نسخه Pdf

بادبان‌ها را بکشید!

بادبان‌ها را بکشید!

از آخر شروع می‌کنم. از پخش تلویزیونی یک سریال که احتمالا آخرین مرحله در مسیر تولید آن است.
کار رسیده است به پخش و دارد طبق روال هر شب پخش می‌شود و این طبق عرف گرو‌های تولید یک سریال، یعنی خداقوت و دم شما گرم و گروه خوبی بود و خوش گذشت و ان‌شاءا... در کارهای بعدی ببینیم‌تان و ... . اما در وضعیت زرد علاوه‌بر کارگردان و تدوینگر، که حالا شاید درگیر اصلاح و رساندن نسخه‌های نهایی هر قسمت باشند، برای خیلی از اعضای گروه هم قضیه فرق دارد و هرکس هر کاری بتواند برای دیده شدن کار انجام می‌دهد.
برای مثال تقریبا می‌شود با اطمینان گفت طراحی و انتشار پوستر جداگانه برای هر قسمت یک سریال تلویزیونی آن‌هم وقتی هر شب پخش می‌شود، سابقه ندارد. و این فقط یکی از نمودهای آن تلاش برای دیده‌شدن کار است.
در شرایطی که بخش اعظم سود تولید فیلم در سینما هم در همان بخش تولید است و نه نمایش و فروش، و در شرایطی که خیلی از برنامه‌سازان و سریال‌سازان تلویزیون هم کار را با کار روشن می‌کنند - تازه اگر چند کار همزمان در دست تولید نداشته باشند - این شوق برای اضافه‌کردن ولو یک نفر به مخاطبان وضعیت زرد از کجا می‌آید؟
از آخر شروع کردم تا بگویم وضعیت زرد برای بچه‌های اصلی که درگیرش بودند، چیزی فراتر از یک سریال معمولی ا‌ست که یک روزی ایده‌اش به سرشان زده و بعد فیلمنامه‌اش نوشته شده و بعدتر رفته جلوی دوربین و الان هم روی آنتن است؛ حتی اگر نتیجه کار از نظر خیلی‌ها یک کار معمولی باشد!
برای این‌که سست‌بودن یک سد غول‌پیکر به چشم بیاید و امکان فروریختنش قابل بررسی گردد، لازم نیست بیشتر از نصفش خراب شود یا رخنه‌ای به بزرگی نصفش پدیدار گردد! یک سوراخ ریز در دیواره سد همین
کار را می‌کند.
وضعیت زرد با همه ارزان‌قیمتی‌اش، با همه مشهور و چهره نبودن عواملش، با همه جمع‌وجور و بی‌ادعا بودنش، می‌تواند فروریختنی‌بودن سدی که کلی هنرمند و ایده و سوژه و حرف و قصه و ... پشتش تلنبار شده را نشان دهد.
می‌توانم از نگاه خودم فهرستی از مزیت‌های وضعیت زرد بنویسم بدین ترتیب: خنداندن بدون شوخی‌های جنسی، شوخی‌کردن بدون هتک‌حرمت، بامزه‌بازی‌درآوردن بدون لودگی، پرداختن به سوژه‌های روز سیاسی و اجتماعی و ... بدون کاسته شدن از طنز ماجرا، دخیل‌کردن مولفه‌های زیست طبیعی و فراگیر دینی و اجتماعی مردم ایران در فیلمنامه و ... .
اما به نظرم هیچ چیز به اندازه این‌که این سریال برای عوامل اصلی تولیدش فقط یک اثر در کارنامه کاری نبود، مهم نیست. این‌که رسالت مهمی بر دوش داشته باشی که باید آن را به گوش ولو یک نفر بیشتر برسانی، چیزی بود که باعث می‌شد گاهی بر سر یک اتفاق جزئی در فیلمنامه ساعت‌ها
بحث شود؛ همین باعث می‌شد حتی این‌که عکاس پشت صحنه هم چه کسی باشد برای تهیه‌کننده موضوعیت پیدا کند و او از وسط کلی تیتراژکار یا آهنگساز دم‌دست، برای پیدا کردن یک جوان شهرستانی که این کار می‌تواند محل پرشش باشد،
کلی وقت بگذارد.
از آخر شروع کردم، با ابتدا تمام کنم.
وضعیت زرد تازه شروع شده است؛ بادبان‌ها را بکشید.