سرمای گداكش و سگهای قدِ گوساله
شیطونه میگه اف هاش عروسكی رو از گاراژ غلوم شاتره بردار و اون كانتین بوفالو رو ببند پشتش
و برو اول نیایش و یه دور برگردون جلو سینما یه رخ بنوما تا آنتن بیاد دستشون و سال بعد حواسشون به پاركینگ این جماعتی كه
ولو میشن اون سمت باشه...
تو بمیری اون روزی داشتیم با موتور حسنهوندا راهی جشنواره میشدیم پشت چراغ قرمز قبل ونك، یكی از این ریفیقای گل جامجم زرتی بغل ما زد رو ترمز و صدامون كرد كه بیا بشین با هم بریم! داش منوچتون هم كه از سرمای زمستونی سگلرز شده بود جیك ثانیه پرید رو صندلی شاگرد و حسن هوندا رو هم مرخص كرد كه برگرده محل!
داشتون چی میدونست قراره چه عذابی بهش نازل بشه! یخهای چند لاخ موی سر و سیبیلای داشتون تازه داشت وا میشد كه رسیدیم و سر نیایش و ریفیق شیفیق، غربیلك فرمون رو چرخوند تو اتوبان اما جای اینكه پا رو بذاره رو پدال گاز، فرتی همون اول كاری چِپید تو پاركینگ اول اتوبان! تازه نگم كه همون بیغوله رو هم با كارت مثلا چی چی
آی پی جشنواره ریفتیم داخل واِلا كلاه جفتمون تو اون سرمای گداكش، پس كلهمون بود! ریفیقمون كه پشت فرمون داشت گازِ قبل خاموش كردن اتول را میداد تا قیافه علامت سؤال داشتون رو دید، افتاد پی توضیح دادن كه اینجا پاركینگ خبرنگارهاست و تا سینما راهی نیست و نهایت دو دِیقه!
پامونو كه از پاركینگ گذاشتیم بیرون، افتادیم برِ اتوبان و كارگاه ساختمونی و ترافیك و بَرِّ بیابون! با خط یازده افتادیم گز كردن سمت سینما! هی رفتیم و هی رفتیم و هی رفتیم و هی نرسیدیم و هی نرسیدیم و هر نرسیدیم! دیگه نگم چند صد متر بالاتر خوردیم به سگی كه از سگ بودن فقط هاف كردن و اسمش رو یدك میكشید! سگ مصب قدِ گوساله بود! پارس اول رو كه از پشت نیمبند دیفال كارگاه ساختمونی بر اتوبان كرد مخیلات داشتون سوت كشید كه نكنه گودزیلا آوردن بستن كنار اتوبان!
حالا ما پی این بودیم كه این صدای چه جك و جونوریه شنیدیم؛ ریفیق خبرنگارمون اما با همون پارس اول زهرهش پخش و پلا شد و فك و دندونش عینهو ویبره موبایل گوشكوبی نادر چاخان، تیك تیك رو هم میخورد.
حالا بین خودمون باشه اگه اوسا كار كارگاه نرسیده بود و قلاده اون هیولا رو نگرفته و دورش نكرده بود الان دآشتون، جِرواجِر روی تخت بیمارستان ولو بود و آبمیوه سق میزد. آخه چه كاریه پاركینگ این جماعت خبرنگار پوست نازك رو چند كیلومتر اون طرفتر عَلَم میكنین آخه!
و برو اول نیایش و یه دور برگردون جلو سینما یه رخ بنوما تا آنتن بیاد دستشون و سال بعد حواسشون به پاركینگ این جماعتی كه
ولو میشن اون سمت باشه...
تو بمیری اون روزی داشتیم با موتور حسنهوندا راهی جشنواره میشدیم پشت چراغ قرمز قبل ونك، یكی از این ریفیقای گل جامجم زرتی بغل ما زد رو ترمز و صدامون كرد كه بیا بشین با هم بریم! داش منوچتون هم كه از سرمای زمستونی سگلرز شده بود جیك ثانیه پرید رو صندلی شاگرد و حسن هوندا رو هم مرخص كرد كه برگرده محل!
داشتون چی میدونست قراره چه عذابی بهش نازل بشه! یخهای چند لاخ موی سر و سیبیلای داشتون تازه داشت وا میشد كه رسیدیم و سر نیایش و ریفیق شیفیق، غربیلك فرمون رو چرخوند تو اتوبان اما جای اینكه پا رو بذاره رو پدال گاز، فرتی همون اول كاری چِپید تو پاركینگ اول اتوبان! تازه نگم كه همون بیغوله رو هم با كارت مثلا چی چی
آی پی جشنواره ریفتیم داخل واِلا كلاه جفتمون تو اون سرمای گداكش، پس كلهمون بود! ریفیقمون كه پشت فرمون داشت گازِ قبل خاموش كردن اتول را میداد تا قیافه علامت سؤال داشتون رو دید، افتاد پی توضیح دادن كه اینجا پاركینگ خبرنگارهاست و تا سینما راهی نیست و نهایت دو دِیقه!
پامونو كه از پاركینگ گذاشتیم بیرون، افتادیم برِ اتوبان و كارگاه ساختمونی و ترافیك و بَرِّ بیابون! با خط یازده افتادیم گز كردن سمت سینما! هی رفتیم و هی رفتیم و هی رفتیم و هی نرسیدیم و هی نرسیدیم و هر نرسیدیم! دیگه نگم چند صد متر بالاتر خوردیم به سگی كه از سگ بودن فقط هاف كردن و اسمش رو یدك میكشید! سگ مصب قدِ گوساله بود! پارس اول رو كه از پشت نیمبند دیفال كارگاه ساختمونی بر اتوبان كرد مخیلات داشتون سوت كشید كه نكنه گودزیلا آوردن بستن كنار اتوبان!
حالا ما پی این بودیم كه این صدای چه جك و جونوریه شنیدیم؛ ریفیق خبرنگارمون اما با همون پارس اول زهرهش پخش و پلا شد و فك و دندونش عینهو ویبره موبایل گوشكوبی نادر چاخان، تیك تیك رو هم میخورد.
حالا بین خودمون باشه اگه اوسا كار كارگاه نرسیده بود و قلاده اون هیولا رو نگرفته و دورش نكرده بود الان دآشتون، جِرواجِر روی تخت بیمارستان ولو بود و آبمیوه سق میزد. آخه چه كاریه پاركینگ این جماعت خبرنگار پوست نازك رو چند كیلومتر اون طرفتر عَلَم میكنین آخه!
تیتر خبرها