این چه استدلال بیهوده‌ای است؟!

این چه استدلال بیهوده‌ای است؟!


بابك تختی، پسر جهان پهلوان تختی كه به تازگی برای نخستین بار از مرگ پدرش سخن گفته، دروغ شهیدسازی تختی را ناشی از گفته‌های جلال احمد دانسته. او با اشاره به صحبت‌های چندی پیش جمشید مشایخی كه خودكشی تختی را ناشی از بی‌مهری‌های همسرش دانسته، تاكید كرد: به قول آقای مشایخی تختی نمی‌توانست با زنش زندگی كند.
اصلا این تختی نیست كه شما می‌شناسید آقای مشایخی، اصلا تختی لات و لمپن نبوده. تختی اگر شعبان جعفری را در خیابان می‌دید مسیرش را عوض می‌كرد، عارش می‌آمد كه كشتی با این لات و لمپن‌ها قاطی شده. این تختی شما و ما و من نیست. تختی مگر عقب‌مانده بود كه نتواند از زنش طلاق بگیرد؟ استوارترین دوستی‌ها هم با هم اختلاف دارند. منظور شما این است كه شهلا به تختی خیانت كرده و او كه نمی‌توانست تاب بیاورد خودش را كشته؟! این چه استدلال بیهوده‌ای است؟! تختی را نكشتند. من تصور می‌كنم تختی رفته بود هتل به این امید كه شاید یكی سراغش بیاید و نجاتش بدهد. وگرنه می‌توانست برود باغ خودش. تختی آگاهانه دست به این انتخاب زد. نمی‌توانست پیش‌بینی كند كه ۱۱ سال بعد انقلاب خواهد شد و آقای ساعد دچار گرفتاری می‌شود وگرنه در هتل این كار را نمی‌كرد. تختی در آخر زندگی راهی برای مبادله عاشقانه با مردمش را نداشت. نه می‌توانست كشتی بگیرد، نه می‌توانست انقلاب كند، نه می‌توانست از مصدقش دفاع كند. هیچی برایش نمانده بود. این بزرگ‌ترین مانعی بود كه از عهده حل كردنش برنیامد.