چون ابر در بهاران
بهجز خانواده و نزدیكان جمشید مشایخی كه قطعا در این ایام داغ بزرگی بر دل دارند، بیشترین غم را باید در قلبهای شكسته استادانی چون محمدعلی كشاورز و علی نصیریان جستوجو كرد؛ دو دوست و همكار و همنسل كه سه نفر از یاران خود را در همین چند سال اخیر از دست دادند. ابتدا و در سال 95 داوود رشیدی از میان این جمع رفت، سال گذشته عزتا... انتظامی درگذشت و در شامگاه سیزدهم فروردین امسال هم جمشید مشایخی عزم رفتن كرد.
لحظات حضور و صحبت علی نصیریان، شاید تاثیرگذارترین بخش مراسم وداع با جمشید مشایخی باشد كه بیش از پیش موید همین نكته ابتدای این نوشته است. بزرگ آقای بازیگری در حالی كه اشك میریخت، خطاب به پیكر دوست و همكار فقیدش گفت: آقای مشایخی! سر درگذشت آقای رشیدی گفتم، من انتظار نداشتم برای این مراسم اینجا بیایم. من انتظار داشتم اینجا بیایم تا با تو روی صحنه برویم؛ آقای رشیدی، آقای انتظامی، آقای مشایخی.
نصیریان در ادامه خطاب به مردم حاضر در مراسم گفت: من در این چند صباح حال خوشی نداشتم و ندارم برای اینكه همسرم را از دست دادم؛ همسری كه یار و یاورم بود. انتظامی را از دست دادم، رشیدی را از دست دادم و الان مشایخی را. اینها ضربههایی بود كه بر پیكرم وارد شد. چون من جزو اینها و با اینها بودم، بیش از 60 سال.
این بازیگر بزرگ ادامه داد: در سال 36 ادارهای برای كار تئاتر تاسیس شد به نام اداره هنرهای دراماتیك كه وابسته به اداره كل هنرهای زیبای كشور در آن زمان بود. در همین سال 36 من با آقای مشایخی آشنا شدم كه آن زمان هنوز بهعنوان بازیگر و هنرمند فعالیت نمیكرد، بلكه كارمند بود. من نمایشی داشتم كه یك پرسوناژ كم داشت، وقتی تیپ ایشان را دیدم، خواهش كردم شما میتوانید بیایید برای این نقش با من همكاری كنید؟ گفت چرا که نه، من كار تئاتر كردم. من خوشحال شدم، چون ایشان قبلا در دبیرستان كار نمایش كرده و با كار تئاتر آشنا بود. همكاری ما از آنجا شروع شد. ایشان در چند دوره رشد كرد و به این مرحله رسید. اول: دوران تئاترهای تلویزیونی ما قبل تلویزیون ملی. در این دوره آقای مشایخی بسیار خوش درخشید و نقشهای بسیار خوبی در این نمایشهای تلویزیونی بازی كرد. دوران دیگر، دوران تئاتر سنگلج بود كه در بسیاری از نمایشهای ایرانی، نقشآفرینی كرد. دوران بعدی، حضور ایشان در سینما و سریالهای تلویزیونی و آثاری همچون هزاردستان و كمالالملك بود.
این بازیگر همچنین گفت: آقای مشایخی عزیز یكی از ستونهای اساسی هنرهای نمایشی ایران بود و وقتی اینها میروند، این بنا به نظرم سست میشود. هر چند مطمئنم هر نسلی هنرمندان با استعداد و خلاق خود را دارد و جای ما پر میشود، اما این را هم نمیشود نگفت كه هر كس جایی دارد و جای كسی مثل مشایخی پر نمیشود.
محمدعلی كشاورز هم باوجود اینكه در مراسم وداع با دوست قدیمیاش حضور نداشت، حتما دلش آنجا بود. او همین اواخر و در دورانی كه مشایخی در بستر بیماری بود، به عیادتش رفت و وقتی خبر درگذشت دوستش را شنید، در گفتوگویی با ایسنا گفت: «ما پنج نفر بودیم! پنج رفیق كه در عرصه هنر همدیگر را جستیم. عمر رفاقتهایمان از شصت سال گذشته بود. میدانید شش دهه رفاقت یعنی چه؟ اما حالا سه نفر از این جمع كم شدیم. با وجود اینكه از این فراقها قلبم به درد میآید، اما شوق دیدار آنها در جهان دیگر آرامم میكند. انگار ما باید رفاقت را در سرای دیگر هم بیاموزیم.
كشاورز در بخش دیگری از حرفهایش گفت: او رفت اما نقشهایی كه خلق كرد تا ابد ماندند. جمشید مشایخی شیفته علی حاتمی بود و درسوگش سالها ماتم زده بود. شك ندارم هیچكس به اندازه علی از دیدار او خوشحال نمیشود.
استاد مشایخی سال 69 در فیلمی به نام «چون ابر در بهاران» بازی كرد كه جزو آثار شاخص ایشان نیست، اما الان عنوان آن عجیب وصف حال یاران باقیمانده مشایخی، انتظامی و رشیدی همچون نصیریان، كشاورز و دیگران و مردم دوستدار ایشان است. عنوانی كه باتوجه به بارانی كه در روز مراسم تشییع پیكر «آقای هنرپیشه» بارید، تعبیری شاعرانه هم یافت و با ارجاع به این شعر سعدی بر داغ فقدان مشایخی صحه گذاشت:
بگذار تا بگرییم، چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر كو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند كه سخت باشد قطع امیدواران