مبارزه برای یک تکه زمین کوچک
نهم مهر روز همبستگی با کودکان فلسطینی است. من هم چند هفته صبر کردم تا به مناسبت این روز یکی از بهترین کتابهایی که تابهحال خواندم را معرفی کنم. «یک تکه زمین کوچک» داستان پسری فلسطینی به نام کریم است که در راما... زندگی میکند. کریم یک پسر معمولی و عاشق فوتبال است. با برادربزرگ و خواهر کوچکش کلکل میکند، با پدر و مادرش سر بیشتر بیرون ماندن بحث دارد و در تعطیلات به خانه مادربزرگش به روستا میرود. همین معمولیبودن کریم به نظرم مهمترین ویژگی این کتاب است. جوری که موقع خواندنش احساس میکنی از جای خودت کنده شدی و میان سرزمین فلسطین رفتهای و مثل یک نوجوان خیلی معمولی شرایطی خیلی غیرمعمولی را تجربه میکنی.
کتاب با فهرست کارهایی که کریم دوست دارد در آینده انجام بدهد، شروع میشود.« ۱. بهترین فوتبالیست دنیا ۲. یه پسر خیلی باحال، محبوب، خوشتیپ، با قد دستکم یه متر و نود سانتیمتر ۳. نجاتدهنده فلسطین و یه قهرمانملی ۴. مجری تلویزیون یا هنرپیشه مشهور و...» گاهی اوقات وسط داستان از خودم میپرسم: «کریم میان این حکومتنظامیهای پیدرپی، حملات پشت سرهم و... چطور میتواند به آرزوهایش برسد؟» گرچه او امیدوارتر از این حرفهاست. چند فصل ابتدایی داستان به توصیف شرایط و شخصیتهای میگذرد. اینقدر که احساس میکنید قرار نیست هیچ اتفاق ویژهای رخ بدهد اما من که قبلا یک کتاب دیگر از همین نویسنده با اسم «آسمان سرخ در سپیده دم» خوانده بودم، میدانستم که اتفاق ویژه داستانش معمولا در انتهای آن رخ میدهد. همینطور هم شد. کریم وارد یک نبرد شد و توانست جوری عمل کند که اطرافیانش او را قهرمان بدانند. بعد از خواندن این کتاب احساس کردم همه حرفهایی که در مورد بچههای فلسطین شنیدهام معنی دیگری پیدا کرده و احساس میکردم چند دوست در یکی از شهرهای آن کشور دارم و خیلی نگرانشان هستم. نگران کریم که بالاخره میتواند فوتبالیست شود؟ نگران جمال که میتواند با دختری که دوست دارد ازدواج کند؟ چه اتفاقی برای دوستان کریم میافتد؟ خواهرهای کوچکش چطور بزرگ میشوند؟ و بالاخره میتوانند به رویای آزادی فلسطین برسند؟
به نظرم یکی از اصلیترین دلایل قشنگی کتاب، اسمش است. «یک تکه زمین کوچک» که در حقیقت زمین کوچکی است که کریم و دوستانش برای فوتبال بازیکردن آماده میکنند و برای نگهداشتناش با همه میجنگند اما این اسم در نگاه اول آدم را یاد تکه زمین کوچکی که سرزمین کریم و دوستانش هم هست، میاندازد. با این تعریف همه چیز در یک تکه زمین کوچک خوب است؛ از اسم کتاب تا داستان و شخصیتها، جوری که هیچ نوجوانی از خواندنش پشیمان نمیشود.
کتاب با فهرست کارهایی که کریم دوست دارد در آینده انجام بدهد، شروع میشود.« ۱. بهترین فوتبالیست دنیا ۲. یه پسر خیلی باحال، محبوب، خوشتیپ، با قد دستکم یه متر و نود سانتیمتر ۳. نجاتدهنده فلسطین و یه قهرمانملی ۴. مجری تلویزیون یا هنرپیشه مشهور و...» گاهی اوقات وسط داستان از خودم میپرسم: «کریم میان این حکومتنظامیهای پیدرپی، حملات پشت سرهم و... چطور میتواند به آرزوهایش برسد؟» گرچه او امیدوارتر از این حرفهاست. چند فصل ابتدایی داستان به توصیف شرایط و شخصیتهای میگذرد. اینقدر که احساس میکنید قرار نیست هیچ اتفاق ویژهای رخ بدهد اما من که قبلا یک کتاب دیگر از همین نویسنده با اسم «آسمان سرخ در سپیده دم» خوانده بودم، میدانستم که اتفاق ویژه داستانش معمولا در انتهای آن رخ میدهد. همینطور هم شد. کریم وارد یک نبرد شد و توانست جوری عمل کند که اطرافیانش او را قهرمان بدانند. بعد از خواندن این کتاب احساس کردم همه حرفهایی که در مورد بچههای فلسطین شنیدهام معنی دیگری پیدا کرده و احساس میکردم چند دوست در یکی از شهرهای آن کشور دارم و خیلی نگرانشان هستم. نگران کریم که بالاخره میتواند فوتبالیست شود؟ نگران جمال که میتواند با دختری که دوست دارد ازدواج کند؟ چه اتفاقی برای دوستان کریم میافتد؟ خواهرهای کوچکش چطور بزرگ میشوند؟ و بالاخره میتوانند به رویای آزادی فلسطین برسند؟
به نظرم یکی از اصلیترین دلایل قشنگی کتاب، اسمش است. «یک تکه زمین کوچک» که در حقیقت زمین کوچکی است که کریم و دوستانش برای فوتبال بازیکردن آماده میکنند و برای نگهداشتناش با همه میجنگند اما این اسم در نگاه اول آدم را یاد تکه زمین کوچکی که سرزمین کریم و دوستانش هم هست، میاندازد. با این تعریف همه چیز در یک تکه زمین کوچک خوب است؛ از اسم کتاب تا داستان و شخصیتها، جوری که هیچ نوجوانی از خواندنش پشیمان نمیشود.