روزهای خوب  در راه است

گفت‌وگو با محمد علی بهمنی شاعر و ترانه سرا

روزهای خوب در راه است

 گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را / تا زودتر از واقعه گویم گله‌ها را...
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم / وقت است بنوشیم از این پس بله‌ها‌ را
سریال وضعیت سفید را اگر دیده باشید، تیتراژش را به‌یاد دارید. ترانه‌ای بسیار زیبا که با صدای علیرضا قربانی پخش می‌شد. هنوز هم گاهی که دلمان گرفته یا هوای گذشته به سرمان می‌زند و نوستالژی بازی به سراغمان می‌آید، زیر لب زمزمه می‌کنیم: پر نقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست / بس که گره زد به گره حوصله‌ها را... 
آنها که اهل شعرند و شاعران معاصر را می‌شناسند، می‌دانند این ترانه را محمد علی بهمنی سروده؛ همان شاعری که از سر صبر کلمات را کنار هم می‌گذارد،ریتم و‌ آهنگشان را جوری ردیف می‌کند که با خواندنش در ذهن بماند و یک جای دلت را هم هی چنگ بزند. وقتی هوای حوصله ابری است و دوست داری دستت را به جایی بگیری تا دوام بیاوری و آنجاست که زیر لب هی می‌‌خوانی بس که گره زد به گره حوصله‌ها را ... و بعد با خودت می‌گویی: چقدر ناب است آن زمانی که شاعری مثل بهمنی و خواننده‌‌ای مانند قربانی با هم دست به یکی می‌کنند تا اثری بیافرینند، نه برای یک روز و دو روز و یک نسل و دو نسل بلکه برای ثبت در تاریخ فرهنگ و هنر و همه نسل‌هایی  که به وقت دلگیری، حوصله‌شان را گره می‌زنند به صبر.

به بهمنی تلفن می‌کنم تا گپ بزنم با او درباره روزهای انقلاب.این که از زاویه نگاه یک شاعر، سال 57 را مرور کنی در ذات خود اتفاق خوبی است. تلفن که می‌کنم  در یک جلسه کاری است. دو هفته‌ای است شماره‌اش را می‌گیرم، زنگ انتظار تلفن‌همراهش شعری از خودش است : تا گل غربت نرویاند بهار از خاك جانم /  با خزانت نیز خواهم ساخت خاك بی‌خزانم....
خوانش شعر و معنایش آن‌قدر برایم جذاب است که منتظر بمانم تا یا جواب دهد یا ارتباط تلفنی قطع شود.وقتی جواب می‌‌دهد، آن‌قدر کار دارد که نمی‌تواند گفت‌وگو کند. دیروز اما وسط جلسه کاری به سوالاتم جواب می‌دهد. شاید با خودش گفته امان از این روزنامه‌نگارهای سمج ! اما از صدایش معلوم است چنین گُمانه‌ای به ذهنش خطور نکرده یا اگر هم به آن فکر کرده، ترجیح داده جواب بدهد، آن‌هم نه از روی کج‌خلقی که بسیار مهربان، آن‌قدر با لحنی پر از مهر که سوال درباره روزهای انقلاب را به عنوان اولین پرسش کنار می‌گذارم و می‌پرسم، آقای بهمنی چرا این‌قدر مهربان است؟ می‌خندد و می‌گوید: من که مهربانی‌ام را احساس نمی‌کنم ! این شما هستید که آن‌را دریافت کرده‌اید و آن‌قدر مهربان هستید که آن را به من یادآوری می‌کنید. شاخک مهربانی‌ات تیز است دخترجان که مهربانی را دریافت می‌کنی... 
می‌گویم: دردسترس‌ترین رفتاری که‌ آدم‌ها می‌توانند نسبت به هم، به طبیعت و به دنیا داشته باشند، همین مهربانی است، چرا از هم دریغش می کنیم گاهی؟  می‌گوید:مهربانی که دریغ کردنی نیست.خدا ذات مهربانی است و از آن به همه ما داده است.حالا اگر کسی یا کسانی تلخ هستند به جای این که مهربان باشند شاید به این دلیل است که کمتر مهربانی دیده‌اند یا کسی به آنها نگفته تو هم مهربانی ! شاید نمی‌داند مهربان است.شاید هم آن‌قدر مشکلات درهم‌ پیچش کرده که سر در گریبان خود فرو برده و دارد مشکلاتش را حل می‌کند و اصلا حواسش نیست باید مهربان باشد. در چنین شرایطی باید کمکش کنیم مشکلش حل شود. باید مهربانی را درونش بریزیم تا سرریز شود...
می‌گویم: حالمان این روزها کمتر از گذشته خوب است.دهه 60 برایمان شده خاطره. سختی بود اما حال دلمان خوب بود.
می‌گوید: الان هم حال دلمان خوب خواهد بود اگر به دیگران کمک کنیم و جویای حال هم باشیم. من چطوری می‌توانم خوب باشم وقتی می‌بینم اطرافیانم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌‌کنند. وقتی  مادری را می‌بینم که آن‌قدر وضعیت اقتصادی به او فشار آورده و نمی‌تواند زندگی فرزندش را تامین کند، به‌جای این که بچه‌اش را در آغوش بگیرد و از حضور او لذت ببرد، چشمانش پر از اشک می‌شود و حتی گاهی نمی‌تواند به فرزندش ابراز محبت کند چون در تنگناهای اقتصادی دارد له می‌شود.
 می‌گویم:اگر به‌هم توجه کنیم و یکدیگر را دوست داشته باشیم، حالمان بهتر خواهد شد؟
می‌گوید: بله ! هیچ دوره سختی نیامده است که بماند.سختی‌ها می‌گذرند و آنچه به‌یاد ما خواهد ماند مهربانی و همدلی است. صبر برای همین روزهاست، حوصله داشتن برای همین روزهاست.گره زدن حوصله به صبر برای عبور از سختی‌هاست.

سال 57، در اوج اتفاقاتی که منجر به پیروزی انقلاب شد، محمد علی بهمنی کجا بوده و چه می‌کرده؟ بهمنی 32 ساله آن زمان ساکن محله‌ای بوده که بعد از انقلاب به میدان شهدا معروف شد.چاپخانه داشته و از اتفاقات روز به دور نبوده.روز 17 شهریور و کشتار میدان ژاله را هم دیده. می‌گوید: خیابان پر شده بود از مردمی که تیر خورده و روی زمین افتاده بودند.یکی از تکان‌دهنده ترین اتفاقاتی بود که مردم را به فکر فرو برد که به صورت جدی تصمیم بگیرند کار رژیم پهلوی را یکسره کنند.مگر می‌شود تفکر حاکم کشور آنقدر جانی و بی‌رحم باشد که در روز روشن مردم را به رگبار ببندد و آنها را بکشد.از 17 شهریور به بعد تظاهرات و تجمعات جدی‌تر و منسجم‌تر شد تا در 22 بهمن انقلاب به پیروزی رسید.

محمد علی بهمنی، خوشبین است،‌می‌گوید: روزهای خوب خواهد آمد، باید صبور بود.این شاعر قدیمی درباره رواج ترانه‌ها و موسیقی‌های سطحی هم حتی خوشبین است. او می‌گوید: دوره اینها هم تمام می‌شود.کدام ترانه مبتذل و سطحی مانده که اینها بمانند.چند صباحی ورد زبان‌ها شده و بعد فراموش می‌شوند.می‌گویم: ترانه‌ جدید هم دارید که بسپاریدش به خواننده‌ای مثل قربانی که ما آن را بشنویم و زیر لب زمزمه کنیم.می‌گوید: بله، هم خودم ترانه‌‌های خوب دارم و هم شاعرانی را می‌شناسم که بهترین ترانه‌های چند دهه اخیر را سروده‌اند اما واقعیت این است که الان دنیای ترانه و موسیقی دست کسانی است که نه صدا دارند و نه موسیقی و ادبیات و شعر را می‌شناسند.اما دلال‌ها آنها را به اصطلاح عَلم کرده‌اند.کنسرت برگزار می‌کنند، رسانه‌ها را در اختیار دارند و سطح سلیقه مردم را پایین آورده‌‌اند.امکانی مانند اینترنت باعث شده آنها تک ترانه‌هایی را بدون داشتن حتی مجوز منتشر کنند.منتظریم این دوره تمام شود تا بتوانیم ترانه‌هایمان را عرضه کنیم.

محمد علی بهمنی، شاعری است که ما همزمان با او زندگی می‌کنیم.شاعری باسواد که زیر و بم جامعه و مردمان روزگارش را خوب می‌شناسد.می‌گوید: صبر می‌کنیم و با مهربانی در کنار هم می‌مانیم و می‌دانیم که روزهای خوب در راهند.مهربانی در خون مردم ایران است همان‌گونه که عشق به وطن در خونشان است.اگر نبود که می‌رفتند و نمی‌ماندند.مانده‌ایم و امیدواریم. حال همه ما خوب خواهد شد...