بگی: امروز اولین روز از بقیه عمر منه!
نویسنده: ...
(این دیالوگ را شما بنویسید.)
روانشناس: تو که میگفتی تنها چیزی که اهمیت داره پایانه. ( رجوع کنید به ابتدای متن) پس سعی کن خوب تمومش کنی.