«حاج‌اکبر شریعت‌»ها دادیم...

چند نکته درباره حاج‌اكبر شریعت كه مداحی معروف «كربلا كربلا، ما داریم می‌آییم» را خوانده است

«حاج‌اکبر شریعت‌»ها دادیم...

قصه زندگی بعضی آدم‌ها شنیدنی‌تر است؛ آدم‌هایی مثل علی اكبر شریعت، معروف به حاج‌اكبر كه در تمام سال‌های دفاع مقدس در توپخانه ارتش خدمت كرد و دیروز در دارالرحمه شیراز برای همیشه آرام گرفت. حاج‌اكبر شریعت از دسته سومی‌های جنگ بود. همان دسته كه به گفته شهید باكری بر خلاف دسته پشیمان شده‌ها و دسته به نان و نوا رسیده‌ها، در گوشه‌ای آرام و بی‌هیاهو روزگار می‌گذرانند و هیچ توقع و گلایه‌ای ندارند. قصه زندگی حاج‌اكبر به یك شهر پیوند خورده بود. شهری كه سفر به آن آرزوی شیعیان زیادی در سراسر جهان است و برای حاج‌اكبر تنها تمنا و آرزویش بود، اما این آرزو برای حاج‌اكبر رنگ و بوی دیگری داشت، چرا كه حاج‌اكبر درباره‌اش شعری سروده بود كه سال‌ها زمزمه زیرلب خیلی‌ها شد و برای خودش هم 33 سال طول كشید تا به آرزویش برسد، فقط به این دلیل كه حاج‌اكبر تمایلی نداشت از زرنگی‌های مرسوم زمانه‌اش بهره‌ای بگیرد و برای رسیدن به این آرزو به كسی رو بیندازد. از فرط گوشه‌نشینی و تنهایی، خیلی‌ها گمان می‌كردند او شهید شده و خیلی‌ها دیگر او را نمی‌شناختند، مگر با نوای مداحی «كربلا كربلا، ما داریم می‌آییم...»


حاج‌اكبر شریعت كه بود؟
شاعر عزلت‌نشین

متولد داراب بود و وقتی دار فانی را در یكی از محله‌های شیراز وداع گفت كمی از هشتمین دهه زندگی‌اش می‌گذشت. تنها زندگی می‌كرد و تمام میراثش از جنگ، بیماری اعصاب و روان بود و داروهایی كه بخش اعظمی از درآمدش را می‌بلعیدند، اما گلایه نمی‌كرد و در پاسخ به خبرنگاری كه پرسیده بود مگر می‌شود گلایه نداشته باشی، پاسخ داده بود: حالا كه شده!
حاج‌اكبر برادر كوچك‌تری داشت كه در عملیات دوم رمضان در 16 سالگی به شهادت رسیده بود و خودش از 30 شهریور 63 از طرف ارتش جمهوری اسلامی ایران به جبهه اعزام شده و در چندین عملیات از جمله بدر و خیبر شركت كرده بود. سال‌های آخر عمرش را با بیماری‌های مختلفی دست و پنجه نرم كرده بود. دخترانش به خانه بخت رفته بودند و او تنها زندگی می‌كرد. گاهی خواهرش از داراب می‌آمد و گاهی دخترانش سری به او می‌زدند، اما همسرش چند سالی بود كه حاج‌اكبر را تنها گذاشته بود. اهل شعر و شاعری بود؛ سه دفتر شعر سروده بود، اما فقط یك دفتر از او باقی‌مانده كه در اختیار نوه حاج‌اكبر است.
حاج‌اكبر در سكوت و به دور از هیاهو زندگی می‌كرد. یك‌بار از برنامه بدون تعارف تلویزیون به سراغش رفته بودند و یك بار هم تقریبا پنج‌سال پیش برایش بزرگداشتی ترتیب دادند كه آنجا با دست‌های لرزانی كه به‌سختی میكروفن را نگه می‌داشت، درباره شعر «كربلا كربلا...» حرف زده بود.